تعلیق
490,000 تومان
معرفی کتاب تعلیق
رمانی جذاب که با ریتم کوبنده و هیجانانگیزش مخاطب را میخکوب خود میسازد. ژان پل سارتر در کتاب تعلیق، سردرگمی و نگرانی غیرقابل وصف مردم عادی در کشورهای اروپایی (خصوصاً کشور فرانسه) را در فاصلهی هشت روز مانده به امضای توافقنامهی سرنوشتساز 1938 مونیخ، به تصویر میکشد. گفتنیست اثر حاضر جوایز متعددی را برای نویسندهاش به ارمغان آورده است.
دربارهی کتاب تعلیق
در تاریخ 17 سپتامبر 1938، دقیقاً یک سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، ارتش نازی به دستور آدولف هیتلر، وارد خاک چکسلواکی شد و حملاتی با شدت پایین علیه این کشور ترتیب داد. تحرکات خصمانهی آلمان در مرزهای کشور چکسلواکی، نگرانیهای دولتمردان اروپایی و مردم عادی دربارهی خطر آغاز جنگ جهانی دوم توسط نازیها را به شدت افزایش داد.
در واکنش فوری به این اقدامات، بریتانیا و فرانسه سه روز بعد، به صورت رسمی از حکومت چکسلواکی درخواست کردند که منطقهی آلمانینشینِ سودتنلند را به آلمان واگذار کنند تا از بروز جنگ جلوگیری شود.
سرانجام پس از گذشت حدوداً دو هفتهی تنشزا و پراسترس، در تاریخ 30 سپتامبر 1938، در شهر مونیخ، کشورهای بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان، توافقنامهای امضا کردند که بر اساس آن، منطقهی سودتنلند به کشور آلمان واگذار شد. دولت چکسلواکی نیز از سر ناچاری، مجبور به پذیرش شروط غیرمنصفانهی قرارداد مونیخ شد.
امروزه که سالها از امضای توافقنامهی مونیخ گذشته است، تاریخدانان برای اثبات این حقیقت که سازش و مماشات با حکومتهای توتالیتر، سرانجام خوبی نخواهد داشت، این توافقنامه را به عنوان نمونهای روشن مثال میزنند.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
تعلیق
نویسنده |
ژان پل سارتر
|
مترجم |
—-
|
نوبت چاپ | 6 |
تعداد صفحات | 478 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1403 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786220100225
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
جادوهای آرژانتینی 2/ داستانهای دروغگو
حکمرانی بر خود و دیگران: درسگفتارهای کولژ دو فرانس 1983_1982
معرفی کتاب حکمرانی بر خود و دیگران: درسگفتارهای کولژ دو فرانس 1982 - 1983
ایدهی مرکزی کتاب حکمرانی بر خود و دیگران پیرامون رابطهی فلسفه و سیاست شکل میگیرد. میشل فوکو میکوشد در این کتاب از خلال پژوهشی مهیج و بدیع، به بررسی شیوههای حقیقتگویی و آزادانه صحبت کردن در دموکراسیها و حکومتهای استبدادی باستانی بپردازد و دیدگاه جدیدی را دربارهی رابطهی خاص فلسفه با سیاست ارائه دهد.دربارهی کتاب حکمرانی بر خود و دیگران
انتشار سخنرانیهای فوکو در کالج دوفرانس ما را با سیر حیرتانگیز تحولات فکری او آشنا میکند. کتاب حکمرانی بر خود و دیگران (The government of self and others) به ما نشان میدهد که فوکو چگونه رابطهی بین خود و دیگران را در بستر سیاست درک میکرد، چطور مفهوم «پارزیا» را در مرکز این رابطه قلمداد مینمود و به چه صورت از خلال این ایده به تعریف کنش فلسفی میرسید. این کتاب که دربرگیرندهی سخنرانیهای میشل فوکو در کالج دوفرانس است، پژوهشی را پیرامون مفهوم پارزیا در بر میگیرد و بازخوانی فوکو را از فلسفهی باستانی حول این ایده پوشش میدهد. فوکو از طریق بررسی این مفهوم میکوشد حقیقتگویی، آزادی بیان و حقوق شهروندی یونان باستان را واکاوی کند و نشان میدهد که بهراستی اصول اخلاقی فراموششدهی دموکراسی آتن را چه چیزی تشکیل داده است. فوکو این سخنرانیها را برحسب تفسیر خود از برداشت کانت از نقد یا