دوقلوهای دندان‌خرگوشی 2/ سمانی و سمیلی و کله‌پوک‌های مدرسه

26,000 تومان

سمانی و سمیلی، خرگوش‌های دوقلوی بامزه‌ای هستند که می‌خواهند توی هر کاری سَرَک بکشند؛ برای همین هم خیلی وقت‌ها دردسر می‌سازند.
تورک‌ریزه، خارخارو، قوری‌قوری و مولی دوستان آن‌ها هستند و با هم ماجراهای خنده‌دار و جالبی دارند.
با اینکه خرابکاری‌های آن‌ها بزرگ‌ترها را عصبانی می‌کند، اما انگار نتیجه‌اش آن‌قدرها هم بد نیست!

*

در این کتاب داستان‌های بامزه و خنده‌داری می‌خوانید:

سمیلی و سمانی همیشه دوست دارند اولین و بهترین باشند.

وقتی می‌خواهند در مسابقه‌ی گُل‌کاری برنده شوند و جایزه را از خانم‌توتو بگیرند چنان نقشه‌ای می‌کشند که بیا و ببین.

سمانی و سمیلی عاشق ماجراجویی‌های جالب و اسرارآمیزند، برای همین هم یک روز به‌جای مدرسه‌رفتن، سر از خانه‌ی یکی از هم‌کلاسی‌هایشان درمی‌آورند تا با یک موجود غیبی حرف بزنند.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

دوقلوهای دندان‌خرگوشی 2/ سمانی و سمیلی و کله‌پوک‌های مدرسه

نویسنده
سمانه قاسمی
مترجم
نوبت چاپ
تعداد صفحات 144
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222041984
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “دوقلوهای دندان‌خرگوشی 2/ سمانی و سمیلی و کله‌پوک‌های مدرسه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

دودمان

320,000 تومان

معرفی کتاب دودمان اثر محمود دولت آبادی

کتاب «دودمان»، سروده‌ی «محمود دولت‌آبادی» و توسط انتشارات «چشمه» منتشر شده است. داستان این کتاب از شخصیت اصلی به نام جوباری آغاز می‌شود. جوباری، یک ارباب قدیمی است که در زمانی که ظلم و تبعیض نسبت به رعایا رواج داشت، خود را به نسبت به یکی از پسرانش، که اکنون جای او را گرفته، بهترین شکل نشان داده و ملایم‌ترین رفتار را به او داشته است.
با این حال، حالا او شاهد آن است که پسرش به طور غیرعادی ظلم به رعایا را ادامه می‌دهد و پدرش به ترس از عواقب این رفتارها، فرار می‌گیرد و به تهران می‌پناهد. او در تهران زندگی مخفی و در انزوا را برگزیده و از هویت‌اش پنهانی می‌کند. اما با این همه تلاش، جوباری مدام احساس مضطربی دارد و سایه‌ی ترس به او همراهی می‌کند. کتاب «دودمان» با ورود جوباری به تهران و برخورد اتفاقی او با تظاهرکنندگان آغاز می‌شود.
در حالی که جوباری تلاش دارد که به سرعت از میان جمعیت تظاهرات گذر کند، ناخودآگاه با گروهی از تظاهرکنندگان برخورد می‌کند و بازداشت می‌شود. این اتفاق، شروعی تازه در داستان است و از آنجا به بعد کتاب «دودمان» به داستان گسترده‌تری تبدیل می‌شود.
در ادامه کتاب، ما شاهد باز شدن داستان از دیدگاه افراد دیگر و نقش‌آفرینی آن‌ها در این داستان هستیم. این کتاب، همچون بسیاری از آثار دولت‌آبادی، جامعه‌شناسی قوی دارد و انسان‌های مختلف با شخصیت‌ها و زندگی‌های متنوع، در آن حضور دارند.
این اثر به معرفی موضوعات متعددی همچون روشنفکری و عامی، ارتباطات بین ارباب و رعیت، مفهوم ظلم و عدالت، از دیدگاه انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی می‌پردازد.
برخلاف داستانهای معمول، «دودمان» تعداد زیادی شخصیت دارد که هرکدام از زوایای مختلفی به داستان افزوده و درون شخصیت‌ها و تاریکی‌های نهان ذهن آن‌ها نفوذ می‌کند. این کتاب با دقت نگاهی به اضطراب‌ها و ترس‌های انسانی مختلف دارد و تلاش دارد نوری به این اضطراب‌ها و ترس‌ها پرتاب کند و آن‌ها را مورد بررسی قرار دهد.
سفارش:0
باقی مانده:2

