جایی برای پیرمردها نیست

90,000 تومان

معرفی کتاب جایی برای پیرمردها نیست اثر کورمک مک کارتی

“جایی برای پیرمردها نیست” به قلم “کورمک مک کارتی” داستانی است که در زمان خودمان در مرزهای خونین بین تگزاس و مکزیک اتفاق می افتد.
“لوئلین ماس” که در نزدیکی ریو گراند در حال شکار است ، با جسد مردانی رو به رو می شود که به ضرب گلوله کشته شده اند و به همراه آن ها یک بار هروئین و بیش از 2 میلیون دلار پول نقد پیدا می کند.
او می داند که این مقدار پول همه چیز را تغییر خواهد داد. اما تنها پس از کشته شدن دو مرد دیگر ، اتومبیل سوخته ی یک قربانی است که “کلانتر بل” را به قتل عام در صحرا سوق می دهد و او به زودی متوجه می شود که “ماس” و همسر جوانش تا چه اندازه به محافظت نیاز دارند.
یک طرف در معامله ای ناموفق، یک افسر سابق نیروهای ویژه را برای دفاع از منافع خود در برابر یک فریلنسر مسحورکننده استخدام می کند ، در حالی که در هر دو طرف مردانی به خشونت و ضرب ورشتم های چشمگیر عادت دارند.
این تعقیب به بالا و پایین و آن طرف مرز کشیده می شود؛ به نظر می رسد هر سمت قضیه مصمم است که به آنچه یکی از دیگری می پرسد پاسخ دهد: چگونه یک مرد تصمیم می گیرد که به چه ترتیب زندگی خود را رها کند؟
یک داستان دلخراش از جنگی که جامعه با خودش به راه می اندازد و مراقبه ای پایدار در مورد روابط عشقی و خون و وظیفه ای که زندگی ها را سرشار می کند و سرنوشت ها را شکل می دهد؛ “جایی برای پیرمردها نیست” به قلم “کورمک مک کارتی” رمانی با طنین و قدرت فوق العاده است.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

جایی برای پیرمردها نیست

نویسنده
کورمک مک کارتی
مترجم
 امیر احمدی آریان
نوبت چاپ 7
تعداد صفحات 276
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1401
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9789643626006
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “جایی برای پیرمردها نیست”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تاول

