

خانم معلم پرنده 1/ در جستوجوی ببر گمشده
52,000 تومان
خانممعلم یوسیه شبیه خانممعلمهای معمولی است، ولی یک قابلیت عجیب و غریب دارد؛ وقتی جان حیوانی در خطر باشد، تبدیل میشود به خانممعلم پرنده!
فقط باید یکتکه گچ گاز بزند! در همین موقع نیرویی فوقالعاده پیدا میکند و مثل طوفانی سبزرنگ پرواز میکند. خیلی زود دانشآموزانش متوجه این قدرت عجیب میشوند، اما همگی قول میدهند که از این ماجرا به مدیر سختگیر مدرسه حرفی نزنند.
آنها با همکاری یکدیگر راههای فرار و دلایل قابلقبول برای خانممعلم یوسیه پیدا میکنند تا وقتی که از پنجره وارد کلاس میشود، مشکلی برایش پیش نیاید.
در این میان، اتفاقات خیلی عجیبی توی باغوحش شهر رخ میدهد؛ مدیر باغوحش بهصورت ناگهانی ناپدید میشود و یک ببر هم دزدیده میشود! آیا خانممعلم پرنده میتواند بهموقع به کمکشان برود؟
فقط 1 عدد در انبار موجود است
خانم معلم پرنده 1/ در جستوجوی ببر گمشده
نویسنده |
یانکه اسخاتفلد
|
مترجم |
مهرنوش گلشاهیفر
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 200 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786222043674
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
تاریخ زبان فارسی
آمار و کاربرد آن در مدیریت
گود
در بخشی از کتاب گود میخوانیم
خلیل هر روز هفت صبح دوتا جعبه انار میذاشت دم خونهی سوریخانم و فخری کارش رو شروع میکرد. وقتهایی که انار میرسید، شیش و نیم صبح اونجا بود. تابستون و بهار که انار نبود دیرتر میاومد. جعبهها رو باید خودش تا طبقهی سوم و اتاق بغل خرپشته میکشید روی پاش و بالا میبرد. اون هم طوری که نه دخترها بیدار بشن و نه سوری داد بزنه «فخری نزنی به درودیوار.» جعبه رو مینداخت روی زانوی پای راستش و پلهپله تا بالا میرفت. دور آخر پلهها که میرسید هنهنکنان چهارتا لیچار بار همایون شوهرش میکرد. خلیل یهبار میخواست کمک کنه جعبهها رو تا اتاق فخری ببره، اما سوری که خلیل رو توی حیاط خونهش دید، چنان قشقرقی به پا کرد که صداش تا خود بازارچه رفت و همه توی بازار به خلیل طعنه میزدن که رفته بودی «خونهی سوریخانم». تا یکی دو هفته حالش خراب بود اما قول داده و طی کرده بود صبحبهصبح دوتا جعبه انار ببره دم اون خونه، و میبرد. فخری وقتهایی که خیلی خسته میشد، دهنش رو فرمی شبیه خندیدن بازوبسته میکرد و آب دهنش ولو میشد روی لباسش که با پشت آستین پیرهنِ همیشهسُرمهایش پاک میکرد. «باس قرص کمر بندازم، دیگه جون واستادن ندارم. کی دست داره اون رو تو هاون بکوبه؟» کار صبحش توی پاییز و زمستون تکهتکه کردن انارها بود. اوایل سوری گیر داده بود که «باس انارا رو دون کنی.» فخری که هیچوقت نفهمید کار سوری با انارها چیه. گفت «اینا رو تیکهتیکه کنم بعد له کنم، همون نمیشه؟» «آره. اما باس صاف بشه.»دستگاه گوارش
معرفی کتاب دستگاه گوارش
کتاب دستگاه گوارش رمانی کوتاه به قلم آیین نوروزی است که ماجرای عجیب سفر پدر و پسری به آلمان را بازگو میکند. آنها به قصد جراحی پیوند عضو پدر به این سفر رفتهاند.درباره کتاب دستگاه گوارش:
پسری به همراه پدرش مشغول رانندگی در اتوبان است که پیش چشمانشان تصادفی بسیار هولناک و بزرگ اتفاق میافتد. این اتفاق به شدت بر روحیه آنها تاثیر میگذارد، آن هم درست هنگامی که قرار است پدر را برای یک عمل پیوند خاص بر روی بخشی از لوله گوارشش به آلمان ببرند. آیین نوروزی که پیشتر به خاطر انتشار مجموعهای از داستانهای کوتاهش توانسته بود جوایز معتبری را کسب کند، این بار در کتاب دستگاه گوارش دست به انتخاب موضوعی بدیع برای رمان کوتاهش زده است. عملی به نام پیوند مدفوع که قرار است بر روی رودهی کوچک در کشور آلمان انجام شود و پسری که پس از تجربه یک تصادف وحشتناک قرار است پدرش را برای این عمل به آلمان ببرد؛ اما به شدت تحت تاثیر فضای تصادف است و دچار سردرگمی میشود و دید تازهای نسبت به جهان پیرامونش پیدا میکند. نویسنده این کتاب با بیانی روان و آمیخته با طنز پیچیدگیهای روان آدمی را توصیف میکند و به نوعی تنهایی را ستایش میکند، او در نهایت انسانها را به ماندن در جهانی که تحت سلطه ذهنشان است تشویق میکند.کتاب دستگاه گوارش مناسب چه کسانی است؟
