ته جدولی‌ها 6/ راز قلعه‌ی افسون‌شده

290,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

در بخشی از کتاب ته جدولی‌ها 1: راز داورهای خواب‌آلود می‌خوانیم:

راستش نمی‌فهمم چه چیز بامزه‌ای توی اسم شهرمونه. دبستان ما توی ناحیه‌ای از شهره که اون هم اسمش سوتو آلتوئه. کلاس‌های پیش دبستانی و دبستان داره. حیاط بزرگی داره با تور و زمین بسکتبال و یه زمین فوتبال، و روی دیوار ورودیش این شعار نوشته شده:

«جایی که آموزش هست برتری طبقاتی نیست.» (کنفسیوس)

گویا کنفسیوس فیلسوف چینی مهمی بوده و حرف‌های هوشمندانه‌ی زیادی زده. انجمن اولیا برای نوشتن این جمله رأی‌گیری کردن. جمله‌های دیگه‌ای هم بود که خیلی خوششون اومده بود، ولی نهایتاً جمله‌ی چینی رو انتخاب کردن. به نظر من خیلی باحاله. هر چند که خب، درست نمی‌دونم دقیقاً می‌خواد چه حرفی بزنه…

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

ته جدولی‌ها 6/ راز قلعه‌ی افسون‌شده

نویسنده
روبرتو سانتیاگو
مترجم
سعید متین
نوبت چاپ
تعداد صفحات 321
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222041861
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ته جدولی‌ها 6/ راز قلعه‌ی افسون‌شده”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

وحشت در دبستان شومیان 5/ یخ‌بندان در مدرسه!

26,000 تومان
«مدرسه زنده است!» جلد نخست از مجموعه «وحشت در دبستان شومیان» است. رمانی تصویری، با متنی ساده که یک فانتزی نو، کمی ترسناک و خیال‌انگیز است. رمان‌های تصویری ساده‌خوان مانند این مجموعه، حتی برای کودکانی که خواندن را به خوبی نیاموخته‌اند هم مناسب است و به خاطر سرعت رخدادها و نوع فونت و تصویرها، سبب بالا رفتن اعتماد به نفس و انگیزه کودکان در خواندن کتاب می‌شود. این مجموعه موضوعی دارد که مسئله‌ی کودکان در این سن است، ترس از مدرسه! «مدرسه زنده است!» داستان پسری به نام سام است که که مامور انتظامات و سالن دبستان شومیان شده است. او متوجه می‌شود که مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواند زنده است! و خوراکش هم دانش‌آموزان است. حالا سام باید از خودش و بچه‌های مدرسه دربرابر این مدرسه شیطانی محافظت کند. او با دوستانش لوسی و آنتونیو همکاری می‌کند نا قبل از اینکه خیلی دیر شود این مدرسه ترسناک را متوقف کند. مجموعه‌ی «وحشت در دبستان شومیان» می‌تواند یکی از کتاب‌های ماندگار در ادبیات کودکان باشد و برای هر کودکی با هر سطحی از خواندن مناسب و دلچسب است و به آن‌ها اندیشه‌ورزی و حل مسئله، شجاعت رویارویی با مسائل و همکاری با دوستان و ارزش دوستی را یاد می‌دهد.
سفارش:0
باقی مانده:1

روزنامه فروش

380,000 تومان

معرفی کتاب روزنامه فروش اثر وینس واتر

روزنامه فروش داستان پسر یازده ساله ای است که در پرتاپ توپ هیچ یک از همسن و سال هایش به گرده پایش نمی رسند اما... در حرف زدن چنان ناتوان است که حتی اسمش را هم نمی تواند بدون لکنت بگوید!
بنابراین وقتی برای یک ماه مسئولیت روزنامه فروشی دوستش را برعهده گرفت، برایش مثل روز روشن بود که در ارتباط با مشتری به دردسر می افتد.
ولی در خواب هم نمی دید که همان تجربه ی پردردسر، زندگی اش را آنقدر دگرگون کند!
وینس واتر با نام کامل Vilas Vincent Vawter III نویسنده آمریکایی متولد پاریس، تنسی است.
وی چهل سال در صنعت روزنامه کار کرد و با عنوان رئیس و ناشر پیک و مطبوعات Evansville (Ind.) بازنشست شد.
اولین رمان وی Paperboy در سال 2014 جایزه Newbery Honor را دریافت کرد.
سفارش:0
باقی مانده:2