48,000 تومان

معرفی کتاب تاول

کتاب تاول اولین اثر مهدی افروزمنش که با بیانی ساده و داستانی قوی‌، جایزه‌ی رمان اول هفت اقلیم را از آن خود کرده، روایتی از محله‌ای نزدیک میدان راه آهن به نام «فلاح» در دهه‌ی 70 است که در آن روز شب نمی‌شود مگر اینکه دعوا و درگیری اتفاق بیفتد. این رمان داستان یکی از بچه‌های همین محل به نام «جعفر» است که روزی قهرمان کشتی و مورد احترام ساکنین محل بوده، تا هنگامی که تعادل روانی‌اش را از دست می‌دهد و معتاد و لات می‌شود و سرانجام در گیر و دار یک خصومت، سرهنگ سرشناسی را به قتل می‌رساند. افروزمنش در کنار داستان جعفر، قصه‌ی آدم‌های دیگری را هم روایت می‌کند؛ خانم ژاپنی که زن برادر جعفر است، اشرف شلغم، سرهنگ آرنولد، مجید سریش، یوسف آتاری، قاسم سلمونی، حسن جگرکی و خود راوی. در حقیقت، تاول داستان محله‌ی فلاح را روایت می‌کند. آدم‌های داستان یک ویژگی مشترک دارند و آن فقر و سرنوشت نه چندان درخشان است. گویی آن‌ها شخصیتی مستقل ندارند و تنها در محله‌شان معنا می‌یابند. آن‌ها در ایستادن در برابر نظم و قانون متفاهم و سرسخت هستند و دنیایی جدا از تمامیت شهر را شکل می‌دهند. راوی داستان نوجوانی است که با هیجان و کنجکاوی خاصی ماجراها را تعریف می‌کند و هر از گاهی که از چیزی باخبر نیست، به نقل قول از زبان زنان همسایه و خاله زنک‌های قدیمی محل متوسل می‌گردد. تاول روایت آدم‌هایی است که هر روز در اطراف خود می‌بینید؛ همان قدر لمس کردنی و باور کردنی. روایتی واقع‌گرایانه که افروزمنش می‌کوشد وقایع را همان گونه که هست، بازسازی کند. او در این اثر از اجتماعی آشنا حرف زده و کوشیده است بخشی از ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی شهری را نشان دهد، با شخصیت‌هایی ملموس که شما را درگیر خود می‌کنند و به فضای داستان می‌برند. انگار در آن محله سال‌ها با جعفر، قاسم سلمونی، اشرف شلغم و بقیه‌ی آدم‌های آن زندگی کرده‌اید و هر روز شاهد ماجراهای محله بوده‌اید. از مهم‌ترین نقاط ضعف این رمان می‌توان به عدم تسلط نویسنده به راوی و هرج و مرجی اشاره کرد که به دلیل همین عدم شناخت بر قصه غالب شده است. در نیمه‌ی اول داستان، شما با یک راوی خردسال و نونهال روبرو می‌شوید که لابلای آدم‌ها می‌چرخد و روایت می‌کند اما در نیمه‌ی دوم آن، بدون هیچ رویداد و پرش زمانی خاصی، راوی کودک به یک جوان تبدیل می‌گردد و در بعضی جاها هم حضورش فعل می‌شود! این نابسامانی روایت تا پایان داستان ادامه می‌یابد. در بخشی از کتاب تاول می‌خوانیم: جعفر هر جا می‌نشست دم از انتقام می‌زد. شب که شد، پنجشنبه، همه توی فوتبال دستی می‌دانستند جعفر آزاد شده و می‌خواهد انتقام بگیرد، اما کسی باور نکرده بود. تا قبل از این‌که آقاحیدر بیاید داخل و بعدش خود جعفر، تعریف می‌کردند جعفر چی گفته و می‌خندیدند. یکی ‌گفت جعفر گفته «به روح ننه‌م دهنش رو صاف می‌کنم.» بعدش هم اضافه کرد «زرشک.» آن یکی تعریف کرد جعفر در حالی که با تیزی دسته چوبی‌اش به نیمکت توی دخمه می‌زده، گفته «کاری می‌کنم بدونه جعفر کیه.» نادر بود که از آن‌طرف شیشکی کشید تا همه بترکند از خنده. عباس دختر هم خلاص شده بود. خندید که به من گفته «کاری می‌کنم تا قیوم قیومت اسم جعفر از این محله پاک نشه. فکر نکنی چون سرهنگه بی‌خیالش می‌شم! زده باید تاوون بده.» بعد هم صداش را جور خاصی کلفت کرد، گفت «من که گرخیدم، وای به حال سرهنگ.» همه خندیدند. گفتم، پنجشنبه بود و یک‌ کلاغ ‌چهل‌ کلاغ‌های کار جعفر هنوز توی محل جمع نشده بود که خودش آفتابی شد. موضوع انتقام را هم از صبح به کس و ناکس گفته بود. سرهنگ، همان‌طور که توی فوتبال دستی به آق حیدر قول داده بود، جعفر را به دادسرا نفرستاده بود و با استفاده ا اختیاراتش او را آزاد کرده بود. این طور می‌گفتند. نمی‌دانستیم دقیقاً کی آزاد شده و اصلاً آیا این دو روز توی کلانتری بوده یا سرهنگ همان دیشب آزادش کرده بود. اولین ساعتی که یکی گفته بود او را دیده نزدیک‌های ظهر بوده
سفارش:0
باقی مانده:1

