حتا شبيه خودم زندگي نکرده ام

7,500 تومان

معرفی کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده‌ام

کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده‌ام، شامل بیش از پنجاه شعر نو از منیره حسینی است که در آن‌ها با بیانی شاعرانه و خیال‌انگیز به تبیین مفاهیم انسانی و طبیعی مانند امید، آزادی، عشق و زندگی پرداخته است. اشعار او سرشار از جزئیات و حوادث روزمره‌اند و شاعر به زیبایی توانسته زندگی روزمره را در اشعار خود بازتاب دهد.

درباره‌ی کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده‌ام

منیره حسینی در مجموعه اشعار خود، کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده‌ام، در بیش از پنجاه شعر نو کوتاه، به بیان مفاهیم شاعرانه‌ای مانند عشق، امید و عواطف انسانی پرداخته و از مظاهر طبیعی مانند باران، آفتاب، آزادی بهره برده است. شعر نو (یا شعر نیمایی) گونه‌ای از شعر معاصر فارسی است که در آن از وزن عروضی و قالب شعر کهن فارسی پیروی نمی‌شود.

شعر نیمایی از اولین سبک‌های شعر نو در ادبیات فارسی است که مبدع آن شاعر معاصر ایرانی، نیما یوشیج می‌باشد.

اشعار سبک نو منیره حسینی، بیشتر از آن که بیان‌گر تخیل و بیان موسیقایی رایج شاعرانه باشد، بیان‌گر احساسات و عواطف پررنگ شاعرانگی است.

او در کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده‌ام به شرح و بسط روزمرگی‌ها از دید شاعرانه پرداخته که به نوبه‌ی خود می‌تواند لذت خواندن این اشعار را در خواننده افزایش دهد.

مجموعه شعر نو منیره حسینی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

در بخشی از کتاب حتا شبیه خودم زندگی نکرده‌ام می‌خوانیم

یک روز
پوستم را کنار می‌زنی
و استخوان‌هایم را مثل عتیقه‌ای بغل می‌کنی
من آن روز تو را
از دو حفره‌ی تاریک نگاه می‌کنم
از حفره‌ای تاریک صدایت می‌زنم
و در گوش‌های خودم می‌پیچم
تو حرفی بزن
از تاریکی در‌نمی‌آیم
می‌ترسم
نور
تک‌تیراندازی باشد
که هر دو چشمم را بزند
دیگر چگونه تو را نگاه کنم؟
در دست‌هایت
دردهای من‌اند که تجزیه می‌شوند
بگذار به طبیعت خودم برگردند
از من
تنها لبخندی برای توست
که آن‌قدر نیامدی
تا بر اسکلت لب‌هایم ماسید

فهرست مطالب کتاب

جاده‌ی یک‌طرفه
نامردها
مویرگ‌های پوسیده
رفیق
عمق دوست داشتن
خودکشی
دلتنگی
پوسیدگی
به تو فکر می‌کنم
زنان عاشق
جنوب
حسادت
نشانه‌ها
حکایت ما
چهار فصل
آزادی
دوستت ندارم
میز تنهایی
دروغ
زمستان
محاکمه
سفر
تاریک‌خانه
خانواده
بازجویی
راه فرار
ویرانی
زن بود
آمدی
شعری که عاشقانه نباشد
لبخندی برای توست
راهی نمانده است
زنی زیباتر
جانم
خراش سطحی
تو
آخرین گلوله
بی‌حواس‌ترین زن دنیا
خواننده‌ی عزیز
به‌مرز‌نرسیده
زن خوشبخت
خانه‌ی رؤیاهایم
زن باید زن نباید
آوازهای خیس
جای اسم من
موشک کاغذی
بی‌حواس‌ترین زن دنیا
اگر بروی…
آهای زندگی
همین حالا
سرنخ
شلیک

 

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

حتا شبيه خودم زندگي نکرده ام

نویسنده
منیره حسینی
مترجم
—–
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 90
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1395
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 120 گرم
شابک
9786002294326
توضیحات تکمیلی
وزن 0.120 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “حتا شبيه خودم زندگي نکرده ام”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کوفسکی، کارآگاه خصوصی 3/ هم سخت و هم خطرناک

