دعا براي ربوده شدگان

170,000 تومان

سفارش:1
باقی مانده:1

معرفی کتاب دعا برای ربوده شدگان اثر جنیفر کلمنت

لادیدی گارسیا مارتینز، تندخو، بامزه و باهوش است.
او در دنیایی متولد می شود که در آن، دختر بودن خطرات زیادی دارد. زن ها در کوه های گوئرروی مکزیک باید خودشان گلیمشان را از آب بیرون بکشند چرا که مردانشان برای یافتن فرصت های شغلی بهتر، به جاهای دیگری عزیمت کرده اند.
در گوئررو، رئیسان باندهای مواد مخدر پادشاهی می کنند و مادرها، دخترانشان را به شکل پسر درمی آورند یا سعی می کنند که آن ها را با کوتاه کردن موها و سیاه کردن دندان ها زشت کنند- و یا هرکاری که دخترها را چنگال باندهای مواد مخدر حفظ کند. در حالی که مادر لادیدی انتظار بازگشت شوهرش را می کشد، او و دوستانش رویای آینده ای روشن تر و بهتر را در سر می پرورانند و در این دنیای پرآشوب، سعی می کنند از زندگی لذت ببرند.
زمانی که لادیدی با پیشنهاد کار پرستاری بچه برای یک خانواده ی ثروتمند اهل آکاپولکو مواجه می شود، این فرصت را غنیمت شمرده و طعم اولین عشق زندگی اش را در آن خانه می چشد.
اما وقتی یکی از دوستان او در ارتکاب قتلی محلی و مرتبط با یک باند مواد مخدر گرفتار می شود، آینده ی لادیدی به تیرگی می گراید. برخلاف شرایط سخت و خطرناک زندگی لادیدی، مقاومت و عزم این دختر جوان، امیدبخش زندگی تیره و تار او می شود.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

دعا براي ربوده شدگان

نویسنده
جنیفر کلمنت
مترجم
میچکا سرمدی
نوبت چاپ 10
تعداد صفحات 209
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
داستان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786002293763
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “دعا براي ربوده شدگان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

دختر ذرت: یک داستان عاشقانه

19,000 تومان

معرفی کتاب دختر ذرت: یک داستان عاشقانه

داستانی هیجان‌انگیز از ادبیات معاصر آمریکا؛ کتاب دختر ذرت اثری خواندنی از جویس کارول اوتس است. اوتس در این داستان بلند ماجراهای خوف‌انگیزی را روایت کرده که در پی مفقود شدن دختری خردسال رخ می‌دهد. گفتنی است که کتاب پیش رو در سال 2011 برنده‌ی جایزه‌ی برام استوکر شده است.

درباره کتاب دختر ذرت

جویس کارول اوتس در میان نویسندگان ادبیات معاصر آمریکا چهره‌ای استثنایی است. منتقدان بسیاری، در نقد و بررسی آثار او به وجه جامعه‌شناختیِ این آثار توجه داشته‌اند، و نوشته‌های داستانی اوتس را به سبب واقع‌گراییِ عمیقِ نهفته در آن‌ها ستوده‌اند. این واقع‌گرایی در فرازهایی از داستان‌های اوتس آشکار می‌شود که در آن‌ها مناسبات حاکم بر زندگی سیاسی و اجتماعی در آمریکای امروز به تصویر کشیده می‌شود. به واقع، معضلاتی که آدم‌های داستان‌های این نویسنده با آن‌ها دست‌به‌گریبان‌اند، کمابیش از معضلات عمیق‌تری پرده برمی‌دارند که ریشه در حیات اجتماعی مردمان آمریکا دارد. با این همه و علی‌رغم این رئالیسم اجتماعی، آثار اوتس وجهی غریب و رازآمیز نیز دارد. در این آثار، چنان‌که در فیلم‌های آلفرد هیچکاک، استاد بزرگ سینما، تعلیق بر تمامیت اثر حاکم است. تعلیقی عظیم که گویی در پسِ آن عنصری اسرارآمیز نهفته گشته. جویس کارول اوتس در زمره‌ی نویسندگان پرکار به شمار می‌رود. از همین رو، به زعم ما بهترین شیوه‌ی مطالعه‌ی آثار وی، گزینش برجسته‌ترین عناوین ادبیِ کارنامه‌ی اوست. یکی از این عناوین، بی‌گمان کتاب دختر ذرت است. این اثرْ بلندترین داستان در مجموعه‌ی دختر ذرت و دیگر کابوس‌ها (The Corn Maiden and Other Nightmares) است، که با ترجمه‌ی ناهید طباطبایی و به همت نشر چشمه، در قالب اثری مجزا در اختیار مخاطبین فراسی‌زبان قرار گرفته است. داستان بلند دختر ذرت، توأمان به سه ژانر عاشقانه، ترسناک و روانشناختی تعلق دارد. پیرنگ این اثر حول محور وقایعی سامان یافته که پس از مفقود شدن دختری یازده‌ساله رخ می‌دهند. این دختر که از مشکلات روانیِ حادی رنج می‌برد، توسط گروهی از همکلاسی‌هایش دزدیده شده. هنگامی که پدر و مادر دختر، گزارش گم شدنِ او را به اداره‌ی پلیس می‌دهند، داستان به اصطلاح روی غلتک می‌افتد و وقایعی هیجان‌انگیز و پیشبینی‌ناپذیر، یکی پس از دیگری رخ می‌دهند. عنوان کتاب دختر ذرت، از یک مراسم قربانی در آیین‌های سرخپوستی برگرفته شده است.

