حرف بزن، خاطره!
115,000 تومان
معرفی کتاب حرف بزن، خاطره: یک خودزندگینامهی بازبینی شده
ولادیمیر ناباکوف در کتاب حرف بزن، خاطره: یک خودزندگینامهی بازبینی شده، زندگی و جهان پیرامونش را با نثری آهنگین به رشته تحریر درآورده و با واکاوی گذشتهاش، نقاط عطفی که سبب شکل گرفتن مسیر شخصی او به عنوان یک نویسنده مهم شد را بیرون میکشد.
ولادیمیر ناباکوف متولد 23 آوریل 1899 در سنپترزبورگ روسیه است.
خانوادهی او در سال 1917، حین انقلاب بلشویکی، به کریمه گریختند و بعد به اروپا مهاجرت کردند. نابوکوف تا سال 1922 در کالج ترینیتیِ کمبریج ادبیات روسی و فرانسوی خواند و دو دههی بعد را در پاریس و برلین با نام مستعار «سیرین»، عمدتاً به روسی، شعر و داستان نوشت.
او در سال 1940 به ایالات متحدهی امریکا نقل مکان کرد و ضمن تدریس زبان و ادبیات روسی و نویسندگی خلاق در دانشگاههای استنفورد، کورنِل، هاروارد و کالج ولزلی، حرفهی درخشان ادبی خود را به عنوان شاعر، رماننویس، مموآرنویس، منتقد و مترجم پی گرفت.
کتاب حرف بزن، خاطره (Speak, memory: an autobiography revisited) در میان آثار ولادیمیر ناباکوف (Vladimir Nabokov)، دارای چنان اهمیتی است که بارها و بارها در آنتولوژیهای ادبی از آن یاد شده است. این کتاب شما را دچار گذشتهای دور میکند تا جایی که حس میکنید ولادیمیر مقابل چشمانتان نشسته و مشغول اعتراف است.
موفقیت بینظیر ولادیمیر ناباکوف از رمان لولیتا (1950) به او اجازه داد تا تدریس را کنار بگذارد و خود را تمام وقت وقف نوشتن کند. او در سال 1961 به مونتروِ سوئیس نقل مکان کرد و 2 ژوئیهی 1977 در همین شهر درگذشت.
ناباکوف که یکی از نویسندگان قهار قرن دانسته میشود، چه در زبان انگلیسی و چه در زبان روسی، شماری از آثار انگلیسی خود از جمله لولیتا را به روسی ترجمه کرده و بر ترجمهی انگلیسی آثار روسیاش نیز نظارت داشته است.
برخی نظرات در مورد ولادیمیر ناباکوف:
– یکی از اصیلترین و خلاقترین رماننویسهای زمانهمان. (فایننشال تایمز)
– پروانههای ذهنش خاکریزهایی میسازند از معاصرینش. (ساندی تایمز)
– او با برگزیدن به کارگیری و تحول زبان ما، به همهمان افتخار داد. (انتونی برجس)
– قدرت خیال سر آن ندارد که به این زودیها قهرمان دیگری به این زورمندی بیابد. (جان آپدایک)
– او استاد همه جور حقهی فنی رماننویسی است، و چندتایی هم خودش سرهم کرده. (پیتر اکروید)
– نابوکوف افزون بر موهبت برگردان سوژه به تصاویر دقیق تماشایی، حس طنزی فراوان، قدرت درک پوچی پس تراژدی، دارد. (آبزرور)
فقط 1 عدد در انبار موجود است
حرف بزن، خاطره!
