داستان‌های خانه‌درختی 8/ خانه‌درختی 104طبقه

245,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:3

به اندی و تری در خانه‌درختیِ 104 طبقه‌ی پر از خنده و خل‌وچل‌بازی‌شان بپیوندید! می‌توانید یخچال پرت کنید، با یک دستگاهِ ویژه پول بسازید (اگر هم دلتان خواست عسل، چون عسل هم درست می‌کند)، از راه‌پله‌ی تمام‌نشونده بالا بروید،‌ جنگِ کلوچه‌ای راه بیاندازید، توی بانک آروغ، آروغ ذخیره کنید، در طبقه‌ی پیچ‌واپیچ حسابی پیچ بخورید یا توی دشتِ زیبا و آفتابیِ پر از گل، پروانه و پرنده‌های آبی، نفسی تازه بگیرید!

خب، معطل چی هستید؟ بپرید بالا!

اما داستان این جلد از آنجا شروع می‌شود که اندی دندان‌درد وحشتناکی دارد و طبق معمول باید همان روز کتابشان را تحویل آقای غول‌دماغ بدهند. اما اندی با این دندان‌درد مغزش اصلا کار نمی‌کند. باید راهی پیدا کنند مثلا یک جوک‌نویس ۲۰۰۰ بخرند که خیلی هم ارزان نیست.

موجود در انبار

توضیحات

داستان‌های خانه‌درختی 8/ خانه‌درختی 104طبقه

نویسنده
 اندی گریفیتس
مترجم
آنیتا یارمحمدی
نوبت چاپ
تعداد صفحات 364
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222040741
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “داستان‌های خانه‌درختی 8/ خانه‌درختی 104طبقه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید.

125,000 تومان

معرفی کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید

کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید، مجموعه داستان‌های کوتاهی از دنیای نه چندان مهربان نویسندگان روسی است که هنوز سیگار کشیدن‌شان ادامه دارد. در مورد این اثر چیزی که در ابتدا توجه شما را به خودش جلب می‌کند عنوان باشکوه و طولانی آن است. همین سبب می‌شود کنجکاوی‌تان تحریک شود و شما را مجبور می‌کند تا آن را مطالعه کنید. در این کتاب نه داستان از هفت نویسنده‌ی معاصر روس وجود دارد که به صورت تصادفی برگزیده نشده‌اند و دنیایشان تقریباً به هم مرتبط هستند. این داستان‌ها در غیر عادی بودن فضا و روایت‌شان با وجود انسان‌های عادی، وجه اشتراک دارند. قهرمانان این داستان‌ها از قسمت‌هایی از جامعه هستند که قبلاً شرایطی برای رساندن صدایشان به گوش شما نداشتند و چه بسا وجودشان به چشم نمی‌آمد. تنهایی، روزمر‌گی و خشونت موجود در زندگی آن‌ها که بازتاب مستقیم شرایط اجتماعی روسیه‌ی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی نیز است، به طور واضح در این داستان‌ها دیده می‌شود. مقدمه‌ای کوتاه درباره‌ی هر یک از نویسندگان جهت آشنایی شما با زندگی، سبک هنری و آثار آنان در ابتدای داستان‌ها موجود است. هم اکنون همه‌ی آن‌ها زنده و در حال نوشتن هستند و همین مسئله بر جذابیت این اثر می‌افزاید. ادبیات روس دهه‌های گذشته با وجود داشتن داستان‌نویسان معروفی که شهرت جهانی دارند، مخاطبان فارسی زبان، کمتر آن را می‌شناسند. در داستان‌های روسی همواره فضا با یک ابر تیره و تار پوشیده می‌شود و انگار نمی‌توانید اثری از شادی، نشاط و آرامش در آن‌ها ببینید. شاید به این دلیل باشد که هنوز سایه‌ی کمونیسم از جوامع روس رخت برنبسته است. در بخشی از کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید می‌خوانیم: او در جوانی از پسر عمه‌اش، که جوانی باهوش و خوش‌قیافه و بی‌کاره بود، حامله شد و وقتی پسرعمه‌اش به او توصیه کرد به لژبیتسکی، پزشک مشهور ناخوشی‌های زنان، مراجعه کند (و البته قول سفت و سخت پول هم داده بود)، با یک قوطی اسید سولفوریک در کمین او نشست و آن را به صورتش پاشید. پسر عمه فریادهای هولناکی سر داد، دنبال خاله برتا دوید، افتاد و مرد. البته درست‌تر است که بگوییم: مرد و افتاد. قلبش ضعیف بود. البته خاله برتا خاله‌ی مادرم بود، نه خاله‌ی من. بنابراین باید مختصات زمانی را هم تصحیح کنم: ماجرا اوایل قرن گذشته اتفاق افتاده بود. در این‌جا باید فضای فرهنگی و زندگی بی‌درد و غم شهرک کوچکی را که ماجرا در آن رخ می‌دهد نیز توصیف کنم. خانواده‌ی ارجمند کاگانوفسکی، جد من پینخوس الیویچ و زنش، ننه خایا... نمی‌شود گفت: که خیلی ثروتمند بودند، ولی به هر حال یک کارگاه شیرینی‌پزی را می‌گرداندند. البته تمام خانواده در این کار سهیم بودند. تعدادشان هم کم نبود: پنج دختر، همه شبیه هم. شوخی نیست! دخترها در قسمت بسته‌بندی می‌نشستند و شکلات‌ها را لای کاغذ می‌پیچیدند. کار دقیق و طاقت‌فرسایی بود. همه چیز به سرعت انگشتان بستگی داشت. آن‌ها که ماهرتر بودند، با سرعت یک شکلات در ثانیه کار می‌کردند.
سفارش:1
باقی مانده:1

