داستان‌های محبوب من (جلد 5): دهه‌ی 50

60,000 تومان

کتاب «داستان های محبوب من» شامل داستان هایی از نویسندگان ایرانی با گزینش، نقد و بررسی «علی اشرف درویشیان» و «رضا خندان» تدوین شده است.
جلد هفتم این اثر داستان هایی از بازه ی زمانی (1339-1300) را دربردارد.
در توضیح پشت جلد کتاب از قول علی اشرف درویشیان می خوانیم:
«روزگاری که من نوشتن را آغاز کردم با وجود همه ی سختی ها، سخت گیری ها و تنگناها فضا در مجموع تشویق کننده و کار ادبی امر آرمانی نسل ما بود؛ آرمانی که همچون موتور محرک در کار و زندگی ما نقش داشت.
در این روزگار دشواری ها و تنگناها البته همچنان وجود دارند و چه بسا بیشتر و سهمگین تر؛ اما آرمانگرایی در چند دهه ی اخیر عمدتا به عمد و سهو منکوب و پس رانده شده است.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

داستان‌های محبوب من (جلد 5): دهه‌ی 50

نویسنده
 علی‌اشرف درویشیان – رضا خندان (مهابادی)
مترجم
نوبت چاپ 2
تعداد صفحات 718
نوع جلد گالینگور
قطع رقعی
سال نشر 1397
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 890 گرم
شابک
9789643622145
توضیحات تکمیلی
وزن 0.810 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “داستان‌های محبوب من (جلد 5): دهه‌ی 50”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

اروس و تمدن (پرسشگری فلسفی درباره‌ی فروید)

290,000 تومان

معرفی کتاب اروس و تمدن اثر هربرت مارکوزه

اروس و تمدن: تحقیقی فلسفی در مورد فروید کتابی است از فیلسوف و منتقد اجتماعی آلمانی، هربرت مارکوزه، که در آن نویسنده جامعه‌ای غیر سرکوبگر را پیشنهاد می‌کند و سعی می‌کند تئوری‌های کارل مارکس را ترکیب کند.
او زیگموند فروید، و پتانسیل حافظه ی جمعی را برای تبدیل شدن به منبع نافرمانی و شورش و نشان دادن راه به سوی آینده ای جایگزین بررسی می کند. عنوان آن به کتاب تمدن و نارضایتی های آن (1930) نوشته ی فروید اشاره دارد. این کتاب یکی از شناخته شده ترین آثار مارکوزه است که برای او شهرت بین المللی به ارمغان آورد.
هم مارکوزه و هم بسیاری از مفسران آن را مهم‌ترین کتاب او می‌دانستند و برخی آن را پیشرفتی نسبت به تلاش قبلی ویلهلم رایش روانکاو برای ترکیب نظریه مارکسیستی و روانکاوی می‌دانستند.
اروس و تمدن به شکل‌گیری خرده فرهنگ‌های دهه 1960 کمک کرد و بر جنبش آزادی همجنس‌گرایان تأثیر گذاشت، و با کتاب‌های دیگری درباره فروید، مانند کتاب زندگی در برابر مرگ اثر کلاسیک نورمن او.
براون (1959) و فروید و فلسفه فیلسوف پل ریکور (1965)، فروید را در مرکز تحقیقات اخلاقی و فلسفی قرار داد. برخی اروس و تمدن را برتر از زندگی در برابر مرگ ارزیابی کرده اند، در حالی که برخی دیگر اثر دوم را برتر می دانند. گفته می شود که اروس و تمدن تأثیر فیلسوف مارتین هایدگر را آشکار می کند.
مارکوزه را با ارائه نقد قانع کننده ای از نئوفرویدیسم نسبت می دهند، اما منتقدان او را متهم به آرمان شهر بودن در اهدافش و تفسیر نادرست از نظریه های فروید می کنند. منتقدان همچنین گفته اند که هدف او از ترکیب نظریه مارکسیستی و روانکاوی غیرممکن است.
سفارش:0
باقی مانده:2

افق

43,000 تومان
در ديفن‌باكستراسه جلو مي‌رفت. رگبار شروع شد، رگباري تابستاني كه با راه رفتن او و پناه گرفتنش زير درخت‌ها، كم و كمتر مي‌شد. مدت‌ها فكر كرده بود مارگارت مرده است. دليلي وجود ندارد، نه، دليلي وجود ندارد. حتا در سال تولد هر دو ما، وقتي اين شهر از بالا شبيه تل آوار بود، ياس‌ها ته باغ‌ها و بين ويرانه‌ها گل مي‌دادند.   ـ از متن کتاب
سفارش:0
باقی مانده:1

بهترين شکل ممکن

145,000 تومان

درباره کتاب بهترین شکل ممکن

از جمله ویژگی های بارز این کتاب می توان به جنبه سینمایی داستان ها اشاره کرد که خود این کتاب را از دیگر آثار این نویسنده متمایز می نماید. کتاب بهترین شکل ممکن تلفیقی از ادبیات و سینماست و سبک جدیدی از نوشتارهای لذت بخش مستور را به نمایش می گذارد که شاید موفق ترین اثر مصطفی مستور حتی در کنار دیگر آثار پرفروش وی مانند روی ماه خداوند را ببوس رقم بخورد. کتاب بهترین شکل ممکن روایت هایی صمیمانه و خودمانی از زندگی است. روایت هایی با تجربه های تلخ و شیرین. به نظرم این کتاب تداعی کننده دوران عاشقی است. دورانی که هر فرد آن را تجربه کرده است.