نویسنده |
ولادیمیر ناباکف
|
مترجم |
خاطره کرد کریمی
|
نوبت چاپ | 3 |
تعداد صفحات | 333 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1400 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
زندگی نامه و خاطرات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786220101291
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
ديوانه بازي
معرفی کتاب دیوانه بازی
کتاب دیوانه بازی توسط کریستین بوبن؛ نویسنده سرشناس و معروف فرانسوی به نگارش درآمده است. بوبن یکبار دیگر با استفاده از جملات شگفتانگیز هر خوانندهای را مجذوب خود کرده و در این داستان سعی میکند که پستی و بلندی زندگی یک دختر را روایت کند. کتاب دیوانهبازی (The crazy pace) بازگو کننده داستان دخترکی است که جنونآمیز زندگی خود را میگذراند، دختری که در سیرک زندگی میکند و نخستین عشق حیات خود را با علاقهمند شدن به یک گرگ تجربه میکند. این داستان پر از گفتارهایی است که هر خوانندهای در هنگام خواندن کتاب به بازگویی چندین باره آنها علاقه نشان میدهد. کریستین بوبن (Christian Bobin) در کتاب دیوانه بازی تلاش میکند تا دخترکی نترس و مستقل را نشان دهد که همین مورد سبب جذاب بودن این داستان شده. واقعهای انباشته از احساسات پاک و متعجب کننده یک دخترک غیر مطیع. چیزی که باعث تفاوت داستانهای کریستین بوبن در قیاس با دیگر نویسندههای سرتاسر دنیا شده است، ارزش دادن این نویسنده به جزئیات است، چیزی که دیگر نویسندهها توجه کمتری به آن نشان میدهند، به طرزی که خواننده با خواندن کتابهای بوبن خود را در محیط داستان احساس میکند. در مدت زمان خواندن کتاب دیوانه بازی متوجه علاقه فرار این دختر میشوید، گریز از خانواده و حتی گریز از خود. دخترکی که شادی و آسایش خود را در فرار میبیند و در آخر نیز آن را پیدا میکند. به نظر دخترک داستان، کسانی که دوستمان دارند بیشتر باعث از بین رفتن شادی ما میشوند، چراکه آنها فرار و دیوانه بازی ما را قبول نمیکنند. کریستین بوبن در این کتاب نشان میدهد که آسایش و شادی تنها در ضمانت حرکت در قالب استانداردها و مقررات جامعه نیست، بلکه بعضی مواقع نیاز است برای رسیدن به موفقیت و نشاط از قالب جامعه رها شد و خوشبختی را در چیزهای دیگر تجسس کرد. نویسنده در عین لطافت و با بهرهگیری از جملات هنرمندانه طوری دخترک را به تصویر کشیده و از زبان او حرف میزند که خواننده در مرد بودن نویسنده این کتاب شک میکند، چرا که این همه ظرافت تنها از یک زن سر میزند، در حالیکه در کمال ناباوری نویسنده این داستان یک مرد است. کریستین بوبن همانطور که خودش زندگانی متمایزی داشته است، در داستانهایش، شخصیتهایی متمایزی به وجود میآورد و زندگی و رخدادها و رویدادهای معمول آن را از منظر این شخصیتها با نگاهی فلسفی و گفتاری شاعرانه بازگو میکند. داستان، از دختر بچهای شروع میشود که مدام در فرار است برای پیدا کردن خود، و تا به پایان در ذهن، زبان و دید او به جهان، انسانها و محیط اطراف جریان مییابد. زبان زنانهی این نوشتار یکی از نکتههای در خور اندیشه آن است. جملات برگزیده کتاب دیوانه بازی: - آنهایی که توی بستر میمانند، یا توی وان پرآب، مثل هماند. آنها میگذارند آواز نهنگهای آبیرنگ، و گریز شاهانهی زمان که سپری میشود، تا قلبشان رخنه کند. - عشق مثل سیرک دایرهای میسازد، با خاک اره فرش شده و زیر پاهای برهنه نرم است و زیر پارچهی قرمز متورم از باد، درخشان. - آدمهای کمی قادرند به دیوانگیهای خودشان بخندند. - کمتر دوست داشتن به معنای دیگر دوست نداشتن است. - تجربهی تحقیر شدن مانند تجربهی عشق، فراموش نشدنی است.تمثیل درمانگری: کاربرد تمثیل در بازسازی شناختی
سر کلاس فيلم سازي الکساندر مکندريک
معرفی کتاب سر کلاس فیلم سازی الکساندر مکندریک: پیش درآمدی به مهارت در کارگردانی
اگر این امکان را داشتید که در کلاس درس کارگردانان شاخص سینمای جهان حضور داشته باشید، انتخاب شما چه کسی بود؟ در کتاب سر کلاس فیلم سازی الکساندر مکندریک نوشتهی الکساندر مکندریک این امکان برای شما فراهم شده است! این اثر آموزههای تخصصی ارزندهای را پیرامون فیلمسازی به روش این کارگردان مطرح در اختیار شما میگذارد. گردآوری این کتاب را پال کرونین بر عهده داشته و آن را با مقدمهای از مارتین اسکورسیزی خواهید خواند.دربارهی کتاب سر کلاس فیلمسازی الکساندر مکندریک
