در باب خواندن
130,000 تومان
کتاب در باب خواندن نوشته مارسل پروست ترجمه بنیامین مرادی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، نقد ادبی، نظریه های ادبی به چاپ رسیده است.
خواندن، مادام که برای ما فقط نوعی محرک است که کلید جادوییاش در عمق روان باب سراهایی را میگشاید که راه ورود به آنها را نمیدانستیم، نقشی خجسته در زندگی ما دارد. اما برعکس خطرناک خواهد شد زمانی که به عوض باز کردن چشم ما به حیات شخصی ذهن، جایگزین آن شود؛ زمانی که حقیقت دیگر در نظر ما نه همچون کمال مطلوبی بهنظر میآید که تنها با پیشرفت واقعی اندیشه و با تقلای دل میتوان به آن دست یافت، بلکه همچون چیزی مادی در میان اوراق کتابها، همچون عسلی که تماما” گردآوری دیگران است و تنها کافی است قدم رنجه کنیم و در میان قفسههای کتابخانهها به آن دست یابیم و منفعلانه در استراحت مطلق ذهن و جسممان تناول کنیم.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
در باب خواندن
نویسنده | مارسل پروست |
مترجم | بنیامین مرادی |
نوبت چاپ | ششم |
تعداد صفحات | 120 |
قطع و نوع جلد | پالتویی شومیز |
سال انتشار | 1403 |
شابک | 9789642134199 |
وزن | 0.088 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
ملل 19 … کانادا
من و تو
در بخشی از کتاب من و تو میخوانیم
با بازوهایی حلقهزده دور چوباسکیها ساک کفشها در دست و کولهپشتی به دوش، مادر را دیدم که دور میزد. با او خداحافظی و صبر کردم تا بیامو روی پُل ناپدید شود. مستقیم به سمت خیابان ماتزینی رفتم. ساختمان رای را رد کردم. در پنجاهقدمی خیابان لانا سرعتم را کم کردم. قلبم بهشدت میزد. دهانم تلخ بود؛ انگار یک رشته مس لیس زده باشم. آنهمه بار جلوِ حرکتم را میگرفت و درون کاپشنم مثل سونا شده بود. وقتی به تقاطع رسیدم، سرم را به گوشهی دیگر چرخاندم. آن انتها، روبهروی کلیسایی مدرن، یک مرسدس شاسیبلند بود. السیا رونکانتو، مادرش، سومرو و اسکار توماسی را دیدم که داشتند چمدانها را در صندوقعقب جا میدادند. یک ولوو با یک جفت چوباسکی روی سقفش کنار شاسیبلند ایستاد و ربکاردو دوبوسز از آن خارج شد و از کنار بقیه گذشت. کمی بعد پدر دوبوسز هم خارج شد. خودم را عقب کشیدم، روبهروی دیوار. به چوباسکیها تکیه دادم و کاپشنم را باز کردم. مادر السیا و پدر دوبوسز داشتند چوباسکیها را روی سقف مرسدس محکم میکردند. السیا و اسکار توماسی با موبایل حرف میزدند. سومرو میپرید و ادای مشت زدن به دوبوسز را درمیآورد. مدتی طول کشید تا آماده شوند. مادر السیا از دست بچههایی که کمک نمیکردند، عصبانی بود. سومرو روی سقف ماشین پرید تا چوباسکیها را بررسی کند و سرانجام راه افتادند. در طول مسیر در تراموا با آن چوبها و کفشهای اسکی، فشرده میان کارمندان کتوشلواری، مادران و بچههایی که به مدرسه میرفتند، احساس حماقت میکردم. میشد چشمهایم را ببندم و خیال کنم در تلهکابینم. بین السیا، اسکار توماسی، دوبوسز و سومری. میتوانستم بوی کرهی کاکائو را از میان کرمهای برنزکننده بشنوم. میخندیدیم و با هُل دادنِ همدیگر از کابین بیرون میآمدیم.کتاب چگونه فیلم دوبله کنیم
گرافیک مطبوعاتی
به دنبال کاغذ اخبار
کتاب هفت گنبد
معرفی کتاب هفت گنبد اثر محمد طلوعی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.