ساعت مادربزرگ

47,000 تومان

معرفی کتاب ساعت مادربزرگ

سفر در زمان، جذاب‌ترین اتفاقی است که می‌تواند برای هر کسی رخ دهد! اتفاقی که برای پاتریشیا، درست در زمانی که کسل‌کننده‌ترین روزهای زندگی‌اش را می‌گذراند افتاد. کتاب ساعت مادربزرگ اثر تحسین‌شده‌ی کیت پیرسون شما را به دل یک ماجراجویی نوجوانانه می‌برد و چندین سال به عقب برمی‌گرداند. اگر دوست دارید لذت سفر در زمان را تجربه کنید، این رمان را بخوانید. کتاب پیش‌ رو توانست در سال 1988 جایزه‌ی کتاب سال انجمن کتابخانه‌های کانادا را در بخش کودکان از آن خود کند.

درباره‌ی کتاب ساعت مادربزرگ

همه‌چیز از قهر و اختلاف مادر و پدر پاتریشیا و تصمیم آن‌ها برای جدا شدن از هم اتفاق افتاد. اتفاقی که تعطیلات پاتریشیا را خراب و او را مجبور کرد که به کلبه‌ی تابستانی خاله‌اش برود. آن‌هم درحالی‌که که نه تابه‌حال دخترخاله‌ها و پسرخاله‌هایش را دیده بود و نه از دلسوزی‌های آزاردهنده‌ی خاله و شوهرخاله‌اش در امان بود. کیت پیرسون (Kit Pearson)‌ در کتاب ساعت مادربزرگ (A Handful of Time) بخشی از زندگی پاتریشیا، دختری که قهرمان داستان است را روایت می‌کند. او که به‌اجبار در اردوگاه تابستانی خاله رفته و از شر تمسخرهای بچه‌های او در امان نیست، تصمیم گرفته جور دیگری خودش را سرگرم کند. پاتریشیا که به‌تازگی اتاقک پشت خانه را کشف کرده، به آنجا پناه می‌برد و بالاخره کنجکاوی‌هایش او را به یک ساعت قدیمی می‌رساند که می‌تواند همراه با آن به گذشته سفر کند و به زمانی برسد که مادرش درست هم‌سن خود او و دوازده‌ساله بود. دخترک که مادرش را این بار در سن‌وسال خودش می‌بیند و تازه با دشواری‌های زندگی او آشنا می‌شود، تصمیم می‌گیرد به شکل دیگری با مادرش برخورد کند... این اتفاق، تابستان کسل‌کننده‌ی پاتریشیا را به یک تعطیلات منحصربه‌فرد، ماجراجویانه و جذاب تبدیل می‌کند و رابطه‌ی او را با مادرش به شکل دیگری جلو می‌برد. اگر دوست دارید در این سفر همراه با پاتریشیا و تجربه‌های هیجان‌انگیز او در گذشته باشید، پیشنهاد می‌کنیم کتاب ساعت مادربزرگ را بخوانید.

دست از این مسخره‌بازی بردار، اوستا

14,000 تومان

معرفی کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا

کافکا این بار از سرزمین چین برمی‌خیزد! مو یان از چهره‌های شاخص ادبیات چین و برنده جایزه نوبل در سال 2012 در کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا قصه‌هایی تاریخی و عامیانه را با رئالیسم وهمی که سبک قالب نوشته‌های خودش است در چند داستان کوتاه یا برش‌هایی از رمان‌هایش در هم می‌آمیزد.