پدر حضانتي

24,000 تومان
کتاب «پدر حضانتی» از آثار شاخص دیدیه ون‌کولارت، نویسنده‌ی بلژیکی‌تبار فرانسوی است. از آثار مهم او می‌توان به «ماهی عشق»، «تعطیلات یک روح»، «مسیر یک‌طرفه»، «شب قبل در قرن پانزدهم»، «شاهدان ازدواج» و... اشاره کرد. پدر حضانتی که جایزه‌ی مارسل پانیول را در سال ۲۰۰۷ نصیب دیدیه ون کولارت کرد، یک حسب‌حال است. او با نگارش این روایت پدر و پسری کوشیده به پدرش ادای احترام کند. پدری که وقتی او هفت سال داشت، تصادف می‌کند و تا دم مرگ می‌رود. این اثر اولین‌‏بار سال 2007 منتشر شد و شگفتی منتقدان فرانسوی را برانگیخت. ون‌کولارت نویسنده‌ای است که به خاطر شیوه‌ی روایی خاصش از موضوع‌های ساده و غافل‌گیری‌های موجود در رمان‌هایش مشهور شده است. در روایت این رمان، عشق، نفرت و راز حرف اول را می‌زند و ون کولارت چنان کلاژی از پدرش می‌سازد که همراه با وامی که نویسنده از تاریخ فرانسه‏‌ی میانه‏‌ی قرن بیستم گرفته است، تأثیر عمیق روایی و احساسی‌اش تا مدت‌ها باقی می‌ماند. در بخشی از کتاب می‌خوانم: «اولین‌بار که مردی هفت سال و نیمم بود. زودتر از وقت پیش‌بینی شده از یک جشن تولد به خانه برگشتم بودم که صدای تو را از اتاق‌تان شنیدم. دیگر بین عصاهایت هم قادر به ایستادن نبودی. در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، لبخند زدم.»

اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران

93,000 تومان
هدف این کتاب آشنا کردن دانشجویان و دانش پژوهان با تحولات، تفکرات سیاسی و نحوه اندیشه و تأمل متفکران سیاسی اسلام است. نگارنده تلاش کرده است در طی پنج بخش و هفده فصل به این مهم دست یابد. بخش پایانی کتاب شامل منابع فارسی و لاتین است.  
سفارش:1
باقی مانده:1

وبلاگ خون‌آشام 3/ برف سرخ زمستان

115,000 تومان
انتشارات هوپا منتشر کرد: «بیشتر شبیه یه سایه‌ی بزرگ و سیاه بود. تنها چیزی که تونستم واضح ببینم، دست‌هاش بود، دو تا دست اسکلتی و لاغر. داشتند با انگشت من رو نشون می‌دادن. یه چیزی هم ازشون چکه می‌کرد. یه چیزی شبیه... شبیه خون! خواستم فرار کنم که دست‌ها بالای سرم پیچ‌وتاب خوردن و انگار طلسم شده باشم، دیگه نتونستم تکون بخورم. همون‌جا سرِ جام میخکوب شدم. بعد یکی از دست‌ها مثل برق پرید جلو و گلوم رو گرفت. خیلی وحشتناک بود. همون لحظه رعدوبرقِ وحشتناکی زد و تونستم صورت ترسناک و رنگ‌پریده‌ش رو ببینم. خنده‌ش مو به تنم سیخ کرد.... وقتی نیمه‌خون‌آشام باشی، دیگر نمی‌توانی معمولی باشی. تا ابد عجیب‌و‌غریب خواهی بود. مامان و بابایم می‌گویند همین روزهاست که سر‌و‌کله‌ی «نیروی ویژه»‌ام پیدا شود. اتفاق‌های بدی افتاده. نمایشگاه زمستانی ترسناکی توی شهر برپا شده و شبحی با دست‌های لرزان و خونین به مردم حمله می‌کند. مردم اسمش را گذاشته‌اند «شبح خون»! اما حقیقت چیز دیگری ا‌ست. پای «خون‌آشام‌های مرگبار» در میان است. بزرگ‌ترین شیاطینی که باید با آن‌ها روبه‌رو بشویم. من و «تالولا»!