در روياي بابل

210,000 تومان

معرفی کتاب در رویای بابل

ریچارد براتیگان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آمریکایی در طول سده‌ی بیستم بود. در کتاب در رویای بابل که از جمله رمان‌های مهم وی به شمار می‌رود، مخاطب داستان مفرحِ یک کارآگاه خصوصی خواهید بود که در ازای دریافت مبلغی قابل توجه، انجام مأموریتی عجیب را قبول می‌کند...

درباره کتاب در رویای بابل

کتاب در رویای بابل (Dreaming Of Babylon) یکی از خواندنی‌ترین رمان‌های ریچارد براتیگان، نویسنده‌ی فقید اهل آمریکاست. براتیگان در این اثر شوخ و شنگ که به جرئت یکی از بهترین و برجسته‌ترین دستاوردهای ادبیات پست مدرن به شمار می‌رود، داستان مردی بی‌نوا را روایت کرده که زندگی‌اش میان خیال شیرین و واقعیت تلخ در نوسان است. این مرد بی‌نوا کارآگاهی خصوصی است؛ البته نه از آن کارآگاه‌های خصوصی باابهتی که نظیرشان را در فیلم‌های نوآر آمریکایی می‌بینیم. بلکه یک کارآگاه خصوصی مفلوک و بی‌چیز که از سر نداری حاضر است کاسه‌ی گدایی هم در دست بگیرد! این جناب کارآگاه از آن دست آدم‌های روان‌پریشی است که تمام مدت در عوالم خیالی خود سیر می‌کنند. باری، داستان او در کتاب پیش رو زمانی شروع می‌شود که گروهی ناشناس، در ازای پرداخت پولی قابل توجه، مأموریتی عجیب و خطرناک را به او محول می‌کنند: دزدیدن جنازه‌ی زنی تازه‌درگذشته از سردخانه‌ی شهر! کارآگاه بیچاره‌ی قصه‌ی ما که از فقر و نداری، شپش به تنش افتاده، این پیشنهاد را قبول می‌کند و به همراه دوستی، مأموریت خویش را آغاز می‌نماید. اما این تازه شروع ماجراهای سرسام‌آور و مفرح اوست!... کتاب در رویای بابل، چنان‌که گفتیم، یکی از آثار شاخص در کارنامه‌ی ادبی نویسنده است. طنز خاصی که در تمام نوشته‌های براتیگان می‌بینیم، در این کتاب دلنشین‌ترین صورت را به خود گرفته است. خواندن این اثر به خوردن چای و باقلوا در زمستانی سرد می‌مانَد، و یا به نوشیدن قهوه‌ای خوش‌طعم در کافه‌ای گرم و دنج؛ همان‌قدر دلچسب، همان‌قدر سحرانگیز!