درباره کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا:

مو یان از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات چین است. او کودکی بسیار سختی را گذراند به طوری که در یازده سالگی مجبور شد مدرسه را رها کند و به کارهای دیگری برای گذران زندگی روی آورد. اما هنگامی که با ادبیات و آثار مختلفی از نویسندگانی همچون همینگوی، فاکنر، مارکز و... آشنا شد، ادبیات و نوشتن، تبدیل به یک مأمن برای او شد و مسیر تازه‌ای را در زندگی یافت. نوشته‌های مو یان از تشبیهات فراوان، نشانه‌ها، عناصر بومی و اصیل و زیبایی‌های ادبی سرشار است و عشق عمیق و پایدار او به همنوعش را به تصویر می‌کشد، به همین دلیل برگرداندن آثارش از زبان چینی به دیگر زبان‌ها نیازمند دقت و مهارت فراوان است. مهم‌ترین ویژگی نثر او درهم‌آمیختن فانتزی و خیال با واقعیت است. در مجموعه داستان دست از این مسخره بازی بردار، اوستا (Shifu: You'll Do Anything for a Laugh) مو یان می‌کوشد داستان‌هایی را که برگرفته از تاریخ و واقعیت هستند همراه با سبک رئالیسم وهم‌گونه بیامیزد و چیره‌دستی خود را به رخ بکشد. حس و حال داستان‌های این کتاب از غمگین تا کمیک متغیر است. البته نباید فراموش کرد که اغلب طنز با سایه‌ای از اندوه همراه می‌شود. «دست از این مسخره بازی بردار، اوستا» نام یکی از داستان‌های گنجانده‌ شده در این مجموعه داستانی است که زندگی یک استادکار ماهر در کارخانه تجهیزات کشاورزی را به تصویر می‌کشد. او در میان همکاران و کارفرمایان خود از احترام بالایی برخوردار است، اما درست یک ماه مانده به پایان کارش اخراج می‌شود. او تصمیم دارد دست به اعتراض بزند برای این کار ابتدا به نظرش می‌رسد خود را آتش بزند، اما نظرش عوض می‌شود. پس از مدتی یک اتوبوس متروکه را می‌یابد آن را مرتب، تمیز و مجهز می‌کند و از آن برای اجاره دادن به جوانان استفاده می‌کند.

مجموعه‌ی خصوصی لیلی گلستان

185,000 تومان

معرفی کتاب مجموعه ی خصوصی لیلی گلستان اثر لیلی گلستان

تا به حال در ایران هیچ مجموعه داری آثارش را در قالب کتاب نمایش نداده است. با خیلی ها صحبت کردم که بیایید همه این کار را بکنید، خیلی ها گفتند ما دوست نداریم مردم بدانند ما چه چیزهایی داریم.
این حرف برایم خیلی عجیب بود. به نظرم مردم باید بدانند که سهراب سپهری، زنده رودی و سایر هنرمندهای مهم، چه کارهای دیگری کرده اند که هنوز کسی ندیده است. این کارها در خانه من است و دیده نشده و فقط کسانی که به خانه ام آمدند این ها را دیده اند.
باید همه این آثار را ببینند. من فکر کردم حتما این کار را انجام بدهم. بالاخره با نشر چشمه وارد صحبت شدم و این اتفاق افتاد. خیلی با من همراهی کردند و واقعا درست و حرفه ای رفتار شد.
گلستان با اعلام اینکه در این کتاب 133 کار چاپ شده است، افزود: این کتاب دو مقدمه دارد؛ یکی مقدمه خودم و یکی مقدمه دکتر مجابی که خیلی جذاب نوشته اند و تاریخ مجموعه داری در ایران را روایت کرده اند.
مشخصه جالب این کتاب این است که من برای هر اثر یک یادداشت چند خطی نوشته ام.