جنگولک‌بازی‌های جناب تام 5/ جناب تام دوست پیدا می‌کند

70,000 تومان

برشی از متن کتاب

جناب تام ترجیح می‌داد بعد از ظهرها توی تختش دراز بکشد... تا یک نفر، که او را خیلی دوست داشت، برایش شام درست کند. می دانست اگر بعضی وقت ها بی ادبی کند، هیچ کس تنبیهش نمی ‌کند و این را هم می دانست که همیشه یک نفر هست که بریز و بپاش هایش را جمع کند. آنجلا ثراگمودتون دوست داشت خانه اش تمیز و مرتب باشد. به همین خاطر وقتی به اتاق جناب تام می ‌رفت، معمولاً از چیزی که می دید... وحشت زده می‌شد! اگر یک نفر کمی در کارهای خانه به آنجلا کمک می‌کرد، زندگی برای او آسان تر می شد. ولی بیشتر وقت ها موقع کمک کردن که می شد، دستیار کوچولوی آنجلا غیبش می زد. البته آنجلا دیگر به این چیزها عادت کرده بود. می‌دانست وقتی کارها تقریبا تمام شود، سر و کله جناب تام  دوباره پیدا می شود... آن هم جایی که اصلاً فکرش را نمی کند. آنجلا سعی کرده بود در تربیت جناب تام سخت‌گیر باشد، ولی خیلی زود فهمیده بود اصلا دلش نمی آید به جناب تام سخت بگیرد. خیلی وقت پیش، جناب تام نه اسمی داشت و نه خانه ای و نه تخت خواب گرم و نرمی که شب های سرد زمستان در آن بخوابد. تابستان از گرما می پخت و زمستان از سرما می لرزید پاییز نفس تنگی می گرفت و بهار عطسه و خس خس می کرد. جناب تام هیچ کس را نداشت که مراقبش باشد. از دراز کشیدن های قبل از شام خبری نبود، اصلا بیشتر وقت ها از شام هم خبری نبود! شاید بعضی وقت ها یک لقمه غذا پیدا می‌شد، ولی هیچ وقت سیرش نمی‌کرد. چیزی که جناب تام خیلی دلش می خواست یک آغوش گرم و مهربان بود. تام همه‌ی تلاشش را می کرد تا خودش را خوشحال نشان دهد، اما انگار فایده‌ای نداشت...
سفارش:0
باقی مانده:1

افلاطون‌های جوان/ تئاتر کوچک هانا آرنت

33,000 تومان
هانا آرنت می‌خواهد آخرین کتابش را بنویسد؛ اما انگار چیزی را فراموش کرده.
همین‌طور که فکر می‌کند، دوستی از گذشته سراغش می‌آید. مهمانِ تازه‌وارد کسی نیست جز خودش در سن نُه‌سالگی!
او و هانای جوان به تئاتر کوچکی می‌روند و نمایش ترسناکی را تماشا می‌کنند: گرگ بدجنس و عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی اهالی شهر را به وحشت انداخته‌اند.
اما در سیاه‌ترین روزها، حتی وقتی به نظر می‌رسد که تاریکی همه‌جا را فراگرفته، همیشه راه نجاتی وجود دارد.
آیا درباره‌ی «تئاترِ» دنیای واقعی هم همین‌طور است؟ آیا مردم می‌توانند با کمک هم تغییر ایجاد کنند؟
سفارش:1
باقی مانده:1

در‌باب قرن بیستم: در گفت‌و‌گو‌ باتیموتی اسنایدر

190,000 تومان

معرفی کتاب در باب قرن بیستم: در گفتگو با تیموتی اسنایدر

تأمل دو اروپاشناس برجسته درباره‌ی قرنی که گذشت. تونی جات در کتاب در باب قرن بیستم سلسله‌گفت‌وگوهایی را با تیموتی اسنایدر شکل می‌دهد که محور آن دستاوردها و شکست‌های عقاید سیاسی و نقش روشنفکران در قرن بیستم است. این کتاب قدرت و عدالت را در نظریه‌های مختلف مورد بحث قرار می‌دهد.