19,000 تومان
کیویاتکوفسکی عاشق سردرآوردن از اسرار و معماهاست و ول‌کن ماجرا هم نیست. او خودش را کارآگاه خصوصی درجه‌یک می‌داند، هم‌ردیف شرلوک هولمز و مایکل بلومکوئیست و مجانی هم کار نمی‌کند.
این‌بار کوفسکی کارآگاه زبردست با معمای بغرنجی روبه‌رو است. چه‌کسی دارد برای چندمین بار کابل برق گردونه‌ی آبی را زخمی می‌کند؟ چطور این خرابکار بدون دیده‌شدن هربار وارد عمل می‌شود؟ هیچ‌چاره‌ای نیست، آقای کوفسکی زبل باید تا خود صبح کشیک بدهد و چه شب عجیبی خواهد بود...
سفارش:0
باقی مانده:1

بازارها و نهادهای مالی

210,000 تومان
مطالعه و آشنایی با بازارها و نهادهای مالی برای تحلیلگران، مدیران و کارشناسان مالی و اقتصادی از دو بعد حائز اهمیت است: از بعد کلان؛ بدان جهت که نتایج بسیاری از مطالعات اثبات کرده اند که رشد بخش واقعی اقتصاد بدون توسعه بازارها و نهادهای مالی ممکن نیست، بسیاری از اقتصاددانان از زوایای مختلف، با شدت تأکید متفاوت، به بررسی نقش بازارها و نهادهای مالی در توسعه بخش واقعی اقتصاد پرداخته اند. برخی از اقتصاددانان این نقش را قابل اغماض و برخی دیگر آن را مهم تصور کرده اند. فصول «1» الی «3» کتاب به بررسی این موضوعات اختصاص داده شده است. از بعد خرد؛ تهیه برنامه راهبردی صحیح بر مبنای متغیرهای محیطی از مهم ترین وظایف مدیریت بنگاه اقتصادی است. برای تدوین برنامه راهبردی مالی، شناخت نظام مالی لازم است. نظام مالی از پنج جزء ابزارهای مالی، نهادهای مالی، بازارهای مالی، قوانین مالی و نهادهای نظارتی مالی تشکیل می شود. فصول «4» الی «13» کتاب به معرفی «اجزاء پنجگانه نظام مالی» می پردازد. این کتاب چارچوب مفهومی برای پاسخ به این پرسشهاست: چرا بازارهای مالی به وجود آمده اند و چرا ما به آنها نیاز داریم؟
سفارش:0
باقی مانده:1

جنگولک‌بازی‌های جناب تام 6/ جناب تام گوگولی می‌شود

18,000 تومان

برشی از متن کتاب

آنجلا ثراگمورتن خیلی جناب تام را دوست داشت، ولی همیشه فکر می کرد او می تواند بهتر و تو دل بروتر از چیزی که هست باشد. برای همین وقتی جناب تام کمی بزرگتر شد، آنجلا هدیه ای بهش داد. این هدیه یک کتاب بود: کتاب گوگولی شدن در چند دقیقه. آنجلا خیلی خوشحال شد وقتی دید جناب تام کتابی را که هدیه گرفته بود، از اول تا آخر خواند. چند روز بیشتر از خواندن کتاب نگذشته بود که آنجلا متوجه تغییری در جناب تام شد. بعد از آن جناب تام همیشه توی حمام بود... آب بازی می کرد، خودش را خشک می کرد و موهایش را برس می‌کشید. آنجلا از پشت در سرو صدایش را می شنید که داشت سشوار می‌کشید، آب نمک قرقره می‌کرد، موهایش را شانه می زد و خودش را تر و تمیز می کرد. جناب تام از رسیدگی به سر و وضعش خیلی خوشش آمده بود. آنجلا با خودش می گفت: کاش همیشه همینطوری بماند! جناب تام دلش می خواست قیافه ی به روز و شیکی داشته باشد و کتاب گوگولی شدن در چند دقیقه خیلی به کارش می آمد. مدل سیخ سیخی جان می داد برای خرید، و مدل گلوله ای هم... برای دورهمی با دوستان آنجلا حرف نداشت. اما فقط سر و وضع تام نبود که داشت عوض می شد. بعد از آن جناب تام به قدری سرش شلوغ شده بود که آنجلا مجبور شد برای دیدنش تلفنی وقت بگیرد. جناب تام اصلا وقت نداشت توی کارهای خانه کمک کند. یک عالمه کرم زیبایی بود که باید می مالید به صورتش... و چند ساعتی هم باید دراز می کشید توی وان شیر توت فرنگی تا پوسته حساسش نرم و لطیف شود. آنجلا داشت وسوسه می‌شد کتاب گوگولی شدن در چند دقیقه را از او پس بگیرد. احساس می کرد... این کتاب حسابی جناب تام را از کار و زندگی انداخته است. آنجلا ثراگمورتن با خودش می‌گفت: شاید چند وقت دیگر از سرش بیفتد. ولی هر روز که می گذشت جناب تام را کمتر و کمتر می دید... یک روز وقتی از خرید برمی‌گشت، اتفاقی چشمش به جناب تام افتاد. یک بار هم او را توی سالن زیبایی دید. یک دفعه دیگر هم توی اتوبوس همدیگر را دیدند، ولی جناب تام محلش نگذاشت. جناب تام دوستان دیگری برای خودش پیدا کرده بود و همه وقتش را با آن ها می گذراند. لباس های شیک می پوشید، به اپرا می‌رفت و همراه خواننده های روی صحنه آواز می‌خواند. هرجا مهمانی و جشنی بود، سر و کله ی جناب تام هم فوری پیدا می‌شد. هیچ وقت منتظر نمی ماند تا دعوتش کنند. وقتی هم می‌آمد خانه، طوری رفتار می کرد انگار توی هتل است. البته جناب تام فقط برای غذا خوردن، استراحت کردن، نگاه کردن به قرار ملاقات ها و مرور کتاب گوگولی شدن در چند دقیقه، می آمد خانه. آنجلا با خودش فکر می‌کرد: کاش جناب تام آن قسمت کتاب را هم که درباره ی ادب و نزاکت است، بخواند. آنجلا دلش برای جناب تام قدیمی اش تنگ شده بود. آن روزها فقط دلش به این خوش بود که وقتی جناب تام چرت می زد یواشکی نگاهش کند، یا عکس او را توی روزنامه ها ببینند...