اخلاق انتقادی ایراد میکند و از خلال این تفاسیر به بررسی عمل حقیقتگویی به عنوان شکلی از خودسازی در فلسفهی باستان میپردازد. فهم آراء و اندیشههای فوکو دشوار اما ضروری است. برای هرکسی که به دنبال سرآغازی برای مطالعهی آثار میشل فوکو است، مجموعهی سخنرانیهای او در کتاب حکمرانی بر خود و دیگران میتواند انتخابی سنجیده و مناسب باشد. از آنجایی که این سخنرانیها برای عموم مردم نوشته شدهاند، مفاهیم عمیق و پیچیدهای که در این کتاب از آنها سخن به میان میآید، با زبانی قابلدرک و آسانتر از دیگر نوشتههای فوکو بیان میشوند. فوکو در کتاب حکمرانی بر خود و دیگران عناصر اساسی قواعدی را که فرهنگ غربی به عنوان جنبههایی از حقیقت قلمداد میکند، بررسی کرده و از گفتمانهای متعارف دراینباره فراتر میرود. او از بررسی حقیقت به عنوان قِسمی از واقعیت، خواه تجربی، مطلق یا نسبی، عبور میکند و میکوشد آن را به مثابه نوعی خاصی از اعمال انسانی واکاوی کند.تام گیتس 6/ خوراکیهای خیلی ویژه (نه)
موضوع و خلاصه کتاب تام گیتس 6
برای خانواده گیتس مهمان آمده و همگی مجبورند در خانهای کوچک با هم وقت بگذارنند. عمو، زنعمو و دوتا پسرعموی شیطون و پرسروصدا مهمان خانواده تام گیتس هستند اما تام حصوله پسرعموها، صدای خروپف عمو که از صدای دایناسور وحشتناکتر است و ایرادهای زنعمو را ندارد. به نظر شما اینبار تام گتیس چه نقشهای میکشد؟ شما میتوانید این ماجرای جذاب را در کتاب تام گیتس 6 بخوانید و لذت ببرید.قسمتی از متن کتاب تام گیتس جلد 6 اثر لیز پیشون
مامان و بابا می آیند طبقه پایین. قیافه آن ها هم خسته است. بابا در گوشم می گوید: می شنیدی صدای این دوتا رو که دیشب خر و پف می کردن؟ سرتکان می دهم: بله. بابا می گوید: من فکر می کردم اوضاع خودم خیلی ناجوره. مامان بهش می گوید: واقعا هم ناجور هست.روي خط چشم
ته جدولیها 3/ راز دروازهبان شبحمانند
در بخشی از کتاب ته جدولیها 3: راز دروازه بان شبح مانند می خوانیم:
تونی پرسید: «استخر توپ؟» بعد گفت: «فکر کی بود بیایم اینجا؟» دست بردم بالا و گفتم: «خب... خیلی جای آرومیه و سر راه زمین تمرینه.» قمبرک گفت: «شیشه هم نداره، به نظر من که بد نیست.» مشکل این بود که مسئول استخر توپ، آتاناسیو، نمیذاشت بریم تو! گفتش: «شماها زیادی بزرگید بچهها. نمیدونم این کار قانونی هست یا نه. و باید بپرسم.» کمنیاس گفت: «آخه... توو... تولد قمبرکه.» بعد به قمبرک اشاره کرد. آتاناسیو گفت: «خب تولد قمبرک که دو دسامبره.»مهماني تلخ
در بخشی از کتاب مهمانی تلخ میخوانیم
با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیکها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشهی نیمه پایین گفتم: « پارکوی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.
وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش میکنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.
شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمیکرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.
بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »
« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد
گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.
کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجرهی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش میرسید.
گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور میرود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشمهای ریزش پیدا بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.