

دختر خاندان گات 2/ دختر خاندان گات و جشن بدتر از مرگ
160,000 تومان
آشپزهای مشهور برای شرکت در این رویداد بزرگ دارند به عمارت میآیند و ملترورسِ شکاربان، مثل همیشه، سرگرمِ کارهای مشکوک خودش است.
توی این همه برو بیا ندیمهی مردمگریز ایدا، مریلبون، هم رازی غافلگیرکننده دارد. از قرار معلوم، همه تولد ایدا را هم فراموش کردهاند!
فقط 1 عدد در انبار موجود است
دختر خاندان گات 2/ دختر خاندان گات و جشن بدتر از مرگ
نویسنده |
کریس ریدل
|
مترجم |
شبنم سعادت
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 232 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786222040888
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
خویشاوندیهای اختیاری
معرفی کتاب خویشاوندیهای اختیاری
یوهان ولفگانگ فون گوته در کتاب خویشاوندیهای اختیاری، که بهترین و درعینحال رازآمیزترین رمان اوست، از نیروهایی میگوید که انسانها با خود حمل میکنند و سبب ایجاد جاذبه و دافعه میان آنها میشود. گوته این اثر درخشان را در سال 1809 منتشر کرده و این کتاب سرآغاز سبکی جدید در ادبیات بوده است.دربارهی کتاب خویشاوندیهای اختیاری:
یوهان ولفگانگ فون گوته (Johann Wolfgang von Goethe) در شصتسالگی خود و در زمانی که تلاش میکرد رابطهی خود را با همسرش حفظ کند و بر احساساتش نسبت به زنی جوانتر مهار بزند، رمانی را به رشتهی تحریر درآورد که بسیاری از معاصرانش آن را اثری جنجالی خواندند و در آفرینش رمانهای قرن نوزدهم و بیستم، حتی در آثاری که بهطور کلی در زمرهی رئالیسم به حساب میآیند، تأثیر بسزایی گذاشت. داستان کتاب خویشاوندیهای اختیاری (Elective Affinities) در شهر وایمار میگذرد و ماجرای زوجی اشرافی به نام ادوارد و شارلوته را روایت میکند که در ملکی دورافتاده زندگی میکنند. زندگی این زوج با ورود اُتیلیه، خویشاوند شارلوته، و اُتو، دوست ادوارد، دستخوش تغییر میشود و رابطهای پیچیده و چندوجهی را شکل میدهد که در آن مفاهیمی همچون عشق، ازدواج و خانواده در مرکز توجه قرار میگیرند. شاید بتوان واژهی «اختیاری» در عنوان این کتاب را کنایهای تلقی کرد از آنچه گوته در رمان حاضر به تصویر میکشد. گوته در خویشاوندیهای اختیاری ارادهی آزاد انسانها را به چالش میکشد و آنها را موجوداتی تلقی میکند که مانند مغناطیس، دارای نیروی جاذبه و دافعه هستند و میتوانند بدون در نظر گرفتن پیوندهای قبلیشان، یکدیگر را انتخاب کنند و درهم بیامیزند. رمان خویشاوندیهای اختیاری گوته بنا نبود یک رمان زوجمحور باشد، بااینحال، این کتاب بههمراه «مادام بواری» گوستاو فلوبر، «آنا کارنینا»ی لئو تولستوی، و «اِفی بریست» تئودور فونتانه سرآغاز سبکی تازه در هنر رماننویسی شدند و گونهای جدید را در ادبیات پس از خود به وجود آوردند.دست به دهان، گاهشماری شکستهای نخستین
معرفی کتاب دست به دهان
درباره کتاب دست به دهان
کتاب دست به دهان از روایتهای واقعی زندگی پل استر است. خاطراتِ جالب و جذابی از این نویسنده، دربارهی زمانی که هنوز نویسنده مشهوری نشده بود و به هر دری می زند تا کتابی چاپ کند و پولی به دست آورد و زنده بماند و زندگی کند. او کارهای بسیار متفاوتی را امتحان میکند از کارگری روی نفتکش تا مشارکت در پروژههای فیلمسازی یا ترجمهی قانون اساسی ویتنام و … تا این که در نهایت پس از افت و خیزهای فراوان نویسنده میشود.خواندن این کتاب تصویر متفاوتی از آستر و زندگیاش به خواننده میدهد.