بهار 63

5,000 تومان
مجتبی پورمحسن در «بهار 63» نخستین رمانش، از شیوه ی روایتی تک گویی برای روایت داستان عشق و خیانت استفاده می کند. راوی داستان بیست‌و‌چهار بخشی شخصیتی به نام فرزین است که خود را به خاطر خیانت هایی که کرده، محاکمه می کند. به گفته ی خودفرزین، او هزار و یک دلیل برای خیانت نکردن دارد، اما خیانت می کند. شریک های عاطفی زندگی خود را فریب می دهد و به آن ها دروغ می گوید. سرگذشت او، سرگذشت نسل سر خورده و اندوهگین ایران امروز است. سرگذشتی آکنده از نا راستی ها و شکست ها. فرزین می‌داند که دلایل بی‌شماری برای خیانت نکردن دارد اما دائما این کار را می‌کند. او با شرح خیانت‌هایش، دروغ‌هایی که به همسرش می‌گوید و فریب‌هایی که به خورد او می‌دهد، روایتی از سرگذشت نسل سرکوب‌شده و غمگین ایران کنونی را به دست داده. سرگذشتی که از نا‌راستی‌ها و شکست‌ها پر شده است. مخاطب در طول مطالعه‌ی رمان با شهر رشت، خیابان‌هایش، مغازه‌هایش و... آشنا می‌شود. نویسنده در این اثر عشق میان شخصیت‌های داستان، بحث‌های جدی به سبک ژان لوک گدار در مورد ادبیات، سینما و زندگی، صحبت‌هایی که به همه چیز شباهت دارد به جز یک زندگی معمولی، را به نمایش می‌گذارد. در بخشی از رمان می‌خوانیم: «از زمان کودکی پدر و معلم مدرسه برایمان تکرار می‌کنند، خیانت نفرت‌انگیزترین چیزی است که می‌توان تصور کرد. اما خیانت چیست؟ خیانت کردن از صف خارج شدن است، خیانت، از صف خارج شدن است. میترا زیر این جمله‌ها خط کشیده بود، می‌گفت درکت می‌کنم تو نمی‌خواهی خیانت کنی، تو دوست داری از صف خارج شوی. میترا فکر می‌کرد وجدانم درد می‌کند، پای کندرا را کشیده بود وسط تا متقاعدم کند، او می‌دانست من از صف خارج شده‌ام. اما نمی‌دانست در کدام خط قرار گرفته‌ام. سما آمده بود دفتر و نشسته بود کنارم.»

دام گستر

28,000 تومان

معرفی کتاب دام گستر

کتاب دام گستر رمانی پرمعنا، لذت‌بخش و در عین حال تلخ به قلم اووه تیم، قصه فرد منحرفی را به تصویر می‌کشد که طبق قواعد خاص خود پیش می‌رود و اعمال انحراف‌آمیز انجام می‌دهد و با این‌گونه کارها ماجراهای مختلف و عجیبی را رقم می‌زند. درباره کتاب دام گستر: شخصیت اصلی رمان دام گستر (Headhunter) فرد منحرفی است که با پیروی از مقررات منحصربه‌فرد خود، اعمالی خلاف عرف و قانونی انجام می‌دهد و پس از گذشت مدت کمی نیز یک هم‌دست برای خود برمی‌گزیند تا به یکدیگر کمک و از هم حمایت کنند و کارها را به صورت هماهنگ انجام دهند. اووه تیم (Uwe Timm) در طول رمان دوران کودکی، نوجوانی و جوانی شخصیت اصلی را به نمایش می‌گذارد و سیر شکل‌گیری این انحرافات اخلاقی و مواردی که باعث بیشتر شدن این مسئله شده‌اند را در قالب داستان بازگو می‌کند. نویسنده به خوبی دیدگاه جامعه‌شناس برجسته ادوین اچ ساترلند را نشان می‌دهد که می‌گوید برای آنکه فردی به یک تبهکار تبدیل شود اول باید بیاموزد چطور یک تبهکار باشد! و این یادگیری از کنش متقابل اجتماعی شخص با سایرین شکل می‌گیرد. والتر شخصیت اصلی داستان در خانواده‌ای به دنیا می‌آید که مادر از لحاظ اخلاقی به مشکلی دچار است و سابقه خوبی ندارد و همچنین در آپارتمانی رشد می‌کند که هر یک از همسایه‌ها به نوعی از ناهنجارهای اخلاقی رنج می‌برند. در حقیقت فرایند اجتماعی شدن والتر ناکام می‌ماند، چرا که موفق نشده هنجارهای اجتماعی را به ذهنش بسپارد و بعد از کارهایی که انجام می‌دهد هرگز احساس خجالت و شرمندگی نمی‌کند. خانواده وی در یاد دادن هنجارهای اجتماعی به والتر هیچ تلاشی نکردند و همین نکته باعث تقویت و تشویق او به سوی اعمال انحراف‌آمیز شد. به گونه‌ای که بعدها جرم‌های یقه‌سفیدها را مرتکب می‌شود. این نوع جرایم به هر نوع قانون‌کشی صاحبان کسب‌وکار همچون اختلاس و رشوه دادن و گرفتن گفته می‌شود، اعمالی که والتر بسیار زیاد دست به انجامشان می‌زند. اووه تیم در کتاب حاضر تلاش کرده فساد مالی سالیان پایانی دهه هشتاد میلادی آلمان که امکان پیشرفت اقتصادی را به شارلاتان‌ها می‌داد به نمایش بگذارد. همچنین فرصت را برای مطرح کردن نظرات انتقادی خود نسبت به سیستم اقتصادی کمونیسم و کاپیتالیسم با افزودن دو شخصیت دیگر به شخصیت اصلی رمان به نام‌های دمبرووسکی و کوبین غنیمت شمرده و پیش‌بینی کرده است که هیچ‌یک از این دو سیستم اقتصادی نمی‌توانند به حیات خود ادامه دهند.

