

دوقلوهای دندانخرگوشی 3/ سمانی و سمیلی و دردسرهای تازه
43,000 تومان
در این کتاب داستانهای بامزه و خندهداری میخوانید:
مامانگلی و بابایی به مسافرت رفتهاند، عموسی برای مراقبت از سمیلی و سمانی به خانهی آنها آمده و قرار است سهتایی حسابی آتش بسوزانند.
در ماجرای بعدی، سمانی و سمیلی برای خارخارو یک نقشهی راه میکشند تا به سفر برود و او را حسابی توی دردسر میاندازند.
در یک ماجرای دیگر، این دو تا خرگوشک بازیگوش هر کاری که از دستشان برمیآید میکنند تا مامانگلی خیال بچهدار شدن را از سرش بیرون کند.
و در داستان بعدی، سمیلی و سمانی و دوستانشان شروع میکنند به مسخرهکردن همدیگر. اما اینکه از این کار خوششان میآید یا نه، چیزی است که باید خودت داستانش را بخوانی.
در انبار موجود نمی باشد
دوقلوهای دندانخرگوشی 3/ سمانی و سمیلی و دردسرهای تازه
نویسنده |
سمانه قاسمی
|
مترجم |
—
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 152 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786222042561
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
قزاق ها
در بخشی از کتاب قزاقها میخوانیم
چنین کاری با دختر وحشتناک بود، جنایت بود. از آن بدتر این بود که به یک بانو، به زن دمیتری آندرهایچ النین تبدیلش کنی، مثل زن قزاقی که با افسر ما ازدواج کرده است. اگر خودم میتوانستم قزاق شوم و با لوکاشکا گله بدزدم، چیخیر بخورم، ترانه بخوانم، مردم را بکشم و شبانه مست و لایعقل پشت پنجرهاش بروم، بیآنکه فکر کنم کی هستم و چرا این کار را میکنم، قضیه فرق میکرد. آن وقت میتوانستیم یکدیگر را بفهمیم، من هم میتوانستم احساس خوشبختی کنم. من سعی کردم این زندگی را ترک کنم و شدیداً احساس ضعف و شکست کردم. نتوانستم خودم و گذشتهی پیچیده، ناهماهنگ و زشتم را فراموش کنم. هیچ امیدی به آیندهام ندارم. هر روز این کوههای پُربرف و این زن خوشبخت و باوقار را در مقابل خود میبینم، و احساس میکنم این زن که یگانه امکان خوشبختی در این جهان است، به من تعلق ندارد. وحشتناکترین و شیرینترین چیز، در شرایطی که من هستم، این است که احساس میکنم او را میفهمم، اما او هرگز مرا درک نمیکند. درکم نمیکند نه برای اینکه از من پایینتر است، برعکس، او نمیخواهد مرا درک کند. او خوشبخت است، مثل طبیعت، منظم و آرام است و سرش توی کار خودش است. اما من موجودی فاسد و ضعیفم که میخواهم او احساس و رنج مرا درک کند. شبها نمیخوابیدم، بدون هیچ هدفی پشت پنجرهی اتاقش میایستادم و حساب بلایی را که به سرم میآمد نمیکردم. هجدهم همین ماه گروهانمان به مأموریت رفت. سه روز را بیرون از دهکده گذراندم. دلم گرفته بود و به همهچیز بیتفاوت بودم. خواندن ترانه، بازی ورق، نوشخواری، و حرف زدن از ترفیع بیشتر از همیشه برایم نفرتآور بودند. امروز به خانه برگشتم و ماریانا، خانهام، عمویروشکا، و کوههای پر از برف را از ایوان دیدم، و این احساس خوشحالی تازه و نیرومند برایم کافی بود تا همهچیز را بفهمم.شاهنامهی فردوسی به نثر (جلد 10، بخش 2): پادشاهی لهراسب تا پایان هفت خوان اسفندیار
در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 10: از پادشاهی لهراسب تا پایان هفت خوان اسفندیار میخوانیم
داستان کتایون دختر قیصر تقدیر چنان بود که در این موقع قیصر متوجه شد که دخترش جا افتاده و بخت و اقبالش بلندی گرفته و فهمید که زمان شوهرکردن اوست. پس بزرگان دانشمند و رایزن را در کاخش جمع کرد و هرکس دیگری را که درخور دخترش بود از آن نامآوران بالنده، در کاخ جمع کرد و دختر ماهرویش هم در میان آنها به قصد انتخاب جفت میگشت. کنیزان دورش را گرفته بودند و او در میان آن جمع کسی را به مردی نمیدید. در سراپردهی قیصر، سه دختر نامآور بودند که در قدوبالا و چهره و در آهستگی و سزاواری و شایستگی نظیر نداشتند. نام دختر بزرگتر کتایون و بسیار خردمند و پاکنهاد و شادکام بود. کتایون یک شب در خواب دید که تمام کشور از آفتاب روشن شد و جمعی از مردان پدیدار شدند که از انبوه مردم جدا بودند. سرور آن انجمن بیگانهای دلافروز و فرزانه بود که قد سرو و صورتی ماهگونه