تبصره‌ی 22

590,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

معرفی کتاب تبصره 22 اثر جوزف هلر

در قلب داستان تبصره ی 22، شخصیتی بی همتا به نام یوساریان قرار دارد. او که در نیروی ارتش، توپچی است و همیشه از زیر کارها در می رود، قهرمانی زیرک است که برای نجات جانش از خطرات بی پایان جنگ، به هوشمندانه ترین شکل ممکن از خلاقیت خود استفاده می کند.
مشکل او، سرهنگی است که مدام، تعداد مأموریت های موردنیاز برای تکمیل دوره ی خدمت سربازان را افزایش می دهد. یوساریان، حتی اگر هم بتواند به هر طریقی از انجام این مأموریت های مرگ بار شانه خالی کند، از قانونی همنام با عنوان کتاب، راه گریزی ندارد.
این قانون بیان می کند که اگر کسی با تمایل خود به شرکت در مأموریت های خطرآفرین و مرگبار ادامه دهد، دیوانه و مجنون تلقی خواهد خواهد شد، اما اگر این شخص، درخواست رسمی و مورد نیاز برای معاف شدن از این مأموریت ها را ارائه دهد، دقیقا همین ارائه ی درخواست، ثابت می کند که او دیوانه نیست و بنابراین، شرایط لازم برای معاف شدن از مأموریت ها را ندارد!

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

تبصره‌ی 22

نویسنده
جوزف هلر
مترجم
احسان نوروزی
نوبت چاپ 10
تعداد صفحات 518
نوع جلد گالینگور
قطع رقعی
سال نشر 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786002295613
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تبصره‌ی 22”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

مسافران زمان 2/ ماجرای خانواده‌ی بالبوئنا و آخرین شوالیه

350,000 تومان

معرفی کتاب مسافران زمان 2 اثر روبرتو سانتیاگو

نویسنده و تصویرگر روبرتو سانتیاگو کتاب جدیدی را در مجموعه کتاب مسافران زمان 2 (ماجرای خانواده ی بالبوئنا و آخرین شوالیه) ارائه کرده است. در این کتاب قرار است داستانی راجع به جنگلی نفرین شده بخوانیم.. اژدهایان خفته و شوالیه های مقتدر. من اهل موراتالاز هستم ، محله ای از مادرید ، و در آن کمانداران قاتل ، قلعه ، جنگل های نفرین شده و هیچ نوع اژدهایی نداریم. اما اکنون با خانه فاصله زیادی دارم. من با برادرانم ، همسایگانم و پدرم در زمان و مکان سفر کرده ایم. اکنون ما در قرون وسطی هستیم. ماجراجویی جدیدی تازه آغاز شده است.... روبرتو سانتیاگو در سال 1968 در مادرید متولد شد. وی در دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه کامپلوتنس مادرید و آفرینش ادبی در دانشکده ادبیات مادرید در رشته تصویر و صدا تحصیل کرد. در سال های اخیر او به یکی از پرفروش ترین نویسنده های مجموعه های ادبیات کودک در کشور های مختلف تبدیل شده است.آثار او به چندین زبان ترجمه شده اند.
ده‌ها تیر سیاه به درخت فرومی‌روند. قایم شده‌ایم و منتظر لحظه‌ی فراریم. ولی یک پسر یازده‌ساله، جلوی بیش از صد یاغیِ آدم‌کش چه‌کار می‌کند؟
برای جواب‌دادن به این سؤال، باید کمی درباره‌ی قلعه‌ی بارلوبِنتو و جنگل نفرین‌شده و انجمن سلطنتی شوالیه‌ها و اژدهاهای خفته توضیح بدهم. نه، نه. فکر نکنید دیوانه‌ام. من اهل موراتالاسم، محله‌ای در شهر مادرید. آنجا نه خبری از شورشی‌های آدم‌کش هست، نه قلعه، نه جنگل نفرین‌شده و نه هیچ‌جور اژدهایی. ولی الان خیلی از خانه دورم. الان آمده‌ام توی... قرون‌وسطا.
سفارش:0
باقی مانده:1

