داستان‌های محبوب من (جلد 5): دهه‌ی 50

60,000 تومان

کتاب «داستان های محبوب من» شامل داستان هایی از نویسندگان ایرانی با گزینش، نقد و بررسی «علی اشرف درویشیان» و «رضا خندان» تدوین شده است.
جلد هفتم این اثر داستان هایی از بازه ی زمانی (1339-1300) را دربردارد.
در توضیح پشت جلد کتاب از قول علی اشرف درویشیان می خوانیم:
«روزگاری که من نوشتن را آغاز کردم با وجود همه ی سختی ها، سخت گیری ها و تنگناها فضا در مجموع تشویق کننده و کار ادبی امر آرمانی نسل ما بود؛ آرمانی که همچون موتور محرک در کار و زندگی ما نقش داشت.
در این روزگار دشواری ها و تنگناها البته همچنان وجود دارند و چه بسا بیشتر و سهمگین تر؛ اما آرمانگرایی در چند دهه ی اخیر عمدتا به عمد و سهو منکوب و پس رانده شده است.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

داستان‌های محبوب من (جلد 5): دهه‌ی 50

نویسنده
 علی‌اشرف درویشیان – رضا خندان (مهابادی)
مترجم
نوبت چاپ 2
تعداد صفحات 718
نوع جلد گالینگور
قطع رقعی
سال نشر 1397
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 890 گرم
شابک
9789643622145
توضیحات تکمیلی
وزن 0.810 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “داستان‌های محبوب من (جلد 5): دهه‌ی 50”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

قلب نارنجي فرشته

52,000 تومان

در بخشی از کتاب قلب نارنجی فرشته می‌خوانیم

بگم غلط کردم خوبه؟ بیفتم به دست و پات راضی میشی؟ جان جاوید برو اون سوزن و دواتت رو بیار نوکرتم. حالا شنبه ای داغ بودم یه حرفی زدم.

تو هم بد زدی توپرم. به زبون خوش می‌گفتی کمی شه، نه این که های وهوی راه بندازی تو این اوضاع قاراشمیش. نگاه کن، هنوز جای پنج تا انگشتت رو صورتمه.

خدا هیچ بنده ای رو ناامید نکنه. تو این یه هفته، هر غلطی که فکرش رو بکنی کردم. یکی گفت بسوزونش و خلاص. دوشنبه بود انگار. رفتم سنگکی سر چهارراه سوسکی، پشت همون جا که بساط می‌کردم. تازه تنور ظهرش رو روشن کرده بود و داشت خمیر می‌زد.

سر حرف رو با شاطر وا کردم که آره، من چنین خبطی کردم و حالا این دختره بونه کرده قبل بعله باید پاکش کنی وگرنه عیسی به دین خود، موسی به دین خود. نونواهه هم بعض خودت نباشه، آدم اهل دليه، فقط تخم نداره. فکر می کنه همه دزدن. اون روز نشست به حرف زدن.

هی چایی ریخت و از عشق و عاشقی هاش گفت. می گفت این رو ول کرده یکی بهتر پیدا شده، اون یکی رو ول کرده یکی از اون بهتر.

می‌گفت همه‌ی زندگیش عاشق بوده، ولی عاشق آدم‌های جورواجور. به من هم گفت ولش کن بابا، چیزی که زیاده زن.

زرشک! انگار حرف دیروز و امروزه. آدم به یه مرغ عشق مفنگی دل می‌بنده، اکرم که دیگه اکرمه. مرغ عشقه هم مُرد ها. این آخری‌ها خیلی خماری کشید.

چه قدر باید تریاک می‌مالیدم سرانگشت هام تا به فال از توی جعبه بکشه بیرون، بدم دست مشتری. یه طورهایی هم خل وضع شده بود. دیده بود خاطر اکرم رو می‌خوام، حسودی می‌کرد. غصه‌ی اون هم داشتم شنبه‌ای که اون حرف رو بهت زدم.

شبش رفته بودم خونه، دیدم کف قفس افتاده، پاهاش هوا. هرچی نچ نچ و سوت سوت کردم براش، انگارنه انگار. تا اون شب من واسه هیچ احدالناسی گریه نکرده بودم، حتا ننه و آقام.

ولی مرغ عشقه مونسم بود. به حرف‌هایی به ش زده بودم که به سنگ می‌گفتی، آب می‌شد. نشستم و یه دل سیر زار زدم.