قسمت هایی از کتاب

حس کرد کسی که نمی‌ دانست کیست یا چیست ناگهان از او می‌ خواهد بازی را رها کند؛ آن هم دقیقا زمانی که او دارد به بهترین شکل ممکن بازی می‌کند. برای اولین‌ بار احساس کرد دارد چیزی را از دست می‌ دهد که همیشه فکر می‌ کرد تنها متعلق به خودش بوده است. حس کرد در بازی نابرابری فریب خورده است. مثل کودکی بود که ناگهان اسباب‌ بازی‌ اش را از او گرفته باشند. دلش خواست بزند زیر گریه. دلش ‌خواست جیغ بکشد، اعتراض کند، التماس کند، فحش بدهد. دلش ‌خواست برود وسط خیابان و رو به جایی که نمی‌دانست کجاست، فریاد بزند: «از جون من چی می‌خواهید؟»
توی یک کتاب نوشته بود آدم ها وقتی برهنه می شوند کم وبیش به هم شباهت پیدا می کنند و من فکر می کنم عاشق ها هم مانند آدم های لُخت به شدت به هم شباهت دارند.
شب‌ ها قبل خواب سعی کنید سه دقیقه خودتون رو جای چیز دیگه‌ای بذارید. می‌ گفت سه دقیقه خیلی زیاده اما با تمرکز و‌ تمرین زیاد می‌ شه این کار رو کرد. مثلا جای یه برگ درخت توی یه جنگل تاریک. یا جای یه سنگ وسط بیابون. یا جای یه پیرمرد آب‌ زیپو که نیم ساعت طول می‌ کشه تا کفش‌ های لعنتیش رو بپوشه. جای یه حشره. یه سیفون توالت. یه توپ فوتبال. یه تابوت. یه جفت کفش. جای یه قدیس، یه روسپی، یه گربه. می‌گفت اگه مدتی این کار رو انجام بدید حس می‌کنید انگار دنیا داره توی روح‌ تون نفس می‌ کشه.
سفارش:0
باقی مانده:2

مثل خون در رگ‌های من: نامه‌های احمد شاملو به آیدا

320,000 تومان

احمد شاملو

در بخشی از کتاب مثل خون در رگ‌های من می‌خوانیم: نمی‌دانم. نمی‌دانم این «بدترین شب‌ها» را شروع کرده‌ام یا دارم شروع می‌کنم. اما، به هر تقدیر، این ساعات تاریک و بی‌امید، این روزهایی که دست کم، اگر هیچ موفقیت دیگری درش نبود، اینش بود که به امید دیدار تو شروع می‌شد و حتی اگر هم در آخرین ساعات شب با نومیدی کامل، مثل دفتری بر هم نهاده می‌شد، باز این امید که فردا بتوانم ببینمت زنده نگهم می‌داشت، می‌دانی؟ از فردا صبح، دیگر این امید را هم از دست خواهم داد. امید بزرگی بود که اقلاً روزی یک بار تو را ببینم. اقلاً این امید به من نیروی آن را می‌داد که صورتم را بتراشم و از قبر خودم خارج بشوم برای آن که آفتاب وجود تو به جسم رطوبت کشیده‌ی من بتابد. می‌دانستم که آیدای من امید و حرارت و آفتاب زندگی من با لبخندش در انتظار من است. می‌دانستم که آیدای من با چشم‌هایی که پر محبت‌ترین نگاهش را به من بخشیده نگاهم خواهد کرد. می‌دانستم که آیدای من از من شکایت خواهد کرد که چرا ریشم را نتراشیده‌ام، و این، نیرویی بود برای آن که ریشم را بتراشم. می‌دانستم که آیدای مهربان من از من گله می‌کند که چرا با وجود آن که در کنارش هستم افسرده و کسلم، چرا با او حرف نمی‌زنم و چرا او را نمی‌خندانم؛ و این، انگیزه‌یی بود که شاد و سرمست باشم، همه‌ی غم‌ها و ناراحتی‌هایم را فراموش کنم و دمی را که در کنار او هستم شاد و خندان باشم. اما از فردا این امید را ندارم. این امید را از خودم قیچی کرده‌ام و به دنبال آنچه کلید زندگی فردای ما باشد این شهر را ترک می‌کنم. آخرین باری که دیدمت، سه‌شنبه‌ی هفته‌ی پیش بود. چند دقیقه‌یی با تو بودم و بعد ترکت کردم که خودم را به دکتربرسانم. بدبختانه آن شب دکتر نیامد. تا نزدیکی‌های نیمه‌شب، تنها و بدبخت، در کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها پرسه زدم.
سفارش:7
باقی مانده:5