جنگولک‌بازی‌های جناب تام 6/ جناب تام گوگولی می‌شود

18,000 تومان

برشی از متن کتاب

آنجلا ثراگمورتن خیلی جناب تام را دوست داشت، ولی همیشه فکر می کرد او می تواند بهتر و تو دل بروتر از چیزی که هست باشد. برای همین وقتی جناب تام کمی بزرگتر شد، آنجلا هدیه ای بهش داد. این هدیه یک کتاب بود: کتاب گوگولی شدن در چند دقیقه. آنجلا خیلی خوشحال شد وقتی دید جناب تام کتابی را که هدیه گرفته بود، از اول تا آخر خواند. چند روز بیشتر از خواندن کتاب نگذشته بود که آنجلا متوجه تغییری در جناب تام شد. بعد از آن جناب تام همیشه توی حمام بود... آب بازی می کرد، خودش را خشک می کرد و موهایش را برس می‌کشید. آنجلا از پشت در سرو صدایش را می شنید که داشت سشوار می‌کشید، آب نمک قرقره می‌کرد، موهایش را شانه می زد و خودش را تر و تمیز می کرد. جناب تام از رسیدگی به سر و وضعش خیلی خوشش آمده بود. آنجلا با خودش می گفت: کاش همیشه همینطوری بماند! جناب تام دلش می خواست قیافه ی به روز و شیکی داشته باشد و کتاب گوگولی شدن در چند دقیقه خیلی به کارش می آمد. مدل سیخ سیخی جان می داد برای خرید، و مدل گلوله ای هم... برای دورهمی با دوستان آنجلا حرف نداشت. اما فقط سر و وضع تام نبود که داشت عوض می شد. بعد از آن جناب تام به قدری سرش شلوغ شده بود که آنجلا مجبور شد برای دیدنش تلفنی وقت بگیرد. جناب تام اصلا وقت نداشت توی کارهای خانه کمک کند. یک عالمه کرم زیبایی بود که باید می مالید به صورتش... و چند ساعتی هم باید دراز می کشید توی وان شیر توت فرنگی تا پوسته حساسش نرم و لطیف شود. آنجلا داشت وسوسه می‌شد کتاب گوگولی شدن در چند دقیقه را از او پس بگیرد. احساس می کرد... این کتاب حسابی جناب تام را از کار و زندگی انداخته است. آنجلا ثراگمورتن با خودش می‌گفت: شاید چند وقت دیگر از سرش بیفتد. ولی هر روز که می گذشت جناب تام را کمتر و کمتر می دید... یک روز وقتی از خرید برمی‌گشت، اتفاقی چشمش به جناب تام افتاد. یک بار هم او را توی سالن زیبایی دید. یک دفعه دیگر هم توی اتوبوس همدیگر را دیدند، ولی جناب تام محلش نگذاشت. جناب تام دوستان دیگری برای خودش پیدا کرده بود و همه وقتش را با آن ها می گذراند. لباس های شیک می پوشید، به اپرا می‌رفت و همراه خواننده های روی صحنه آواز می‌خواند. هرجا مهمانی و جشنی بود، سر و کله ی جناب تام هم فوری پیدا می‌شد. هیچ وقت منتظر نمی ماند تا دعوتش کنند. وقتی هم می‌آمد خانه، طوری رفتار می کرد انگار توی هتل است. البته جناب تام فقط برای غذا خوردن، استراحت کردن، نگاه کردن به قرار ملاقات ها و مرور کتاب گوگولی شدن در چند دقیقه، می آمد خانه. آنجلا با خودش فکر می‌کرد: کاش جناب تام آن قسمت کتاب را هم که درباره ی ادب و نزاکت است، بخواند. آنجلا دلش برای جناب تام قدیمی اش تنگ شده بود. آن روزها فقط دلش به این خوش بود که وقتی جناب تام چرت می زد یواشکی نگاهش کند، یا عکس او را توی روزنامه ها ببینند...