زيبايي ات غمگينم مي کند

9,000 تومان
مجموعه شعر "زیبایی ات غمگینم می کند"سروده ی بهزاد عبدی  از سوی نشر چشمه منتشر شد. بهزاد عبدی متولد 65 است و پیش از این مجموعه شعر "باد به دنبال خودش می گردد" را توسط نشر مروارید منتشر کرده بود. وی شاعر، نویسنده و منتقدی است که علاوه بر این دو مجموعه شعر، مجموعه داستانی با عنوان "درخت شلوار" را در دست چاپ دارد. عبدی هم‌چنین در سال های اخیر با روزنامه ها و مجلات گوناگونی هم کاری داشته است. مجموعه شعر "زیبایی ات غمگینم می کند" شامل چهار دفتر است: دفتر اول "رد پای گربه ای حامله در برف" نام دارد که شامل پانزده شعر به علاوه ی سه‌گانه‌ای با عنوان "بهار" است. مضمون شعرهای این دفتر عاشقانه‌هایی روایی است که بیشتر مخاطب محورند و با راوی دوم شخص نوشته شده‌اند: 1. آینده ام در آینه ی کوچکش جا مانده بود آینه را در کیف کوچکش دفن کرد و رفت حالا هرچه می شویم پاک نمی شود اندامش از حافظه ی دست هام تنها شده ام مثل رد پای گربه ای حامله در برف مثل پیرهنی که زنی زیبا هنگام مرگ به تن دارد از یاد رفته ام مثل جمعیتی جا مانده از قطار به زودی به زودی به زودی تمام می شوم و سطرهای این شعر خیال های وحشی در اسبی است که می دود در دشت ها و قطارها و خیابان ها می دود و می دود و می دود و هر بار خود را در تنهایی اصطبل پیدا می کند 2. تمام شد روزهای روشن دریاهای آبی خنده های بلند قدم زدن های طولانی جنازه ای که بین ما افتاده انتهای رابطه ای است که می خواست بزرگترین عشق روزگار باشد گیرم یک بار دیگر نبضش را بگیری یک بار دیگر دور آن قدم بزنم پنجره را باز کنم ببندم بخندم گریه کنم بروم بیایم... و این آواز که در گلوی من پیچیده هیچ مرگی را پشیمان نخواهد کرد

داستان‌های خانه‌درختی 11/ خانه‌درختی 143طبقه

220,000 تومان

ماجراهای اندی و تری در طبقهدارترین خانهدرختی دنیا

13 طبقهی دیگر به خانه‌‌درختی 130 طبقه اضافه شد!

این خانه حالاحالاها بالا میرود و شما را میخنداند!

این‌ دفعه سروکله‌ی یک اژدهای واقعی با نفس‌های آتشین پیدا می‌شود...

تازه از قبرستان جن‌زده خبر ندارید! جایی که همیشه نصفه‌شب است، حتی وسط روز!

وسط این ماجرا‌ها اندی و تری هوس می‌کنند بروند پیک‌نیک، که البته طبق معمول برنامه‌ریزی تری اشتباه از آب درمی‌آید

سفارش:1
باقی مانده:3

منظومه هاي کهن عاشقانه

45,000 تومان

در بخشی از کتاب منظومه‌های کهن عاشقانه: از آغاز تا قرن ششم می‌خوانیم

عروسى دید چون ماهى مهیّا که باشد جاى آن مه بر ثریا نه ماه آیینه سیماب داده چو ماه نخشب از سیماب زاده در آب نیلگون چون گل نشسته پرندى نیلگون تا ناف بسته همه چشمه ز جسم آن گل‌اندام گل بادام و در گل مغز بادام ز هر سو شاخ گیسو شانه مى‌کرد بنفشه بر سر گل دانه مى‌کرد چو گنجى بود گنجش کیمیاسنج به بازى زلف او چون مار بر گنج

خنده‌ی خورشید، اشک ماه

120,000 تومان

معرفی کتاب خنده‌ی خورشید، اشک ماه: قصه‌ی پرماجرای سرقت جواهرات

کتاب خنده‌ی خورشید، اشک ماه، رمانی به قلم نویسنده‌ی ادبیات معاصر فارسی، رضا جولایی است. داستان کتاب در دوران قدیم و زمان سلطنت محمدعلی شاه قاجار رخ می‌دهد. چند سارق در شلوغی حوادث آن دوران و زمانی که شرطه‌های شهر درگیر ماجراهای به‌توپ‌بستن مجلس هستند، برای سرقت از خانه‌ای بزرگ اجیر شده‌اند. اما آن‌ها خبر ندارند که ماموریت‌شان ساده نیست و این سرقت، پای آن‌ها را به اتفاقات پیچیده‌تری باز خواهد کرد...