برادر زاده ي رامو

37,000 تومان

معرفی کتاب برادرزاده‌ی رامو

رمانی فلسفی که هگل، انگلس و فروید را شیفته‌ی خود کرد. دُنی دیدرو کتاب برادرزاده‌ی رامو را در سال 1762 میلادی نوشت، اما این داستان بلند اولین‌بار پس از ترجمه‌ی گوته، به زبان آلمانی به چاپ رسید. این رمان که بیش‌تر در قالب گفت‌وگوهایی میان راوی و شخصیت «او» روایت می‌شود، بازتابی از علاقه‌ها، ایده‌های فلسفی و اندیشه‌ی اجتماعی نویسنده و نقدهای او به سیاستمدارها و صاحبان سرمایه است و هم‌زمان مهم‌ترین دیدگاه‌های فیلسوف‌های عصر روشنگری را بازتاب می‌دهد.

درباره‌ی کتاب برادرزاده‌ی رامو

وقتی در ابتدای سده‌ی هفدهم میلادی، کتاب دن‌کیشوت (Don Quixote) اثر میگل سروانتس (Miguel de Cervantes) به‌عنوان اولین رمان مدرن جهان منتشر شد، امکانی تازه برای دانشمندان علوم‌ انسانی و فیلسوف‌های اجتماعی پدید آمد تا دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های اجتماعی و فلسفی خود را در قالب این سبک ادبی به مخاطب‌ها عرضه کنند. به‌عنوان‌مثال در سده‌های هجدهم و نوزدهم میلادی، اندیشمندهایی مانند ولتر، شارل دو مونتسکیو، تئودور داستایوفسکی و فردریش نیچه، آثار مهم فلسفی خود را در قالب رمان منتشر کردند. یکی از مشهورترین آثار داستانی با درون‌مایه‌های فلسفی، کتاب برادرزاده‌ی رامو (Rameau's Nephew) است که دُنی دیدرو (Denis Diderot) آن را احتمالاً در سال 1762 نوشت، اما به‌خاطر ترسش بابت انتقادهای اجتماعی و سیاسی صریحی که نسبت به بعضی سیاستمدارها و سرمایه‌دارهای فرانسوی مطرح کرده بود، ترجیح داد از خیر انتشارش بگذرد.

دختر خاندان گات 3/ دختر خاندان گات و لولوی بلندی‌های بادگیر

54,000 تومان

در بخشی از کتاب دختر گات و شبح موش می‌خوانیم

در عین این‌که بقیه مات مانده بودند و نگاه می‌کردند فُن هِلسانگ یکی از چهارلول‌ها را در‌آورد و شلیک کرد؛ یک‌بار، دو‌بار، چهار‌بار، هشت‌بار.. با هر شلیک مرگ‌بار، یکی از موجودات جلوِ چشم تماشاچی‌ها از بین می‌رفت. فُن هِلسانگ هنسل و گرِتِل را با پوزخندی توی جلدشان فرو‌کرد و شمشیر مبارزه‌ی دندانه‌داری از کمربندش بیرون کشید. «پیش به‌سوی بریدن سرها!» این را گفت و با قدم‌های بلند روی پشت‌بام به طرف دودکش‌ها رفت اما سرجایش بی‌حرکت ماند. غرید: «این چیه؟» پایین پایش یک‌عالم یخ ریخته بود. در همین لحظه آدا از پشت یکی از دودکش‌های یک‌کم دورتر بیرون آمد. سیرن سِستا کنارش ایستاده بود. از پشت دودکش‌های دور و برش بقیه اعضای کلوب زیر‌شیروانی هم هر یک با یکی از موجودات بیرون آمدند. روبی خدمت‌کارِ انبارِ پشتی موادِ غذایی کنار اومالوسِ فان ایستاد. امیلی کَبِیج روی هر یک از شانه‌هایش یک هارپی و روی سرش هارپی دیگری نشسته بود. کینگزلیِ دودکش‌پاک‌کن بازوی همسرِ بارنز را گرفته بود و آرتور هالفورد هم دستِ وایلد‌مَنِ پات‌نِی را در دست داشت. ویلیام کَبِیج سرِ پشمالوی هَمیش فانِ شِتلَند را نوازش می‌کرد. فُن هِلسانگ فریاد کشید: «من جوایزم را می‌خواهم.» و از روی یک دودکش به روی دودکش دیگر می‌پرید و شمشیرش را دیوانه‌وار حرکت می‌داد و روی پشت‌بام پیش می‌رفت. صدای خوش‌نواز و آرامی که کمی ته‌لهجه داشت به گوش رسید که می‌گفت: «روپرت فُن هِلسانگ! بالاخره به هم رسیدیم.» لوسی بورجیا از پشتِ کلاهکِ دودکشی بیرون آمد و چترش را بالا گرفت.
سفارش:0
باقی مانده:2