پدر کشي

130,000 تومان
یکی از جذاب‌ترین رمان‌های املی نوتومب که شاید در نگاه اول شباهت زیادی به کارهای دیگرش نداشته باشد. داستان‌های نوتومب هیچ‌وقت داستان‌های پیچیده‌ای نبوده‌اند. یعنی داستان‌ها را هیچ‌وقت به شکل پیچیده‌ای تعریف نکرده و برعکس ترجیح داده شخصیت‌های پیچیده و چندلایه‌ای را برای داستان‌هایش انتخاب کند که سر درآوردن از درونیات‌شان آسان نباشد. اما چیزی که باعث می‌شود «پدرکشی» ظاهرا شبیه داستان‌های دیگرش نباشد این است که شخصیت اصلی داستان‌های نوتومب بیشتر وقت‌ها خود او هستند یا دست‌کم شباهتی به نویسنده‌ای دارد که پیش از این شناخته‌ایم. البته این‌بار هم خود نوتومب در داستان حاضر است، اما بیشتر به عنوان نویسنده‌ای که دارد داستانی را برای‌مان تعریف می‌کند. داستانی که مثل داستان‌های دیگر او درباره‌ی حسادت و باقی خصوصیت‌های انسانی است. داستان پسری که به عنوان عنصر اضافه از خانه بیرونش می‌کنند و او هم روانه‌ی جایی دیگر می‌شود تا به آرزوی بزرگش برسد. به شعبده‌بازی که در همه‌ی این سال‌ها سعی کرده به کمک فیلم‌های آموزشی و خوب دیدن برنامه‌ها اجرایش کند و البته در این میان نیز تکنیک‌های قمار و کلک زدن در بازی را یاد می‌گیرد. از این نظر پدرکشی دقیقا در فاصله‌ی شعبده‌بازی و کلک زدن در قمار اتفاق می‌افتد. بچه‌ای که دارد بزرگ می‌شود و به خانواده‌ی جدیدش کلک می‌زند. طبیعی است که عنوان کتاب خواننده‌اش را یاد سرگذشت ادیپ بیندازد. اما این نوع پدرکشی واقعا از آن نوع نیست که پیش از این خوانده‌ایم. و خود این کشتن هم به قدم زدن روی خط باریک شعبده و کلک زدن در قمار شبیه است. این کتابی است که می‌شود خواندنش را به هر کتاب‌خوانی پیشنهاد کرد.
سفارش:0
باقی مانده:2

جنگولک‌بازی‌های جناب تام 2/ جناب تام به ساحل می‌رود

70,000 تومان
تام و آنجلا می‌خواهند بروند سفر. سفری کنارِ ساحل. مثل همیشه جّنگولک‌بازی‌های جناب تام تمامی ندارد. از هر ناخُنِ پنجولِ جنابِ تام، یک اتفاق عجیب‌وغریب می‌چِکد.