تندباد

18,000 تومان

معرفی کتاب تندباد

لوران گوده در کتاب تندباد، شما را با شخصیتی مواجه می‌کند که به خاطر فساد، تلخی و رنجی که در پیرامونش وجود دارد از زندگی به تنگ آمده و مدام مشغول روایت از جهان خشنی است که او را دربرگرفته و به قول خودش «دوست دارد سیاه و آزاد بمیرد». تندباد (Ouragan roman) رمانی پر از روایت‌های کوچک از محله‌های پست، کشمکش‌ها و تلاش برای حفظ هویت است. راوی مانند قصه‌گویان سیاه پوست قرن نوزدهم مداوم روایت می‌کند و باعث می‌شود شما با قصه‌ها و کلماتش میخکوب شوید. لوران گوده (Laurent Gaude) نویسنده‌ای است که در هر یک از آثارش به گوشه‌ای از جهان می‌رود و با پرداختن به رویدادها، آداب‌ و‌ رسوم، تاریخ و مصیبت‌هایی که انسان‌ ناخودآگاه با آن‌ها درگیر می‌شود، نگاهی از دنیای متفاوت در برابر چشمان شما می‌گذارد. او در این داستان به آمریکا می‌رود و قهرمانانش را از نیواورلئان و لوئیزیانا انتخاب می‌کند، شخصیت‌هایی که خود را رودرروی تندباد کاترینا (اوت 2005) می‌بینند و خط سرنوشت‌شان در تصویری از آخر زمان با هم تلاقی می‌کند. هنگامی که توفان شروع شد بیشتر محله‌های مرفه‌نشین خانه خود را تخلیه کردند، اما ساکنان سیاه پوست بخش‌های فقیر در خانه‌های خود ماندند چون نه وسیله‌ای برای فرار داشتند و نه تمایلی، چرا که زندگی برای آن‌ها در جای دیگر بی‌معنا بود. گوده که پس از این فاجعه بسیار دگرگون شده بود، تصمیم گرفت عکس‌ها و مقاله‌هایی از روزنامه‌های آن روزها را گردآوری کند. او در برنامه‌ای تلویزیونی می‌گوید که عکس زن سیاه‌ پوستی که پرچم امریکا را بر شانه حمل می‌کند از یکی از همین عکس‌ها زاده شده است. او به دنبال شخصیتی بود که لبریز از خشم و نفرت است و اضافه می‌کند «برای من جالب است که در چنین مواقعی آتش‌سوزی جنگل‌ها، زمین لرزه‌ها، فوران آتشفشان‌ها انسان پی می‌برد که نیروی حاکم بر این سیاره هم تراز قدرت او نیست و چیزی مبهم و ژرف وجود دارد که بشر واقعاً در برابر آن حقیر است. این‌که غرور انسان در چنین لحظه‌هایی خرد می‌شود و از بین می‌رود واقعاً جالب است.» بسیاری از استعاره‌های رمان برگرفته از تورات هستند، از جمله کشتی نوح در دل توفان و سیلاب و هرگونه ارجاع به کتاب‌های مقدس ناخواسته و غیر عمد بوده و نویسنده هیچ علاقه‌ای نداشته که مفاهیم دینی را وارد چهارچوب داستان کند. در بخشی از کتاب تندباد می‌خوانیم: به خیابان‌های شهر نگاه می‌کند که دارند خالی می‌شوند و به مردمی که دسته‌ دسته می‌دوند و خانه‌ها را ترک می‌کنند و می‌داند که جایی برای او نخواهد بود. پدرها را می‌بیند که ماشین‌ها‌ را پر از بار می‌کنند و بنزین ذخیره برمی‌دارند، مادرها را می‌بیند که با قیافه‌های درهم‌ کشیده برای چندمین‌ بار از بچه‌ها‌شان می‌پرسند که آیا قمقمه‌ها را پر کرده‌اند یا نه، همه را نگاه می‌کند و می‌داند که جزء آن‌ها نیست. او می‌ماند چون ماشینی ندارد، چون نمی‌داند کجا برود و خسته است. می‌ماند، شهر در تب‌ و تاب است و او جزء شهر نیست. مردم می‌ترسند، عرق‌ می‌ریزند و هول برشان داشته که یک دقیقه را هم هدر ندهند، ولی او با آن‌ها نیست. واقعاً