درباره‌‌ی کتاب خنده‌ی خورشید، اشک ماه

گاهی زیباترین داستان‌ها، از دل‌سخت‌ترین حوادث تاریخ می‌گذرند. این‌بار، رضا جولایی در رمان تحسین‌شده‌ی خنده‌ی خورشید، اشک ماه، روایت خود را از دل حوادث دوران قاجار عبور می‌دهد. سال 1287 شمسی است. محمدعلی شاه قاجار به‌تازگی بر مسند حکومت نشسته و بر خلاف پدر خود مظفرالدین‌شاه، دل خوشی از مجلس و مشروطه‌خواهی ندارد. همین است که لیاخوف روسی، به محض شنیدن دستور به توپ بستن مجلس، سر از پا نمی‌شناسد و فوراً اطاعت امر می‌کند. شهر شلوغ شده و حوادث تاریخی یکی پس از دیگری رخ می‌دهند. اما در گوشه‌ی تاریک‌تری از شهر، اتفاقات دیگری در جریان است. چند سارق برای سرقت از خانه‌ای اعیانی اجیر شده‌اند. شهر زیر مه و غبار اتفاقات سیاسی محو شده، و این بهترین فرصت است که برای دزدین ماشین، راهی خانه ‌شوند. همه‌چیز در ابتدا طبق نقشه پیش می‌رود تا آن‌که دزدها در زیرزمین خانه‌ی اشرافی با آن‌چه انتظارش را نداشتند رو‌به‌رو می‌شوند، در زیرزمین خانه، مجموعه‌ی نفیسی از اشیاء گران‌بها مخفی شده بود و این، ماجرا را برای دزدهای اجیرشده، بیش از پیش پیچیده می‌کرد. در بیرون از خانه‌ی اعیانی، وقایع سیاسی به سرعت سپری می‌شوند، مجازات مشروطه‌خواهان در راه است و نمایندگان کشورهای خارجی، خبر به‌توپ بستن را به سرعت مخابره می‌کنند. اما آیا نقشه‌ی سرقت از این خانه‌ی اشرافی گره مشترکی با حوادث بزرگ شهر دارد؟ آیا این نقشه‌ای ساده برای دستبرد به ثروتی هنگفت است، یا بخشی از یک ماجرای عجیب‌تر؟ برای پرده برداشتن راز سرقت جواهرات اعیانی و کشف ارتباط آن با حوادث شهر، با داستان خنده‌ی خورشید، اشک ماه همراه باشید. این کتاب اولین بار در سال 1401 و به همت نشر چشمه در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

در نکوداشت کتاب خنده‌ی خورشید، اشک ماه

  • رضا جولایی در این کتاب که چاپ آخرین زمستان قرن چهاردهم است روایتی متفاوت را از دغدغه‌های عمیق انسان تاریخی ایرانی قرن سیزدهم بیان می‌کند و آن را با حلاوتی ناب به کام مخاطب می‌ریزد. (nabzehonar.com)

فوتبال عليه دشمن

225,000 تومان
در بخشی از کتاب فوتبال علیه دشمن می‌خوانیم: واقعه‌ی هامبورگ نه ‌تنها نهضت مقاومتی نبود که ما در پی‌اش بودیم، بلکه نبردی بود که هرگز در آن برنده نشدیم. این بازی به نوعی جنگ را دوباره برای همه تداعی کرد: به ‌طور خلاصه پس از بازی هامبورگ تمام هلندی‌ها، از کاپیتان تیم‌ ملی گرفته تا هوادارِ نخست‌ وزیر، همه برابر بودند. بازیکنان چنین فضایی را ایجاد کردند. پس از بازی، در هتل اینترکنتیننتال به رقص و پایکوبی پرداختند و آواز «ما راهی مونیخ می‌شویم» را خواندند که آواز هواداران است و «هنوز قرار نیست به خانه برویم» که آواز معروف مشروب‌ خواران است. در هتل، شاهزاده یوهان‌فریسو، پسر دوم ملکه‌ی هلند هم به جمع ملی‌ پوشان پیوست و آواز «آیا آواز آلمانی‌ها می‌شنوید؟» را خواند. گولیت گفت دوست داشت آن موقع در میدان لایدشپلاین آمستردام باشد: «به‌ هر حال در آلمان نمی‌شود جشن درست ‌و حسابی گرفت.» او واژه‌ی bobo را در توصیف یک مقام رسمی شیک اما بی‌مصرف اختراع کرد که این کلمه وارد زبان هلندی شد. حالا هلندی‌ها همدیگر را «بوبو» صدا می‌زنند. همان ‌طور که هلندی‌ها به رعایت مساوات معروف بودند، آلمانی‌ها کماکان مغرور به حساب می‌آمدند. هانس فن‌بروکلن دروازه‌بان هلند در این ‌باره می‌گوید: «نوع رفتار آلمانی‌ها با بازیکنان حریف غیر قابل قبول است. اگر آن‌ها در راهرویی به عرض یک متر هم با شما برخورد کنند، حتا آن‌قدر بانزاکت نیستند که سلام ‌و علیکی بکنند.» واقعیت این است که آلمانی‌ها کاملاً (واقعاً کاملاً) مسائل اخلاقی مسابقه را فراموش کردند. حتا بکن‌باوئر، آلمانی خوب، که پس از بازی سوار اتوبوس هلندی‌ها شد تا پیروزی را به حریف تبریک بگوید، شکست مقابل هلند را سزاوار تیمش ندانست.
سفارش:1
باقی مانده:1