از پشت میز عدلیه: خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

18,000 تومان
هر شغلی خوشی‌ها و مصایب خودش را دارد. آن‌چه افراد تجربه می‌کنند یکسان است و تفاوتی نمی‌کند در بیمارستان باشد یا در دادگاه. بسیاری از این مسائل هم فقط برای خنداندن بشر آفریده شده است. با وجود این به نظر نمی‌رسد که در دادگاه و دادسرا و نزد قاضی چندان جایی برای این‌گونه ماجراها باشد. اما در آن‌جا نیز لحظات خوشی خواهیم یافت اگر به دنبال دیدن و تجربه کردن و آفریدن خنده باشیم. از پشت میز عدلیه خاطرات طنز یک قاضی دادگستری است. مشخص است که موضوع خنده هم جرم و مجرم و خواهان و خوانده است و خلاف‌کاری و دروغ، یا هر شر دیگری در این میان حرف اول و آخر را می‌زند. در لابه‌لای این خاطرات پرونده‌هایی مرور می‌شود که ما هر روز و در هر جایی می‌شنویم و به آن می‌خندیم اما باور نمی‌کنیم که راوی آن قاضی باشد. اما راوی قاضی این مجموعه‌داستان در میان همه‌ی مشکلات کاری‌اش لحظاتی یافته است که مضحک و کمیک و خنده‌آور است، خواه موضوع پرونده باشد و خواه رفتار دو طرف پرونده یا دفاعیات متهم. آن تصوری که ما از قاضی داریم بسیار متفاوت است با راوی این رمان که همه‌ی روز را بی‌قرار نشسته و در ماده‌های قانون و نامه‌های اداری غرق شده است تا سرانجام موضوعی خنده‌دار رخ بنماید و همه‌ی آن ملال‌ها را از بین ببرد

سینمای آزار (ویراست دوم)