الکساندر مکندریک، کارگردان شاخص آمریکایی، پس از آن که به انتخاب خود از کار فیلمسازی بازنشسته شد، نزدیک به 25 سال به تدریس هنر سینما در مؤسسهی هنرهای کالیفرنیا در لسآنجلس پرداخت. علاقه و ارادتی که مکندریک، در چندین دهه زندگی حرفهای پربار خود نسبت به هنر فیلمسازی نشان داد، انگیزهای قوی و نیرویی الهامبخش برای هنرجویان مؤسسهی هنرهای کالیفرنیا و فیلمسازان جوان آمریکایی به شمار میرفت. کتاب سر کلاس فیلمسازی الکساندر مکندریک (On Film-Making) دربرگیرندهی آموزههای این کارگردان و مدرس برجستهی تئاتر است و با مطالعهی آن، گویی سوار بر ماشین زمان شدهاید و از خلال سفری به دهها سال پیش، در کلاس آموزش فیلمسازی الکساندر مکندریک در آمریکا نشستهاید. کتاب سر کلاس فیلمسازی الکساندر مکندریک اثری فوقالعاده و سرشار از بینشها و توصیههای عملی است که بیشتر بر تفسیر و اجرای فیلمنامه و موقعیتیابی دوربین تمرکز دارد. از آنجایی که در این کتاب مجموعهای از یادداشتها و سخنرانیهای مکندریک در طول دوران تدریس او گردآوری شده است، لحن اثر از جذابیت و شیوایی لذتبخشی برخوردار است و البته گاهی اوقات نیز شمایلی کاملاً رسمی به خود میگیرد. بخش اول کتاب با تمرکز بر ساختار دراماتیک، در انواع مختلف هنرهای روایی تألیف شده است و بخش دوم روی اصول و دستور زبان سینما متمرکز است.گربه بازي
در بخشی از کتاب گربه بازی میخوانیم:
روز وحشتناکی داشتم. پشتسرهم چند اتفاق ناجور برایم افتاده بود و حسابی از کوره دررفته بودم. تو که مرا میشناسی، اگر مرتب بد بیاورم، خلقم تنگ میشود و انگار که یک فتیلهی روشن بهم بسته باشد، هر آن ممکن است منفجر شوم. سوای این، این خانم میشتوت (لبنیاتفروش) هم خیلی وقت است روی اعصابم میرود. اما اینکه این المشنگه درست جلو چشم پائولا راه بیفتد، چیزی بود که فکرش را نمیکردم! بالای پلهها ایستاده بود چون برای رسیدن به لبنیاتی باید چهار پله پایین رفت و توی آن بلبشو تکان نمیخورد. طوری پایین را نگاه میکرد که انگار به یک چالحوض آلوده که هیچکس نمیخواهد پا توی آن بگذارد نگاه میکند. حالا خوب مجسم کن، گربهی استاداینها روی بازوی چپم، یک شیشهی ماست که یک انگشت هم شیر تویش است در دست راستم، یک پایم دمپایی، یک پایم کفشِ بندی، سرم هم کلاه یک زن غریبه که همینجور اتفاقی روی سرم مانده! چاک دهنم را واکردهام و هر چه کلفت بلدم بار طرف میکنم. خانم میشتوت هم هوای حرفهایش را ندارد، او هم هر چه سرِ زبانش میآید میگوید. چهارتا پیرزن هم که پشتسر من ایستادهاند همگی هوار میکشند، چون همهی همسایهها از این لبنیاتی دل پُری دارند، فقط آن پیرمردک، تیوادار لوکوش، ته مغازه ایستاده و هی سرفهریزه میزند، چون هیچوقت دوست ندارد دربارهی چیزی اظهارنظر کند و حالا فکرش را بکن، توی این المصراط یکهو در باز شود و زنی جلو آن بایستد که اگر ندانم چهار سال از من بزرگتر است، خیال میکنم ده سال جوانتر است.موهای طلایی، چنان طبیعی که حتی یک لیوان آب زلال را هم نمیشود آنطور رنگ کرد. کتودامنِ کِشباف فندقی که رویش نوشته مال بوداپست نیست. آن وقت آدمی که چهار سال هم از من بزرگتر است عین مس برنزه شده و توی کفش پاشنهبلندِ نوکتیز که آن هم داد میزند آخرین مدل خارجی است آنجا ایستاده. اما اینها که گفتم همه به کنار، اصل کار این بود که اصلاً حرف نمیزد، همانطور ایستاده بود و نگاه میکرد.دست به دهان، گاهشماری شکستهای نخستین
معرفی کتاب دست به دهان
درباره کتاب دست به دهان
کتاب دست به دهان از روایتهای واقعی زندگی پل استر است. خاطراتِ جالب و جذابی از این نویسنده، دربارهی زمانی که هنوز نویسنده مشهوری نشده بود و به هر دری می زند تا کتابی چاپ کند و پولی به دست آورد و زنده بماند و زندگی کند. او کارهای بسیار متفاوتی را امتحان میکند از کارگری روی نفتکش تا مشارکت در پروژههای فیلمسازی یا ترجمهی قانون اساسی ویتنام و … تا این که در نهایت پس از افت و خیزهای فراوان نویسنده میشود.خواندن این کتاب تصویر متفاوتی از آستر و زندگیاش به خواننده میدهد.