شاهنامه‌ی فردوسی به نثر (جلد 10، بخش 2): پادشاهی لهراسب تا پایان هفت خوان اسفندیار

85,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 10: از پادشاهی لهراسب تا پایان هفت خوان اسفندیار می‌خوانیم

داستان کتایون دختر قیصر تقدیر چنان بود که در این موقع قیصر متوجه شد که دخترش جا افتاده و بخت و اقبالش بلندی گرفته و فهمید که زمان شوهرکردن اوست. پس بزرگان دانشمند و رایزن را در کاخش جمع کرد و هرکس دیگری را که درخور دخترش بود از آن نام‌آوران بالنده، در کاخ جمع کرد و دختر ماهرویش هم در میان آن‌ها به قصد انتخاب جفت می‌گشت. کنیزان دورش را گرفته بودند و او در میان آن جمع کسی را به مردی نمی‌دید. در سراپرده‌ی قیصر، سه دختر نام‌آور بودند که در قد‌و‌بالا و چهره و در آهستگی و سزاواری و شایستگی نظیر نداشتند. نام دختر بزرگ‌تر کتایون و بسیار خردمند و پاک‌نهاد و شادکام بود. کتایون یک شب در خواب دید که تمام کشور از آفتاب روشن شد و جمعی از مردان پدیدار شدند که از انبوه مردم جدا بودند. سرور آن انجمن بیگانه‌ای دل‌افروز و فرزانه بود که قد سرو و صورتی ماهگونه داشت و درخور تخت شاهی بود. کتایون دسته‌گلی به او داد و وقتی از او بازستاند، آن دسته‌گل پُررنگ‌و‌بو شد. سحرگاه وقتی خورشید طلوع کرد و تمام نامداران از خواب بیدار شدند، قیصر بزرگ، هرکس را که دلاور و بزرگ بود جمع کرد و همه را به شادی در بارگاهش نشاند و بعد پریچهره‌ی خود را فرا‌خواند. کتایون با شصت کنیز، در‌حالی‌که دسته‌گلی به‌دست داشت، به بارگاه پدر رفت و آن‌قدر در میان آن جمع گشت که خسته شد؛ امّا از میان آن‌ها، هیچ‌کس را نپسندید. پس خرامان و گریان و در‌حالی‌که طالب یافتن جفتش بود، عزم رفتن به سراپرده کرد. همان موقع زمین مانند پَر زاغ سیاه شد، تا این‌که ماه همچون چراغی از سر کوه برآمد.

فهرست مطالب کتاب

پادشاهی لهراسب پادشاهی گشتاسب هفت‌خوان اسفندیار

قطار به موقع رسيد

35,000 تومان

در بخشی از کتاب قطار به موقع رسید می‌خوانیم

آندره‌آس که در سکوى قطار شاهد شلوغى و بیا وبرو مردم است با خود مى‌گوید، مى‌توانستم اینجا پیاده شوم، بروم یک جائى، یک جائى آن دور دورها، تا من را مى‌گرفتند مى‌گذاشتند سینه‌کش دیوار؛ دیگر بین لمبرگ و چرنوویتس نمى‌مردم، در یک گُله جا در ساکسون تیربارانم مى‌کردند و یا در اردوگاه کار اجبارى دُم سیخ مى‌کردم. ولى حالا پشت این پنجره ایستاده‌ام، به سنگینى سرب. از جا نمى‌توانم بجنبم، سِرّ شده‌ام، خشکم زده، این قطار مال من است و من هم مال این قطارى که باید من را به طرف سرنوشتم ببرد و عجب این است که هیچ دلم نمى‌خواهد اینجا پیاده شوم و در کنار رودخانه البه زیر این درختهاى نازنین گردش کنم. دلم پیش لهستان است، آن قدر دلم با تمام وجود، با شور و شوق در گرو این افق لهستان است که عاشقى مى‌تواند سرگشته و دلباخته معشوقه‌اى باشد کاشکى قطار راه بیفتد، راهش را دنبال کند! چرا اینجا لنگ کنیم، چرا این قدر گذشته و از صداى پُرطنین خبرى نیست؟ صبر و حوصله‌ام تمام شده، ترس ندارم، عجیب اینکه دیگر نمى‌ترسم، فقط کنجکاوى و دلواپسى نامعلومى دارم. و با وجود این نمى‌خواهم بمیرم، مى‌خواهم زنده بمانم، از لحاظ نظرى زندگى قشنگ است، زندگى با شکوه است، امّا نمى‌خواهم پیاده شوم، عجیب است، کاش مى‌توانستم پیاده شوم. همین‌قدر کافى است از این راهرو بگذرم، این بارو بندیل مضحک را جا بگذارم و بزنم به چاک، بروم جائى، زیر درختهاى پائیزى گردش کنم، و حالا مثل اینکه از سرب ریخته‌باشندم، اینجا ایستاده‌ام، مى‌خواهم‌ در همین قطار بمانم، عاشق و مشتاق تاریکى لهستان، این فاصله ناشناس بین لمبرگ و چرنوویتس که باید در آن جا بمیرم هستم.