350,000 تومان

معرفی کتاب سینمای آزار اثر سعید عقیقی

«برایتان شبی آزاردهنده آرزو می‌کنم.» میشاییل هانکه این جمله را پیش از نخستین اکران «پنهان» در جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم لندن خطاب به تماشاگران می‌گوید.
اما «آزاردهنده» بی‌گمان برای بینندگان هر فیلمی از او در سراسر جهان آشناترین کلیدواژه است. آنچه این کارگردان در برابر دوربین به نمایش در می‌آورد، غالبا بسیار ساده، عادی، و به‌دوراز تجمل و خودنمایی است؛ عادی بودنی معقول، اما نامعمول و حتی غیرطبیعی که به‌تدریج سبب آزار تماشاگر و شکل‌گیری احساسات منفی در او می‌شود.
به همین دلیل، او در نظر دوستداران و هنرجویان سینما میان عناوین یکی از «بهترین» و یکی از «تحمل‌ناپذیرترین» فیلم‌سازان معاصر در نوسان است.
استفاده‌ی ویژه و منحصربه‌فرد هانکه از فرم و تکنیک‌های سینمایی برای آزار تماشاگران، فیلم‌های او را تبدیل به آثاری پیچیده، دشوار و چندلایه می‌کند و به همین سبب، برای فهم و درک بهتر سینمای او نیاز است تا به نظر منتقدین و صاحب‌نظران حوزه‌ی فیلم رجوع شود. کتاب «سینمای آزار» به قلم سعید عقیقی، منتقد و فیلمنامه‌نویس ایرانی، دقیقا در همین راستا نوشته شده است.
کتاب حاضر، به بررسی گسترده سینمای هانکه می‌پردازد و توضیح می‌دهد که در مشرب فکری او، به چه شکل نشانه‌هایی از ایدئالیسم آلمانی در فلسفه (فیشته)، اگزیستانسیالیسم سارتری ریشه‌دار در فلسفه و اندیشه‌های ‌هگل، مارکسیسم غیر ارتدوکسی و انتقادی (بنیامین - آدورنو)، شاعران و نویسندگان رمانتیک‌ ادبی (گوته - شیلر)، مکتب رفتارگرایی در روان‌شناسی و عناصر پایه‌ی سینمای مدرن قابل‌تشخیص است و این مباحث، چه تأثیری سینمای او گذاشته‌اند. بر اساس ادعای این اثر، فیلم‌های هانکه در کار طرح و ساخت پرسش‌اند.
زمانی نه‌چندان دور، محتوای بیشترین اعتراض منتقدان به فیلم‌های او در این دو سوال خلاصه می‌شد: «چرا فیلم‌ساز به تمام پرسش‌های مطرح شده در درون اثر پاسخ نمی‌دهد؟» و «چرا فیلم‌ساز از طریق امتناع از پاسخ به این سوال‌ها ما را آزار می‌دهد؟» پاسخ او در اکثر مواقع این جمله است: «وظیفه‌ی هنر پاسخ‌دادن به پرسش‌ها نیست و پرسش‌کردن به معنای پاسخ‌دادن نیست...».
در ویراست تازه‌ی کتاب، علاوه بر بازنگری و افزودن بخش‌هایی تازه به فصل فیلم‌ها، مقاله‌ای درباره‌ی آخرین فیلمش، پایان خوش آمده، فصل مجزایی هم به اقتباس تلویزیونی هانکه از رمان عصیان نوشته‌ی یوزف روت اختصاص‌یافته است.

حالا یک کلاه آفتابی قرمز دارم

2,800 تومان
توضیح کتاب:
کتاب حاضر، مشتمل بر مجموعه داستان‌های کوتاه فارسی، با موضوعات مختلف اجتماعی است.
عنوان داستان‌ها عبارتند از: «پامزار»، «گندم»، «قالی»، «خانم شاعر»، «حالا یک کلاه آفتابی قرمز دارم»، «تپة سیلک»، «پشت باغ فین»، «آب که نعمت خداست»، «فیلم‌های تکراری» و... . داستان «حالا یک کلاه آفتابی قرمز دارم»، ماجرای دختر دانشجویی است که در دانشکده‌ای دورافتاده در دل جنگل‌های بلوط در فارسان شهرکرد، در آخرین ترم مشغول به تحصیل است.
او به اتفاق چهار دانشجوی دیگر تصمیم می‌گیرند که به مناطق دیدنی شهرکرد بروند.
دختر در حالی که شادی خود را منوط به آمدن دوستانش می‌کند، به دلیل نیامدن دوستانش با تردید به محل موعود می‌رسد.
در آنجا با پیرمردی خردمند به نام «عمو کوهی» آشنا شده، با ماجراهایی که برایش رخ می‌دهد پی می‌برد که شادی خود را وابسته به دیگران نکند.

مارون

16,000 تومان
خلاصه داستان: ماجرا در روستای مارون از توابع گوران استان کرمان رخ می‌دهد. همسر درویش از مارون تا گوران را پیاده می‌رود تا همسرش را از زنی به نام مرصع پس بگیرد. داستان با معرفی خانواده‌ی درویش آغاز می‌شود و به تدریج تمام روستا را در برمی‌گیرد. داستان بازتابی است از اثراتی که انقلاب بر روستا گذاشته. درگیری‌هایی که بر اثر دو حزبی شدن روستا به وجود می‌آید و منجر به کشته شدن اهالی آن می‌شود. یکی از دیگر عناصر داستان وجود گودال روستاست که گویی از زمانی که مارون وجود داشته آن هم بوده است. گودالی که تهش پیدا نیست و در نهایت گورستان کشته‌های درگیری‌های بین اهالی می‌شود…  