تندباد

18,000 تومان

معرفی کتاب تندباد

لوران گوده در کتاب تندباد، شما را با شخصیتی مواجه می‌کند که به خاطر فساد، تلخی و رنجی که در پیرامونش وجود دارد از زندگی به تنگ آمده و مدام مشغول روایت از جهان خشنی است که او را دربرگرفته و به قول خودش «دوست دارد سیاه و آزاد بمیرد». تندباد (Ouragan roman) رمانی پر از روایت‌های کوچک از محله‌های پست، کشمکش‌ها و تلاش برای حفظ هویت است. راوی مانند قصه‌گویان سیاه پوست قرن نوزدهم مداوم روایت می‌کند و باعث می‌شود شما با قصه‌ها و کلماتش میخکوب شوید. لوران گوده (Laurent Gaude) نویسنده‌ای است که در هر یک از آثارش به گوشه‌ای از جهان می‌رود و با پرداختن به رویدادها، آداب‌ و‌ رسوم، تاریخ و مصیبت‌هایی که انسان‌ ناخودآگاه با آن‌ها درگیر می‌شود، نگاهی از دنیای متفاوت در برابر چشمان شما می‌گذارد. او در این داستان به آمریکا می‌رود و قهرمانانش را از نیواورلئان و لوئیزیانا انتخاب می‌کند، شخصیت‌هایی که خود را رودرروی تندباد کاترینا (اوت 2005) می‌بینند و خط سرنوشت‌شان در تصویری از آخر زمان با هم تلاقی می‌کند. هنگامی که توفان شروع شد بیشتر محله‌های مرفه‌نشین خانه خود را تخلیه کردند، اما ساکنان سیاه پوست بخش‌های فقیر در خانه‌های خود ماندند چون نه وسیله‌ای برای فرار داشتند و نه تمایلی، چرا که زندگی برای آن‌ها در جای دیگر بی‌معنا بود. گوده که پس از این فاجعه بسیار دگرگون شده بود، تصمیم گرفت عکس‌ها و مقاله‌هایی از روزنامه‌های آن روزها را گردآوری کند. او در برنامه‌ای تلویزیونی می‌گوید که عکس زن سیاه‌ پوستی که پرچم امریکا را بر شانه حمل می‌کند از یکی از همین عکس‌ها زاده شده است. او به دنبال شخصیتی بود که لبریز از خشم و نفرت است و اضافه می‌کند «برای من جالب است که در چنین مواقعی آتش‌سوزی جنگل‌ها، زمین لرزه‌ها، فوران آتشفشان‌ها انسان پی می‌برد که نیروی حاکم بر این سیاره هم تراز قدرت او نیست و چیزی مبهم و ژرف وجود دارد که بشر واقعاً در برابر آن حقیر است. این‌که غرور انسان در چنین لحظه‌هایی خرد می‌شود و از بین می‌رود واقعاً جالب است.» بسیاری از استعاره‌های رمان برگرفته از تورات هستند، از جمله کشتی نوح در دل توفان و سیلاب و هرگونه ارجاع به کتاب‌های مقدس ناخواسته و غیر عمد بوده و نویسنده هیچ علاقه‌ای نداشته که مفاهیم دینی را وارد چهارچوب داستان کند. در بخشی از کتاب تندباد می‌خوانیم: به خیابان‌های شهر نگاه می‌کند که دارند خالی می‌شوند و به مردمی که دسته‌ دسته می‌دوند و خانه‌ها را ترک می‌کنند و می‌داند که جایی برای او نخواهد بود. پدرها را می‌بیند که ماشین‌ها‌ را پر از بار می‌کنند و بنزین ذخیره برمی‌دارند، مادرها را می‌بیند که با قیافه‌های درهم‌ کشیده برای چندمین‌ بار از بچه‌ها‌شان می‌پرسند که آیا قمقمه‌ها را