مطالعه این کتاب به کسانی که به رمانهای کوتاه ایرانی با درونمایههای اجتماعی و طنز علاقه دارند، پیشنهاد میشود.با آیین نوروزی بیشتر آشنا شویم:
او در سال 1369 متولد شد. آیین نوروزی در رشتهی زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده است و در حال حاضر دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد پژوهش هنر در دانشگاه هنر است. نوروزی در نوجوانی به نویسندگی علاقمند شد و در همان دوران چند ماهی در کلاسهای نویسندگی شرکت کرد. همچنین دورهای شش ماهه را در کارگاه داستاننویسی آقای کوروش اسدی سپری کرد. او در حوزه داستان کوتاه جوایز معتبری را در سالهای اخیر کسب کرده است.در بخشی از کتاب دستگاه گوارش میخوانیم:
من در همهچیز به نظام سلسلهمراتبی معتقدم، البته نه مدلِ هندیها که میگویند اگر با یکی از طبقهای دیگر بریزی روی هم باید کشته بشوی و از این چیزها. بهنظر من جایگاهِ نود درصد آدمها در تمام عمر ثابت میماند و آنهایی هم که پیشرفت میکنند، آنقدرها از این قضیه خیر نمیبرند. یکبار نشسته بودم توی پارک و به رفتار زن و مردی که روی نیمکت روبهرو بودند، نگاه میکردم. مرد حدوداً سیساله بود و صورت آفتابسوختهای داشت و وسط سرش کچل شده بود. یک تیشرت آدیداس مشکی پوشیده بود که از شدت قلابی بودن، آدم را غمگین میکرد و یک شلوار کتان سفید. تقریباً مطمئنم از بین تمام آدمهای توی پارک، هیچکس حاضر نبود نگاهش را بیشتر از دو ثانیه روی این آدم نگه دارد. مسئله اصلاً منحصر به بدسلیقگی یا کچلی نبود. اگر لباسهای دیوید بکام و آن یارو را هم باهم عوض میکردند، باز بکام بود که آدمحسابی بهنظر میرسید و این یکی، فقط اُمل تازهبهدورانرسیدهای بود که دست روزگار چندتا لباس خوب نصیبش کرده بود. بدبختی و میانمایگی آنقدر به خورد قیافهی بعضیها میرود که با هزار جور گریم هم از دور قابلتشخیص است.مرگ ايوان ايليچ
در بخشی از کتاب مرگ ایوان ایلیچ میخوانیم
زندگى را در خانهى جدید شروع کردند و وقتى خوب مستقر شدند و به جاى جدید خو گرفتند، چنانکه معمولاً چنین است، دیدند که فقط یک اتاق کم دارند و نیز درآمدشان، گرچه فوقالعاده زیاد شده بود، اگر اندکى فقط پانصد روبل بیشتر مىبود دیگر نقصى در زندگىشان نمىماند. در آغاز کار که هنوز خوب مستقر نشده بودند و چیزهایى مانده بود که بخرند یا سفارش دهند، و این یا آن مبل را جابهجا، یا فلان و بهمان را باهم جور کنند، احساس بسیار خوشایندى داشتند. گرچه اختلافنظرهایى میان زن و شوهر باقى بود ولى هر دو به قدرى خشنود بودند و کارهاى کردنى به قدرى زیاد بود که بىجدال زیاد باهم کنار مىآمدند. وقتى دیگر کارى باقى نماند که کرده شود زندگى اندکى رنگ ملال گرفت و احساس کمبود آشکار شد. اما رفتهرفته آشنایىهایى پیدا مىشد و عادتهایى پدید مىآمد و زندگىشان هر طور بود پر مىشد. ایوان ایلیچ صبح را در دادگاه مىگذرانید و براى ناهار به خانه مىآمد و ابتدا از این روال رضایت داشت و شادکام بود، هر چند که زندگى از اندکى دلآزارى خالى نبود، که تازه آن هم سرچشمهاش همین خانه بود. (کوچکترین لکه روى سفره یا پارچهى دیوارپوش، یا بریدن ریسمان پرده و از این نوع سخت به خشمش مىآورد. به قدرى براى آراستن خانه رنج برده بود که اندکى ضایع شدن صورت ظاهر آن برایش سخت دردناک بود.) اما بهطور کلى زندگىاش طورى مىگذشت که به عقیدهى او بایسته بود، یعنى باآسودگى و لذت و باآبرومندى. ساعت نه از خواب برمىخاست، قهوهاش را مىنوشید و روزنامهاش را مىخواند، بعد اونیفورم قضاوت به تن مىکرد و به دادگاه مىرفت و آنجا طوق اسب عصارى آماده بود و فورا بر گردنش مىافتاد.در قند هندوانه