خواندن کتاب دست به دهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیمبخشی از کتاب دست به دهان
من حتا پیش از آنکه بروم تو آمده بودم بیرون. پا به نوجوانی که گذاشتم دیگر به این نتیجه رسیده بودم که دنیای تجارت باید بیلطفِ حضورِ من روزگارش را بگذراند. آنموقع شاید بدترین حالم را داشتم، تحمّلناپذیرترین حالم را، پریشانترین حالم را. در آتشِ اشتیاقِ ایدهآلیسمی نویافته میسوختم، و جدّیتهای کمالی که پیاش بودم تبدیلم کرده بود به زاهدِ کوچولویی تحتِ کارآموزی. ظواهر بیرونی ثروت زدهام کرده بود، و هر نشانهای از تظاهر را که پدر و مادرم به خانه میآوردند تحقیر میکردم. زندگی منصف نبود. بالاخره این حالیام شده بود، و از آنجا که کشف خودم بود با تمامِ نیروی نهفته در یک کشف هم بهم ضربه زد. همچنان که ماهها میگذشتند تطبیق دادن خوشبختی خودم با بدبختی بسیاری آدمهای دیگر برایم سختتر و سختتر میشد. من چه کرده بودم که درخورِ آسایش و امتیازاتی باشم که بر سرم باریده بود؟ پدرم استطاعتش را داشت ــ همین ــ و اینکه او و مادرم سر پول باهم دعوا میکردند یا نمیکردند در مقایسه با این حقیقت که پیش از هر چیز آنها پول داشتند که سرش دعوا کنند اهمیتِ اندکی داشت. هربار که مجبور بودم سوار اتومبیلِ خانوادگیمان شوم شرمسار میشدم ــ اتومبیلی آنهمه پُرجلا و نو و گران، که چنان بهوضوح دعوتی بود از جهان تا تحسین کند اوضاعِ ما چهقدر روبهراه است. همدلی من اما بهتمامی با ستمدیدهها بود، با ندارها، با پاییندستیهای نظمِ اجتماعی؛ و چنان اتومبیلی مرا از شرم سرشار میکرد ــ نهفقط شرم از خودم، بلکه از زندگی کردن در دنیایی که اجازه میداد چنین اتفاقاتی هم بیفتد. اولین شغلهایم حساب نیستند. پدر و مادرم هنوز بهلحاظ مالی حمایتم میکردند و هیچ الزامی نداشتم روی پای خودم بایستم یا در دخلوخرجِ خانه سهمی داشته باشم. بنابراین فشاری نبود، و فشاری که نباشد هیچوقت هیچچیزِ مهمی هم نمیتواند به خطر بیفتد. از داشتنِ پولی که درمیآوردم خوشحال بودم اما هیچوقت لازم نبود برای الزاماتِ معیشتی خرجش کنم، هیچوقت لازم نبود نگران غذای سفره یا عقب افتادن اجاره باشم. این مشکلات بعدتر میآمدند سراغم. الان صرفاً بچهدبیرستانییی بودم پی یک جفت بال، تا از آنجایی که بودم ببَرَدم.اين جا بدون مرد
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ماکس شلر
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند.
ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
نقدی بر این کتاب
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.