درباره‌ی کتاب در باب قرن بیستم:

تیموتی اسنایدر (Timothy D. Snyder) نویسنده‌ی آمریکایی و تاریخ‌دانی است که تمرکزش را به‌طور خاص بر تاریخ اروپای مرکزی و شرقی و مسئله‌ی هولوکاست گذاشته است. اسنایدر به پنج زبان اروپایی صحبت می‌کند و توانایی این را دارد که به ده زبان مطلب بخواند، و همین قابلیت به این منجر شده که از منابع دست‌اولی در پژوهش‌هایش استفاده کند و افتخارات زیادی را بابت فعالیت‌هایش کسب کند. این پژوهشگر برجسته تا کنون 5 کتاب نوشته و در تألیف 2 کتاب نیز همکاری داشته است و کتاب او با عنوان «استبداد: بیست درس از قرن بیستم» در بین پرفروش‌ترین کتاب‌ها جای گرفته است. حالا در کتاب در باب قرن بیستم (Thinking the Twentieth Century) گفت‌وگویی را با او می‌خوانیم پیرامون آنچه در قرن گذشته روی داده است. تونی جات (Tony Judt)، که خود متخصص تاریخ اروپاست، متوجه می‌شود که درگیر بیماری اِی‌اِل‌اِس شده است و فرصت زیادی برای زندگی ندارد. بنابراین، دوست و همکارش، تیموتی اسنایدر، به او پیشنهاد می‌دهد که آخرین اثرش را بنویسد. در طول سال 2009، جات و اسنایدر گفت‌وگوهایی را شکل می‌دهند که ضبط و سپس پیاده می‌شده و درنهایت در قالب کتاب حاضر به انتشار رسیده است. جات در اوت 2010 در 62 سالگی از دنیا می‌رود. گفت‌وگوهای این دو اروپاشناس بدون یادداشت، ارجاع و مواردی از این‌دست است. آن‌ها درباره‌ی تاریخ عقاید سیاسی مدرن در اروپا و آمریکا صحبت می‌کنند و قدرت و عدالت را از نظر لیبرال‌ها، سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها، ملی‌گراها و فاشیست‌ها در قرن بیستم مورد توجه قرار می‌دهند. درنهایت می‌توان گفت که این کتاب عمده‌ی تمرکزش را بر دستاوردها و شکست‌های برجسته‌ترین روشنفکران قرن بیستم و نظریه‌های آن‌ها گذاشته است و در باب محدودیت‌ها و قابلیت تجدید عقاید سیاسی و درباره‌ی قصور و وظایف اخلاقی روشنفکران در سیاست بحث می‌کند.

حقوق بزه دیده در دادرسی های کیفری بین المللی

7,500 تومان
به هم پیوستگی نظم عمومی داخلی با نظم عمومی جامعه بین الملل، تشکیل مراجع قضایی فراملی را توجیه می کند. از علل تشکیل این مراجع، توجه به حقوق بشر به عنوان معیاری برای سنجش مشروعیت کشورهاست. جرایم داخل در صلاحیت دادگاههای کیفری بین المللی ـ که از دیوانهای نظامی نورمبرگ و توکیو شروع شد و به تشکیل یک دیوان دائمی منتهی گردید ـ جرایم علیه بشریت، جنایات جنگی و نسل کشی را شامل می شود که نشان دهنده توجه به حقوق بشر، بدون توجه به مرزهای جغرافیایی است. فراوانی مصادیق رفتارهای داخل در تعریف هریک از این جرایم، نحوه ارتکاب و گستردگی آنها، توجه ویژه به بزه دیده این جرایم را که غالباً به لحاظ ویژگی جمعی بودن جرم، شاهد نیز تلقی می شود، ضروری می سازد. این کتاب ضمن بررسی حقوق بزه دیده در دادرسیهای کیفری بین المللی، در این رهگذر، افزون بر اسناد مرتبط با دادگاههای کیفری بین المللی، رویه قضایی این دادگاهها را نیز تبیین و تحلیل می نماید. فهرست : پیش‌گفتار دیباچه بخش نخست: حقوق بزه‌دیده در دادگاه‌های کیفری بین‌المللی موقت فصل نخست: حقوق بزه‌دیده در دیوان‌های نظامی نورمبرگ و توکیو فصل دوم: حقوق بزه‌دیده در دادگاه‌های کیفری یوگسلاوی سابق و رواندا فصل سوم: حقوق بزه‌دیده در دادگاه ویژه سیرالئون بخش دوم: حقوق بزه‌دیده در دیوان کیفری بین‌المللی فصل نخست: حقوق بزه‌دیده در مرحله پیش از صدور حکم فصل دوم: حقوق بزه‌دیده در مرحله صدور حکم و اجرای مجازات نتایج و پیشنهادها منابع الف) فارسی ب) انگلیسی ج) عربی نمایه موضوعی