داشت و درخور تخت شاهی بود. کتایون دستهگلی به او داد و وقتی از او بازستاند، آن دستهگل پُررنگوبو شد. سحرگاه وقتی خورشید طلوع کرد و تمام نامداران از خواب بیدار شدند، قیصر بزرگ، هرکس را که دلاور و بزرگ بود جمع کرد و همه را به شادی در بارگاهش نشاند و بعد پریچهرهی خود را فراخواند. کتایون با شصت کنیز، درحالیکه دستهگلی بهدست داشت، به بارگاه پدر رفت و آنقدر در میان آن جمع گشت که خسته شد؛ امّا از میان آنها، هیچکس را نپسندید. پس خرامان و گریان و درحالیکه طالب یافتن جفتش بود، عزم رفتن به سراپرده کرد. همان موقع زمین مانند پَر زاغ سیاه شد، تا اینکه ماه همچون چراغی از سر کوه برآمد.فهرست مطالب کتاب
پادشاهی لهراسب پادشاهی گشتاسب هفتخوان اسفندیارعبور از خود
معرفی کتاب عبور از خود اثر محمود دولت آبادی
مارادونا
در بخشی از کتاب مارادونا میخوانیم
در نوزدهسالگی، مدتها قبل از اینکه به تعبیر ادواردو گالیانو به «خدای کثیف و گناهکار» تبدیل شود، قهرمان جام جهانی جوانان زیر بیست سال در ژاپن شد. تا آن زمان، وانت راستروخِرو دیگر به تاریخ پیوسته بود. مارادونا حالا خودش ماشینباز قهاری شده بود که هر ماشین برایش در حکم یک کارت ویزیت بود؛ خصلتی آرژانتینی که تا آخر عمر در وجودش ماند. هواداران برای تشکر از ال پِلوسا تصمیم گرفتند به پاس لحظات خوشی که به آنها هدیه کرده بود، با جمع کردن پول برایش ماشین بخرند: یک مرسدس بنز شیک قرمزِ 500 اسالسی با قدرت 237 اسب بخار؛ هدیهای دیگر به نشانهی قدرشناسی. برای هدیهی کریسمس با پسانداز حقوقش یک فیات اروپایی 128 سیالاس کارراهانداز خرید؛ ماشین بدشکل و زمختی که انگار یک بچه طراحیاش کرده بود. یک کلکسیونر در نزدیکی بوئنوسآیرس هنوز این ماشین را دارد و در برابر پیشنهادهای موزههای ایتالیایی مقاومت میکند. اگر مانند مارادونای بیستساله یک ستاره به معنای واقعی باشید، نمیتوانید سوار فیات اروپایی شوید، پس اولین ماشین اسپورتش را از پورشهی آلمان خرید؛ یک پورشهی 924 نوکمدادی با صندلیهای چرمی قهوهای. این اولین دارایی قیمتیاش بود و پیش از جدایی از بوکا جونیورز و پیوستن به بارسلونا آن را فروخت. سی سال بعد، زمانی که در مقام مربی تیم ملیْ جام جهانی دلسردکنندهای را پشتسر میگذاشت، روی آن ماشین نیممیلیون دلار قیمت گذاشته بودند. اما پس از دو سال، قیمت ماشین درست مانند اعتبارش در جایگاه مربی سقوط کرد و به 77.500 دلار رسید. قرارداد مارادونا با بارسلونا شامل یک ماشین گلف قرمز هم میشد که یک روز عصر در سال 1983 با آن وارد محوطهی نیوکمپ شد. درِ ورودی برای تمرین بسته بود. «دیدی دیهگو! درسته که میگن سحرخیز باش تا کامروا باشی، ولی حالا که یکبار هم خودت رو زود رسوندهای در بسته بود.»پیراهنهای همیشه (مردان فوتبال:تکنگاریها)
وحشت در دبستان شومیان 6/ جنگِ سام و ماشینِ غولپیکر!
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عشق
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-سعادت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ایمانوئل کانت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هگل
دانشنامه فلسفه استنفورد 2: فلسفه و مسائل زندگی
موضوع | فلسفه |
نویسنده | جان ماریال، تادئوس مِتس، دن هِیبرون، تاد کالدر، بِنِت هِلم، رونالد دِ سوسا، کرولین مک لاود، الیزابت برِیک، جوزف میلم، رابین س.دیلون، استیون لوپر |
مترجم | امیرحسین خداپرست، مریم خدادادی، غلامرضا اصفهانی، ابوالفضل توکلی شاندیز، حسین عظیمی، ایمان شفیعبیک، ندا مسلمی، مهدی غفوریان، راضیه سلیمزاده |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٤٠٠ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ٨٧٢ |
شابک | ١ -٠٣٨٢-٠٤-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دانشنامه فلسفه استنفورد 3: شاخهها و مکتبها
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٧٣٥ |
سال نشر | ١٤٠١ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
قطع | رقعی |
وزن | ٨٩٧ |
شابک | ٦ -٣٩٠-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.