خواندن کتاب دست به دهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیمبخشی از کتاب دست به دهان
من حتا پیش از آنکه بروم تو آمده بودم بیرون. پا به نوجوانی که گذاشتم دیگر به این نتیجه رسیده بودم که دنیای تجارت باید بیلطفِ حضورِ من روزگارش را بگذراند. آنموقع شاید بدترین حالم را داشتم، تحمّلناپذیرترین حالم را، پریشانترین حالم را. در آتشِ اشتیاقِ ایدهآلیسمی نویافته میسوختم، و جدّیتهای کمالی که پیاش بودم تبدیلم کرده بود به زاهدِ کوچولویی تحتِ کارآموزی. ظواهر بیرونی ثروت زدهام کرده بود، و هر نشانهای از تظاهر را که پدر و مادرم به خانه میآوردند تحقیر میکردم. زندگی منصف نبود. بالاخره این حالیام شده بود، و از آنجا که کشف خودم بود با تمامِ نیروی نهفته در یک کشف هم بهم ضربه زد. همچنان که ماهها میگذشتند تطبیق دادن خوشبختی خودم با بدبختی بسیاری آدمهای دیگر برایم سختتر و سختتر میشد. من چه کرده بودم که درخورِ آسایش و امتیازاتی باشم که بر سرم باریده بود؟ پدرم استطاعتش را داشت ــ همین ــ و اینکه او و مادرم سر پول باهم دعوا میکردند یا نمیکردند در مقایسه با این حقیقت که پیش از هر چیز آنها پول داشتند که سرش دعوا کنند اهمیتِ اندکی داشت. هربار که مجبور بودم سوار اتومبیلِ خانوادگیمان شوم شرمسار میشدم ــ اتومبیلی آنهمه پُرجلا و نو و گران، که چنان بهوضوح دعوتی بود از جهان تا تحسین کند اوضاعِ ما چهقدر روبهراه است. همدلی من اما بهتمامی با ستمدیدهها بود، با ندارها، با پاییندستیهای نظمِ اجتماعی؛ و چنان اتومبیلی مرا از شرم سرشار میکرد ــ نهفقط شرم از خودم، بلکه از زندگی کردن در دنیایی که اجازه میداد چنین اتفاقاتی هم بیفتد. اولین شغلهایم حساب نیستند. پدر و مادرم هنوز بهلحاظ مالی حمایتم میکردند و هیچ الزامی نداشتم روی پای خودم بایستم یا در دخلوخرجِ خانه سهمی داشته باشم. بنابراین فشاری نبود، و فشاری که نباشد هیچوقت هیچچیزِ مهمی هم نمیتواند به خطر بیفتد. از داشتنِ پولی که درمیآوردم خوشحال بودم اما هیچوقت لازم نبود برای الزاماتِ معیشتی خرجش کنم، هیچوقت لازم نبود نگران غذای سفره یا عقب افتادن اجاره باشم. این مشکلات بعدتر میآمدند سراغم. الان صرفاً بچهدبیرستانییی بودم پی یک جفت بال، تا از آنجایی که بودم ببَرَدم.ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 6/ هورااا سرمگس!
مهماني تلخ
در بخشی از کتاب مهمانی تلخ میخوانیم
با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیکها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشهی نیمه پایین گفتم: « پارکوی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.
وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش میکنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.
شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمیکرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.
بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »
« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد
گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.
کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجرهی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش میرسید.
گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور میرود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشمهای ریزش پیدا بود.