نمی‌ترسد، به مرگ فکر نمی‌کند، فقط فکر می‌کند که این هم یک امتحان است، امتحانی سخت. می‌داند که دوباره از پا درمی‌آید، انگار زندگی فقط همین است و او باید تسلیمش شود. به مردها و زن‌هایی که می‌روند نگاه می‌کند و به محله‌ی نکبت‌بارش برمی‌گردد، سرافکنده برمی‌گردد. خیابان‌های این‌جا آرام‌تر از مرکز شهرند. کسی در جنب‌ و جوش نیست. باز خیابان‌های پهن و فقیرانه‌ای را می‌بیند که حتی خانه‌ها‌شان هم خسته به ‌نظر می‌رسند و بی‌اختیار صدای چکشِ قاضی را می‌شنود. باد بلند می‌شود. توفان نزدیک می‌شود و مثل همیشه قسمت آن‌هاست، قسمت بدبخت و بیچاره‌های درمانده، فقط مال آن‌ها. موقع پرداخت صورت‌ حساب به ‌نظرش می‌رسد که زن جوان طور عجیبی نگاهش می‌کند. شاید از این‌که آدمی عادی دیده جا خورده است. حتماً با خودش فکر کرده بود که مسافر اتاق 507 مردی است بدبخت، معتادی که بیرون‌ کردنش به این راحتی‌ها نخواهد بود. « از مینی‌بار استفاده کردید؟» اشاره می‌کند که نه و بعد اضافه می‌کند، «فقط یک تماس تلفنی داشتم.» زن درحالی‌که با اخم به صفحه‌ی کامپیوتر زل زده تصدیق می‌کند. رسیدش را چاپ می‌کند و می‌گیرد طرفش. او نگاه می‌کند. مدت مکالمه مشخص است: یک دقیقه و پنج ثانیه. خنده‌اش می‌گیرد. یک دقیقه و پنج ثانیه. زمان خیلی کمی بود برای بیرون کشیدنش از آن اتاق. شماره گرفته بود. به رغم سال‌های سپری‌شده هنوز شماره را از بر بود. فکر کرده بود خودش گوشی را برمی‌دارد یا این‌که باید پیغام بگذارد. برای شنیدن صدایش سر از پا نمی‌شناخت، ولی صدای بچگانه‌ای جواب داده بود. لحظه‌ای مکث کرده و بعد گفته بود «سلام، اسمت چیست؟» پسر بچه‌ی آن‌ طرف خط با اطمینان جواب داده بود «بایرون.» پرسیده بود «رز آن‌جاست؟» بچه انگار مردد بود. با صدای اخم‌آلودی جواب داده بود «مامانم؟» گفته بود «آره، به مامانت بگو من دارم می‌آیم.» بچه حرفش را بریده بود، «شما؟» شرم عجیب و خاصی سرتاپایش را گرفته بود. «کینو برنس.» و تکرار کرده بود «به‌اش بگو من دارم می‌آیم.» و گوشی را گذاشته بود. یک دقیقه و پنج ثانیه. حالا دوباره به این لحظه‌ها فکر می‌کند و نیروی تازه‌ای در وجودش ریشه می‌دواند. ضربان رگ‌هایش را حس می‌کند. عجله دارد. عجله دارد که این چند صد کیلومتر را طی کند و برود، آن‌قدر برود تا به او برسد، عجله دارد که پشت فرمان ماشینش بنشیند و بدون خوردن و نوشیدن براند، چهار‌صد کیلومتر براند. عجله دارد. این بی‌قراری از کی سراغش نیامده بود؟

ته جدولی‌ها 3/ راز دروازه‌بان شبح‌مانند

450,000 تومان

در بخشی از کتاب ته جدولی‌ها 3: راز دروازه بان شبح مانند می خوانیم:

تونی پرسید: «استخر توپ؟» بعد گفت: «فکر کی بود بیایم اینجا؟» دست بردم بالا و گفتم: «خب... خیلی جای آرومیه و سر راه زمین تمرینه.» قمبرک گفت: «شیشه هم نداره، به نظر من که بد نیست.» مشکل این بود که مسئول استخر توپ، آتاناسیو، نمی‌ذاشت بریم تو! گفتش: «شماها زیادی بزرگید بچه‌ها. نمیدونم این کار قانونی هست یا نه. و باید بپرسم.» کمنیاس گفت: «آخه... توو... تولد قمبرکه.» بعد به قمبرک اشاره کرد. آتاناسیو گفت: «خب تولد قمبرک که دو دسامبره.»
سفارش:0
باقی مانده:2