درباره نویسنده:

بلقیس سلیمانی متولد 1342 کرمان، داستان‌نویس، منتقد، روزنامه‌نگار، پژوهشگر و مدرس است. او در سال 85 موفق شد برنده بهترین رمان بخش ویژه جایزه ادبی اصفهان و جایزه ادبی مهرگان برای رمان بازی آخر بانو شود. فضای کودکی و نوجوانی او در درکرمان که همواره پر از زمزمه دیوان حافظ و شاهنامه و رمان‌های حسین کردشبستری و امیر ارسلان نامدار بود او را با ادبیات آشنا کرد. او که در هجده‌سالگی کلیدر را خوانده بود تصمیم گرفت تا نوشتن را شروع کند. او دبیرستان را در رشته ادبیات به اتمام رساند و در سال‌های نخست انقلاب فرهنگی در رشته فلسفه دانشگاه تهران پذیرفته شد. نخستین رمانش را که بازی آخر بانو نام دارد در سال١٣٧٧ شروع کرد. انتشار این رمان و برنده شدن آن در جشنواره های متعدد ادبی باعث شد تا او به جامعه ادبی شناسانده شود. سلیمانی کارگاه‌های رمان نویسی بسیاری برگزار کرده و داور جوایز ادبی نیز هست. او یکی از پرکارترین داستان‌نویسان معاصر است که بیش از 10 رمان چاپ شده و هشتاد مقاله در کارنامه خود دارد.

قدرت و جلال

105,000 تومان

بخشی از کتاب قدرت و جلال

«زن میانسالی در ایوان نشسته و سرگرم رفو کردن جورابی بود. عینک پنسی به چشم داشت و کفش‌هایش را برای راحتی بیشتر از پا کنده بود. آقای لهر، برادر او، مشغول مطالعهٔ مجلهٔ نیویورکی سه هفته پیش بود، اما کهنه بودن آن واقعاً اهمیت نداشت. همهٔ صحنه‌ها حکایت از صلح و صفا و آرامش می‌کرد. دوشیزه لهر گفت: «هر وقت آب خواستید، خودتان بریزید، بخورید.» در گوشهٔ خنکی کوزهٔ بزرگ آبی قرار داشت و یک آبگردان و لیوان هم در کنارش کشیش پرسید: «مگر آب را نمی‌جوشانید؟» دوشیزه لهر با لحنی دقیق و خودنمایانه، چنان‌که انگار اگر کس دیگری چنین سؤالی می‌کرد جوابش را نمی‌داد، گفت: «آه، نه، آب ما تازه و سالم است.» برادرش گفت: «بهترین آب این ایالت است.» صفحه‌های براق مجله که در موقع ورق زدن خش‌وخش صدا می‌کرد پر از عکس‌های سناتورها و اعضای کنگره بود با غبغب‌های گوشتالو و ازته‌تراشیده. در آن سوی پرچین باغ، علفزاری گسترده بود که به‌نرمی به سوی رشته‌کوه دیگری موج برمی‌داشت، و درخت لاله‌واری بود که هر روز صبح به گل می‌نشست و شامگاهان گل‌هایش پژمرده می‌شد. دوشیزه لهر گفت: «مسلماً روزبه‌روز حال‌تان بهتر می‌شود، پدر.» خواهر و برادر هر دو، تا اندازه‌ای انگلیسی را توی گلوی‌شان حرف می‌زدند و کمی لهجهٔ امریکایی داشتند آقای لهر آلمان را وقتی نوجوان بود ترک گفته بود تا از خدمت سربازی فرار کند: چهره‌ای مرموز و خط‌خطی و جاه‌طلب داشت. اگر کسی می‌خواست در این کشور به جاه و مقام برسد، ناچار بود حیله‌گر و موذی باشد و او هم دست به هر ترفندی می‌زد تا زندگی خوبی داشته باشد. آقای لهر گفت: «ای بابا، ایشان فقط به چند روز استراحت احتیاج داشتند.» به هیچ‌وجه دربارهٔ این مرد که مباشرش او را سه روز پیش در حالت اغما پیدا کرده و روی قاطری به خانه آورده بود کنجکاوی نشان نمی‌داد. هر چه درباره‌اش می‌دانست همان بود که خود کشیش به او گفته بود. این هم درس دیگری بود که این کشور به آدم می‌آموخت هرگز از کسی زیاد سؤال نکن یا سعی کن سرت توی کار خودت باشد.