پر کرده‌اند یا نه، همه را نگاه می‌کند و می‌داند که جزء آن‌ها نیست. او می‌ماند چون ماشینی ندارد، چون نمی‌داند کجا برود و خسته است. می‌ماند، شهر در تب‌ و تاب است و او جزء شهر نیست. مردم می‌ترسند، عرق‌ می‌ریزند و هول برشان داشته که یک دقیقه را هم هدر ندهند، ولی او با آن‌ها نیست. واقعاً نمی‌ترسد، به مرگ فکر نمی‌کند، فقط فکر می‌کند که این هم یک امتحان است، امتحانی سخت. می‌داند که دوباره از پا درمی‌آید، انگار زندگی فقط همین است و او باید تسلیمش شود. به مردها و زن‌هایی که می‌روند نگاه می‌کند و به محله‌ی نکبت‌بارش برمی‌گردد، سرافکنده برمی‌گردد. خیابان‌های این‌جا آرام‌تر از مرکز شهرند. کسی در جنب‌ و جوش نیست. باز خیابان‌های پهن و فقیرانه‌ای را می‌بیند که حتی خانه‌ها‌شان هم خسته به ‌نظر می‌رسند و بی‌اختیار صدای چکشِ قاضی را می‌شنود. باد بلند می‌شود. توفان نزدیک می‌شود و مثل همیشه قسمت آن‌هاست، قسمت بدبخت و بیچاره‌های درمانده، فقط مال آن‌ها. موقع پرداخت صورت‌ حساب به ‌نظرش می‌رسد که زن جوان طور عجیبی نگاهش می‌کند. شاید از این‌که آدمی عادی دیده جا خورده است. حتماً با خودش فکر کرده بود که مسافر اتاق 507 مردی است بدبخت، معتادی که بیرون‌ کردنش به این راحتی‌ها نخواهد بود. « از مینی‌بار استفاده کردید؟» اشاره می‌کند که نه و بعد اضافه می‌کند، «فقط یک تماس تلفنی داشتم.» زن درحالی‌که با اخم به صفحه‌ی کامپیوتر زل زده تصدیق می‌کند. رسیدش را چاپ می‌کند و می‌گیرد طرفش. او نگاه می‌کند. مدت مکالمه مشخص است: یک دقیقه و پنج ثانیه. خنده‌اش می‌گیرد. یک دقیقه و پنج ثانیه. زمان خیلی کمی بود برای بیرون کشیدنش از آن اتاق. شماره گرفته بود. به رغم سال‌های سپری‌شده هنوز شماره را از بر بود. فکر کرده بود خودش گوشی را برمی‌دارد یا این‌که باید پیغام بگذارد. برای شنیدن صدایش سر از پا نمی‌شناخت، ولی صدای بچگانه‌ای جواب داده بود. لحظه‌ای مکث کرده و بعد گفته بود «سلام، اسمت چیست؟» پسر بچه‌ی آن‌ طرف خط با اطمینان جواب داده بود «بایرون.» پرسیده بود «رز آن‌جاست؟» بچه انگار مردد بود. با صدای اخم‌آلودی جواب داده بود «مامانم؟» گفته بود «آره، به مامانت بگو من دارم می‌آیم.» بچه حرفش را بریده بود، «شما؟» شرم عجیب و خاصی سرتاپایش را گرفته بود. «کینو برنس.» و تکرار کرده بود «به‌اش بگو من دارم می‌آیم.» و گوشی را گذاشته بود. یک دقیقه و پنج ثانیه. حالا دوباره به این لحظه‌ها فکر می‌کند و نیروی تازه‌ای در وجودش ریشه می‌دواند. ضربان رگ‌هایش را حس می‌کند. عجله دارد. عجله دارد که این چند صد کیلومتر را طی کند و برود، آن‌قدر برود تا به او برسد، عجله دارد که پشت فرمان ماشینش بنشیند و بدون خوردن و نوشیدن براند، چهار‌صد کیلومتر براند. عجله دارد. این بی‌قراری از کی سراغش نیامده بود؟