شاگرد قصاب

120,000 تومان

در بخشی از کتاب شاگرد قصاب می‌خوانیم

باران ناجوری می‌آمد. یک گوشه‌ی خیابان ایستادم و تابلویی را تماشا کردم. یک مرد کچل که با چراغ نئون درست کرده بودند. وقتی چراغ خاموش بود کچل بود، ولی وقتی روشن می‌شد مو درمی‌آورد. عالی بود. چرا کچل شوید؟ با انواع‌و‌اقسام رنگ‌ها این را می‌نوشت. تا آخر عمرم می‌توانستم بایستم و تماشا کنم. صدای آواز یک دختر شنیدم. از کلیسا می‌آمد، رفتم تو. لباس سفید تن‌اش بود و آهنگی راجع‌به باغ‌و‌بستان می‌خواند. به عمرم همچین آوازی نشنیده بودم. نت‌های پیانو به شفافیت آب چشمه بودند که از صخره می‌ریزد پایین و مرا یاد جو انداختند. اولین‌بار در کوچه‌ی پشت خانه‌مان دیدمش. چهار پنج سال‌مان بیشتر نبود. کنار یک چاله بغل مرغدانی نشسته بود. چند هفته یخ‌بندان بود و او هم داشت با یک تکه چوب می‌زد روی یخ. یک‌کم نگاهش کردم و بعد بهش گفتم اگه صد میلیون میلیارد تریلیون دلار ببری چه‌کار می‌کنی؟ نگاهم نکرد، به زدن روی یخ ادامه داد. بعد بهم گفت چه‌کار می‌کند و همین سرمان را مدت زیادی گرم کرد. این اولین‌باری بود که جو پرسل را دیدم. آن روز یک گل نرگس برفی توی راه‌آب بود، یادم مانده چون فقط همان یکی بود. یکی از آن روزهایی بود که تقریباً می‌توانستی صدای همه‌چیز را به شفافیت صدای این دختر بشنوی. بهترینِ روزها بود، آن روزها با جو. بهترین روزهای عمرم، قبل از بابا و نوجنت و شروع این‌ها. یک مدت طولانی آن‌جا نشستم، نمی‌دانم چه‌قدر. بعد خادم کلیسا آمد پیانو را هل داد و برد. وقتی دوباره نگاه کردم دختر لباس‌سفید رفته بود. ولی اگر با ‌دقت گوش می‌کردی هنوز موسیقی را می‌شنیدی. اسم آهنگ بود در باغ‌های سالی. می‌خواستم این‌قدر بنشینم که تمام رد آهنگ پاک شود. انگار توی نور رنگی خورشید عصر که از پنجره به داخل می‌ریخت شناور بودم.
سفارش:0
باقی مانده:3

درباره‌ی کشتن

85,000 تومان

معرفی کتاب درباره‌ی کشتن

نسیم مرعشی، نویسنده‌ی ایرانی اهل اهواز، کتاب درباره‌ی کشتن را در یازده روایت غیرداستانی و با الهام از تجربه‌های شخصی خود نوشته است. مطالب این کتاب حاصل سال‌ها سفر نویسنده به مناطق مختلف ایران و مواجهه‌های متفاوت او با دو پدیده‌ی مرگ و قتل است که به صورت هفت جستار روایی مستند در قالب این کتاب منتشر شده است.

درباره‌ی کتاب درباره‌ی کشتن

نسیم مرعشی، نویسنده‌ی جوان و بااستعداد اهل اهواز است که در سال 1394 و با چاپ اولین اثر خود با عنوان «پاییز فصل آخر سال است» توانست به‌سرعت توجه مخاطبان و منتقدان ادبیات فارسی را به خود جلب کند و برنده‌ی جایزه‌ی ادبی جلال آل‌احمد شود. او علی‌رغم تحصیل در رشته‌ی مهندسی مکانیک، از ذوق و قریحه‌ی ادبی و هوش و نگاه تحلیل‌گر بی‌نهایت تیزبینی برخوردار است که باعث موفقیت و محبوبیت او در بین خوانندگان شده. ردپای دغدغه‌های اجتماعی و روانی انسان مدرن را می‌توان در اکثر آثار نسیم مرعشی مشاهده کرد. با وجود اینکه زمان زیادی از چاپ اولین اثر خانم مرعشی نمی‌گذرد، با این حال، به عنوان یکی از پرفروش‌ترین نویسندگان معاصر فارسی، توانسته از شهرت و اعتبار بسیاری در محافل ادبی برخوردار شود. از جمله مشهورترین آثار این نویسنده می‌توان به کتاب «هرس» اشاره کرد.
سفارش:0
باقی مانده:1