معرفی کتاب در قند هندوانه
آیا زندگی و دنیا پس از فرا رسیدن آخرالزمان ادامه خواهد یافت؟ کتاب در قند هندوانه نوشتهی ریچارد براتیگان، اثری پست مدرن دربارهی یک آرمانشهر پس از فروپاشی جهان است. خورشید هر روز با رنگی تازه طلوع میکند و انسانهای منزجر از خشونت، در مکانی به نام آیدث غرق در شیرینی هندوانههای رنگارنگ هستند و آدم و حوا با چهرهای مدرن در این باغ عدن خودساخته سرگردانند. روایتی زیبا، متفاوت و البته تکاندهنده.دربارهی کتاب در قند هندوانه
دربارهی آخرالزمان و تبدیل شدن جهان به ویرانشهر یا دیستوپیا، کتابها و آثار هنری متعددی خلق شده، اما شکل گرفتن یک آرمانشهر آن هم پس از ویرانی کامل و فروپاشی جامعهی صنعتی، پدیدهای چنان غیرقابل باور و دور از ذهن به نظر میرسد که کمتر کسی به آن پرداخته است. دنیا در دهههای پس از جنگ جهانی دوم آنچنان نیازمند صلح و آرامش بود که جوانان نسل جدید به دنبال راهی برای ساختن یک آرمانشهر میگشتند و بر این باور بودند که صنعتی شدن دنیا، باعث بروز این همه مصیبت و بدبختیست. ریچارد براتیگان (Richard Brautigan) نویسندهی مشهور آمریکایی در کتاب در قند هندوانه (In Watermelon Sugar) به توصیف چنین آرمانشهری پرداخته و جامعهای بسیار عجیب را به تصویر میکشد. صنایع از میان رفتهاند و انسانها پیرامون خانهای مرکزی که محل تجمع آنهاست، سکونت گزیدهاند. نام این خانه آیدث (iDEATH) است که بر خلاف معنای ظاهریاش، بیشتر محل زندگیست تا مرگ و مدام دستخوش تغییر میشود. بسیاری از چیزها از قند موجود در هندوانه ساخته شدهاند، آن هم هندوانههای رنگارنگ. خورشید دچار کیفیتی عجیب است و از آنجا که هر روز با یک رنگ جدید طلوع میکند، هندوانهها نیز دستخوش تغییر و تحول شدهاند. هر هندوانه روز مخصوص به خود را دارد، مثلاً شنبه روز هندوانههای آبیست، یکشنبه هندوانههای قهوهای و هندوانههای قرمز فقط دوشنبهها میرسند.محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هنر مفهومی و دستساخته
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-باروخ اسپینوزا
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-فلسفۀ شوخی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-معنای زندگی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هرمنوتیک
دانشنامه فلسفه استنفورد 5: زیباییشناسی
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠١ |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ١٣٥٤ |
شابک | ٧ -٤٦٣-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
دانشنامه فلسفه استنفور 1: زیباییشناسی آلمانی
نویسنده | پل گایر، هانا گینزبورگ، استیون هولگِیت، ایئن تامسون و نیکولاس دیوی |
مترجم | سید مسعود حسینی، داود میرزایی، گلنار نریمانی و وحید غلامیپورفرد |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٣ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٣٩٩ |
تعداد صفحات | ٥٣٦ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
شابک | ٦ -٣٤٥-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
وزن | ٧٨٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.