خودیاری در بیماریهای عصبی
68,000 تومان
روي سخن در اين کتاب با همهي کساني است که به نوعي از ناراحتيهاي عصبي و عوارض جسمي و روحي گوناگون آن دچارند، از کساني که به اصطلاح اعصابشان خراب است گرفته تا کساني که به واقع دچار فروپاشي رواني شدهاند. نويسنده به نيرويي که در خود بيمار هست تکيه ميکند و با زباني روشن و صميمانه، گويي که هماکنون پهلوي بيمار نشسته است، راه و روشهايي عملي و مؤثر براي روبهرو شدن با عوامل و عوارض ناآراميها و نگرانيهاي عصبي پيش پاي او ميگذارد. همين راهنماييها هستند که کتاب را به يکي از موفقترين کتابها در نوع خود در سراسر جهان تبديل کردهاند
فقط 1 عدد در انبار موجود است
خودیاری در بیماریهای عصبی
نویسنده | کلر ویکس |
مترجم | حسن افشار |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 166 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1401 |
شابک | 9789642135127 |
وزن | 0.182 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
دعواهای زن و شوهری
یونان باستان
هنگامی که به بررسی چشمانداز رنگارنگ و هیجانانگیز تمدن یونان باستان میپردازیم به آسانی میتوانیم در شور و هیجان رخدادها غرق شویم. قصههای پهلوانان جنگ تروا که با شمشیرها و نیزههای مفرغی در برابر دیوارهای سنگی و سر به فلک کشیدۀ تروا میجنگیدند و هنوز هم تخیل مردم را به خود مشغول میکند و... اما چنین رخدادها و دستاوردهایی تنها بخشی از تاریخ یونان را تشکیل میدهند. یونانیان برای فرهنگهای بعدی چیزی بیش از قصۀ دور و دراز رخدادها و بازماندههای رو به زوال هنر و معماری شکوهمند برجا گذاشتند. آرا و عقاید یونانی در گذر قرنها باقی ماندهاند. این عقاید بخشی از مفاهیم بنیادی علم، حکومت و فلسفه مدرن را تشکیل دادهاند.
ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن
کتاب عبید باز می گردد
کتاب بچه های جینگیلی 4 (کلاغه بال و پر داره خبرهای خوش می آره)
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.