خاطره اي درونم است
معرفی کتاب خاطرهای در درونم است: گزینه شعرهای عاشقانه
شعر روسیه در قرن بیستم نوابغِ بسیاری را به صحنهی ادبیات جهان معرفی نمود. آنا آخماتووا یکی از بزرگترینِ این نوابغ به شمار میرود. در کتاب خاطرهای در درونم است مخاطب گزیدهای از اشعار عاشقانهی این شاعر نامدار و بیهمتا خواهید؛ گزیدهای خواندنی که پرده از عمیقترین احساسات، ژرفترین بینشها و الهامبخشترین وجوهِ هنرِ شاعر برمیدارد.درباره کتاب خاطرهای در درونم است
هنر شعر در روسیه، از اویل قرن بیستم، تحولی چشمگیر را از سر گذراند. پیش از این تاریخ، شعر روسی عمدتاً از جنس و سیاقِ اشعار رمانتیکهای سدههای گذشتهی انگلستان و فرانسه بود. در کار شاعران سدههای هجده و نوزده روسیه، معناگرایی، توجهِ وافر به الهامات شاعرانه، احساسات تند و آتشین و شیوههای بیانی اغراقآمیز و پرابهت، خصائص اصلی به شمار میروند. اشعار این گروه از شاعران، تصویر گوشهنشینانی تنها و منزوی را به ذهن متبادر میکند، که فارغ از هیاهوی جهان، به غور در احساسات و عواطف شخصی خویش میپردازند، و وقعی به آنچه در جامعه در حال رخ دادن است، نمینهند. (پیداست که در این میان استثناهایی نظیر پوشکین نیز وجود داشته است.) اما همزمان با آغاز قرن بیستم، و در پیِ ظهور بحرانهای سیاسی و اجتماعی عظیم در روسیه، که به انقلاب بلشویکی در سال 1917 منتهی شد، شعر نیز در روسیه رنگوبویی سیاسی - اجتماعی به خود گرفت. این امر منجر به ظهور دو مکتب شعری مهم و تأثیرگذار شد: یکی فوتوریسم، و دیگری آکمهایسم. اشعار آنا آخماتووا که گزیدهای از خواندنیترینِ آنها در کتاب خاطرهای در درونم است گرد آمده، تحت تأثیر موازین دو مکتب نامبرده سروده شدهاند. داعیهی فوتوریستها و آکمهایستها چه بود؟ ایشان بیش از هر چیز به لزومِ خلاصسازیِ شعر روسی از درونمایههای عرفانی و بینشهای فردی و شخصمحور اعتقاد داشتند. از همین رو، از همان ابتدا بیرق دشمنی با اصول رمانتیسم و سمبولیسم را برافراشتند؛ دو مکتبی که کار شاعرانِ وابسته بدانها، لزوماً به نادیده انگاشتنِ مناسبات سیاسی و اجتماعی کشیده میشد. حالآنکه فوتوریستها و آکمهایستهای روسی بر آن بودند که شعر و ادبیات را به آینهای برای بازتاب وقایع دورانسازی بدل سازند که آن زمان در سرزمین مادریشان در حال رخ دادن بود. از همین رو، ایشان به زدودن زبان شعر از اضافات پرداختند، و در کار خویش، بیانی هرچه روشنتر و شفافتر را اختیار کردند؛ بیانی نزدیک به بیانِ تودهی مردم. چه، شعر ایشان بنا بود که تصویرگر آمال و آرزوها و تقلاهای تودههای اجتماعی باشد. آنا آخماتووا که پیشتر از او نام بردیم، از بزرگان مکتب آکمهایسم به شمار میرود. اشعارِ او ساختهشده از بیان و زبانی بیاندازه روشن، و دارای تصاویر و استعارههایی بدیع و دلکش و هنجارشکناند. پیشتر به خصلتِ اجتماعی - سیاسیِ شاعران آکمهایست اشاره کردیم. اینجا اما باید این نکته را اضافه کنیم، که شعر آنا آخماتووا در کنار مضامین پررنگ سیاسی - اجتماعی، سرشار از دروننگریهای عمیق و ژرف است. این امر خصوصاً دربارهی اشعار عاشقانهی او صادق است. سرودههایی که در کتاب خاطرهای در درونم است آمده، عمدتاً از میان همین آثار عاشقانه انتخاب شدهاند. این سرودهها توسط احمد پوری برگزیده شده و به زبان فارسی ترجمه گشتهاند.تجزیه و تحلیل آثار هنرهای تجسمی
توضیحات:
فهرست:
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.