برشی از متن کتاب

یک روز صبح زود آنجلا ثراگمورتون و جناب تام از خانه بیرون رفتند. راه افتادند سمت ساحل. یک عالمه طول کشیده بود تا وسایل سفرشان را ببندند. جناب تام تا آن روز هیچ وقت به ساحل نرفته بود و خیلی دلش می‌خواست توی ساحل گردش کند. آنجلا تندی زیراندازها را انداخت و بساطشان را پهن کرد. به جناب تام گفت: "برو بازی کن! جای دوری نرو. یک جایی باش که بتوانم ببینمت. مهمتر از همه..." "...پسر خوبی باش!" کمی بعد آنجلا خوابش برد و جناب تام هم شروع کرد به گشت و گذار روی شن های ساحل. یک قلعه آن نزدیکی ها بود. از بالای آن می‌شد منظره‌ی زیبای ساحل را تماشا کرد. جناب تام تصمیم گرفت زمین را بکند و گنج پیدا کند. و پیدا هم کرد، آن هم یک عالمه! آن قدر ورجه وورجه کرد که حسابی گرم شد. دوید طرف دکه‌ی بستنی فروشی. مرد بستنی فروش با بد اخلاقی پرسید: "چه مزه ای می خواهی؟" جناب تام همه مزه‌ها را چشید. بستنی خوردن خوب است، اما بازی کردن بهتر است... جناب تام هم قاطی بازی شد. بازی های هوایی بازی های زمینی بعدش دوباره بازی های هوایی همه از پر زوری جناب تام تعجب می‌کردند. شن های ساحل داشت داغ می‌شد و کله‌ی جناب تام از گرمای آفتاب گیج و منگ شده بود. حالا وقتش بود تنی به آب بزند اول که وارد آب شد، حس عجیبی داشت. ولی چیزی نگذشت که مثل برگ روی آب سُر خورد و جلو رفت. از جلوی یک پری دریایی مهربان گذشت و از بالای سر یک نهنگ بزرگ پرید همان طور که آنجلا توی آفتاب دراز کشیده بود و خستگی در می‌کرد، ناگهان... جناب تام حس کرد چیزی از زیر آب، پایش را گاز می‌گیرد. شلوار جناب تام غیبش زده بود . جناب تام که توی دریای طوفانی سرگردان بود...
سفارش:0
باقی مانده:1

دختر خاندان گات 1/ دختر خاندان گات و شبح موش

165,000 تومان

در بخشی از کتاب دختر گات و شبح موش می‌خوانیم

در عین این‌که بقیه مات مانده بودند و نگاه می‌کردند فُن هِلسانگ یکی از چهارلول‌ها را در‌آورد و شلیک کرد؛ یک‌بار، دو‌بار، چهار‌بار، هشت‌بار... با هر شلیک مرگ‌بار، یکی از موجودات جلوِ چشم تماشاچی‌ها از بین می‌رفت. فُن هِلسانگ هنسل و گرِتِل را با پوزخندی توی جلدشان فرو‌کرد و شمشیر مبارزه‌ی دندانه‌داری از کمربندش بیرون کشید. «پیش به‌سوی بریدن سرها!» این را گفت و با قدم‌های بلند روی پشت‌بام به طرف دودکش‌ها رفت اما سرجایش بی‌حرکت ماند. غرید: «این چیه؟» پایین پایش یک‌عالم یخ ریخته بود. در همین لحظه آدا از پشت یکی از دودکش‌های یک‌کم دورتر بیرون آمد. سیرن سِستا کنارش ایستاده بود. از پشت دودکش‌های دور و برش بقیه اعضای کلوب زیر‌شیروانی هم هر یک با یکی از موجودات بیرون آمدند. روبی خدمت‌کارِ انبارِ پشتی موادِ غذایی کنار اومالوسِ فان ایستاد. امیلی کَبِیج روی هر یک از شانه‌هایش یک هارپی و روی سرش هارپی دیگری نشسته بود کینگزلیِ دودکش‌پاک‌کن بازوی همسرِ بارنز را گرفته بود و آرتور هالفورد هم دستِ وایلد‌مَنِ پات‌نِی را در دست داشت. ویلیام کَبِیج سرِ پشمالوی هَمیش فانِ شِتلَند را نوازش می‌کرد. فُن هِلسانگ فریاد کشید: «من جوایزم را می‌خواهم.» و از روی یک دودکش به روی دودکش دیگر می‌پرید و شمشیرش را دیوانه‌وار حرکت می‌داد و روی پشت‌بام پیش می‌رفت. صدای خوش‌نواز و آرامی که کمی ته‌لهجه داشت به گوش رسید که می‌گفت: «روپرت فُن هِلسانگ! بالاخره به هم رسیدیم.» لوسی بورجیا از پشتِ کلاهکِ دودکشی بیرون آمد و چترش را بالا گرفت.
سفارش:0
باقی مانده:1