قلعه ي پرتغالي

5,000 تومان

فهرست

 
  1. ماهی
  2. دم
  3. دست توی عکس
  4. لارک
  5. قباد
  6. هر وقت
  7. قلعه پرتغالی
  8. خانه
  9. موشک
  10. مد
 

برشی از متن کتاب

با احتیاط و زحمت از راه پله ناقص بالا رفتم. روی پشت بام، باد شدیدتر بود. ملافه را باز کردم از دورم و بالای سرم گرفتم. بال می‌زدم. بال می‌زدم و یک لحظه بعد روی مناره نزدیک‌ترین مسجد آن اطراف فرود می‌آمدم. با یک پرواز دیگر تا لب ساحل می‌رسیدم. پشت ساختمان نوساز اداره بندر یا روی سقف سوله گمرک یا چه می‌دانم سقف قدیمی برکه بی بی. هرجا که بلندتر و دورتر بود. جایی که می‌شد شب و دریا را خوب تماشا کرد. ((جای خوبی است این بالا. می‌شود گاهی شب‌ها آمد و شام را هم آورد این‌جا. با رادیو و فلاسک چای!)) باد تندتر شد و همه چیز را به هم پیچید. ملافه را از دستم کشید و لیوان خالی چای را به گوشه‌ای پرت کرد. آهسته تا لب بام رفتم و باز سرک کشیدم. آن پایین، دورتر از آخرین دیواری که آن دورها پیدا بود، صدای سگ‌ها و روباه‌ها پخش بود. موش‌ها جایی دیگر جمع بودند. گاهی از گوشه دیواری پیدا می‌شدند که به سویی می‌دویدند. شاید بو می‌کشیدند. می‌رفتند و بر می‌گشتند و باز می‌رفتند. توده‌ای جوجه تیغی سیاه و چندتایی موش خرمایی بزرگ، از همان‌ها که قیافه ترسان و مهربانی دارند، در وسط خیابان می‌پلکیدند. با پوزه‌های صورتی و مرطوب‌شان سر به هر سوراخی فرو می‌کردند و مرتب دور خودشان می‌چرخیدند ((آه از شب‌های تابستان، آه از شب‌های این تابستان!)) آه از این ماه و خیابان خاکی پر مهتاب. آه از من... من که داشتم می‌دیدم جز ماه که از آن بالا نور می‌پاشید و اصلا هم دست بر نمی‌داشت از نور پاشیدن به روی ماسه و خاک و بلوک و سنگ و پاکت‌های خیس سیمان و دیوار ناتمام سرپله و کف ناهموار جلو حمام و انباری، هر چیزی دیگری که پیدا بود به یک سو می‌رفت. همه می‌رفتند. نگاه نمی‌کردند به آسمان و ستاره راهنما و با این حال مسیرشان را می‌دانستند. می‌رفتند به سمتی که اسکله بود و هر شب این وقت، حتما خاموش و خلوت بود و باد که می‌آمد خلوت‌تر هم می‌شد. ((می‌توانم بپرم. می‌توانم این ملافه سفید را بالای سرم نگه دارم و رو به باد بایستم و هر زمان خواستم بپرم. بپرم روی کپه ماسه‌های آن پایین و بلند شوم و زود بلند شوم و همین که خودم را می‌تکانم، راه بیفتم به سمت جایی که چند ساعت دیگر، وقتی هوا روشن و باز تاریک می‌شد، بمانم و انتظار آمدن لنجی که هر شب آن موقع از بندر می‌آمد و بار و مسافر می‌آورد.