شکستن امواج: سینمای لارس فون‌تری‌یه

190,000 تومان

بخشی از کتاب سینمای لارس فون تری‌یه

اغلب از فون تری‌یه نیز همانند هیچکاک، به عنوان کارگردانی زن‌ستیز یاد می‌شود هر چند خودش ادعا می‌کند شخصیت‌های زن فیلم‌هایش «کمال‌گرا» هستند (کاپلوف، ۲۰۰۳: ۱۹۷) و از شخصیت‌های زن، به‌ویژه در سه‌گانهٔ «قلب طلایی» تصویری قوی و محکم ارایه داده است. (اسمیت، ۲۰۰۰: ۲۵) رسانه‌های جهانی پیوسته به وجود نوعی رابطهٔ «پورنوگرافیک احساسی» بین او و بیورک در زمان فیلم‌برداری رقصنده در تاریکی اشاره می‌کنند (اسکات، ۲۰۰۰؛ راکول، ۲۰۰۱) یا از نیکول کیدمن نقل‌قول می‌کنند که فون تری‌یه او را از نظر احساسی آزار داده (مارو، ۲۰۰۴؛ بیلن، ۲۰۰۶) و شباهت‌های آشکاری بین رفتار فون تری‌یه و رفتار سخت‌گیرانه و وسواس‌آمیز هیچکاک با بازیگران زن فیلم‌هایش مانند تیپی هدرن، اینگرید برگمن، جَنِت لی و اوا مری سنت به چشم می‌خورد.   فون تری‌یه اذعان کرده که «خوک» بودن هیچکاک را ستایش می‌کند (لارسن، ۱۹۸۴: ۴۵) و این موجب بحث‌های فراوانی دربارهٔ فمینیستی خواندن آثار فون تری‌یه و امکان استفاده از تفسیرها و تحلیل‌های فمینیستی دربارهٔ آن‌ها شده است. (برای بررسی بیشتر این موضوع به فصل شش مراجعه کنید.) یکی از نکات بسیار جالب توجه، روش مشترکی است که هم هیچکاک و هم فون تری‌یه در فیلم‌های‌شان به کار می‌برند، بدین شکل که شخصیت‌های‌شان را در میانهٔ موقعیت‌های دشوار انسانی (و به‌شدت جنسیتی) قرار می‌دهند تا بتوانند تأثیرپذیری‌های روانی آن‌ها را هر چه بهتر تجزیه‌وتحلیل کنند.   در هستهٔ مرکزی آثار هر دو کارگردان، درون‌مایه‌های مشترکی مانند رنج کشیدن، کمال‌گرایی و لذت‌ها و نگرانی‌های مرتبط با این تجربه‌ها قرار دارند؛ هر دو به منظور بازتاب دادن و تشدید استعاره‌های روایی، در فرم فیلم‌هاشان دست‌کاری می‌کنند و به نتایج بسیار موفقی دست می‌یابند که به‌خوبی مستند شده‌اند

وبلاگ خون‌آشام 1/ طعم خون زیر دندان

118,000 تومان

قسمتی از متن کتاب وبلاگ خون آشام  1:

امروزروزِتولدِسیزده سالگی ام است.برای اولین بارتوی زندگی ام مامان وبابا هدیه ای بهم دادند که واقعاًدوستش دارم:آی پدِلمسی.البته هدیه ی کریسمس هم هست، امااصلاًمهم نیست. این بهترین هدیه ای است که تاحالا توی زندگی ام گرفته ام. خوبی اش این است که تقریباًهم اندازه ی گوشی موبایلم است ونمی توانم همه جابا خودم ببرمش. این طوری می توانم هروقت دلم خواست بازی کنم یا بیایم سراغ اینترنت وتو،وبلاگ جانم. همیشه فکر می کردم اگر یک روزوبلاگ داشته باشم،اسمش را می گذارم وبلاگ خون آشام  1 وبلاگم آن قدرهیجان انگیزمی شود که همه برای خواندنش سرودست می شکنند.حالا هم همین فکررامی کنم.ولی قرار نیست کسی تورا بخواند.هیچ وقت! ببین وبلاگ جان!منظورم این است که اینجافقط وفقط من وتو هستیم.تاابد!این راز بین من وتو می ماند. زندگی یک وقت هایی خیلی عجیب است.یکهو زیرورومی شود.آن هم وقتی اصلاًانتظارش رانداری!امشب برای خودم نشسته بودم و آرام چای و کیک می خوردم که مامان و بابا خراب شدند روی سرم. مامان تلویزیون را خاموش کرد. دوتایی آمدند و کنارم نشستند. بابا گفت: «باید باهات حرف بزنیم مارکوس.» خوب تا اینجایش اصلاً عجیب نبود. چون من به سخنرانی‌های طولانی حوصله سر بر واعصاب خوردکن مامان و بابا  عادت دارم. اصلاً یکی از دلایل مدرسه رفتنم فرار از همین چیزهاست. بابا گفت: ما فکر کردیم وقتشه باهات درباره … به مامان نگاه کرد. مامان سرش را آرام تکان داد. بابا گفت: «قرار درباره تغییرات شگفت انگیزی که همین زودی ها برای بدن اتفاق میوفته ، حرف بزنیم. »گفتم: «منظورتون جوش جوشی شدن صورتم و دو رگه شدن صدام دیگه ؟ » مامان یواش گفت: «تغییرات دیگه ای هم هست. »