ذهن:در آمدی بر علوم شناختی

172,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

علوم شناختی شاخه ای میان رشته ای و نوین از دانش است که به مطالعه علمی ذهن و شناخت می پردازد و رشته های گوناگونی نظیر روان شناسی، هوش مصنوعی، علوم اعصاب، فلسفه، زبان شناسی، و انسان شناسی را دربر می گیرد.

کتاب ذهن: درآمدی بر علوم شناختی، سعی دارد مفاهیم بنیادین رشته علوم شناختی را به صورت قابل فهم و با مدنظر داشتن طیف متنوع مخاطبان آن معرفی کند.

نویسنده کوشیده است رویکردهای عمده به مطالعه ذهن و شناخت را معرفی کند و به ارزیابی نقاط قوت و ضعف هر یک از آنها بپردازد

. مطالب کتاب به گونه ای است که داشتن هیچ گونه دانش قبلی در مورد علوم شناختی را مفروض نمی دارد.

مخاطبان عمده این کتاب عبارت اند از دانشجویان و پژوهشگران رشته های علوم شناختی، علوم اعصاب، روان شناسی، زبان شناسی، هوش مصنوعی، فلسفه، و علوم اجتماعی.

 

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

ذهن:در آمدی بر علوم شناختی

نویسنده
پل تاگارد
مترجم
رامین گلشائی
نوبت چاپ 4
تعداد صفحات 344
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1402
سال چاپ اول  ————
موضوع
زبان شناسی
نوع کاغذ  —————
وزن 475 گرم
شابک
9789645307774
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.475 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ذهن:در آمدی بر علوم شناختی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

پسرکی با پیژامه‌ی راه‌راه

13,000 تومان
رمان «پسرکی با پیژامه‌ی راه‌راه» نوشته‌ی جان بوین به روزگار سیاه تاریخ می‌پردازد و درباره انسان‌هایی حرف می‌زند که باید بین قربانی و ظالم بودن یکی را انتخاب کنند. حد وسط و راه نجاتی وجود ندارد. برنو‌نه ساله به خاطر شغل پدرش مجبور می‌شود همراه اعضا خانواده خانه‌شان را در برلین رها کنند و به جایی دورافتاده بروند. در طرف دیگر، پسری با پیژامه‌ی راه راه در اردوگاه نازی در لهستان زندانی شده. از خانواده‌اش جدا شده و غذایی برای خوردن ندارد. دو کودک در دو جای متفاوت فکر می‌کنند بدبخت‌ترین انسان‌های روی زمین هستند. اما زندگی آن‌ها را در موقعیت دشوار «انتخاب» قرار می‌دهد. در بخشی از رمان می‌خوانیم: «آرام راهش را گرفت و از پله‌ها بالا رفت، یک دستش به نرده بود، و از خود می‌پرسید آیا خانه‌ی جدید در جا و مکان جدید، آن‌جا که کار جدید باید آغاز می‌شد، چنین نرده‌ی خوبی خواهد داشت که مثل همین یکی بشود ازش سُر خورد. چون نرده‌های این خانه از همان طبقه‌ی بالا تا کف زیرزمین کشیده می‌شد. همان اتاق بالایی که اگر روی نوک پاهایش بلند می‌شد و قاب پنجره را سفت می‌چسبید می‌توانست سراسر برلین را ببیند و برونو هیچ‌چیز را بیشتر از این دوست نداشت که در طبقه‌ی بالا سوار آن نرده شود و تا آن سر خانه سُر بخورد و توی راه صدای ویژویژ از خود دربیاورد. از طبقه‌ی بالا سُر می‌خورد تا طبقهٔ بعدی، همان جا که اتاق پدر و مادرش و حمام بزرگ قرار داشت تا جایی که به هر صورت قرار نبود او در آن‌جا باشد. سُر می‌خورد تا طبقهٔ دیگری که اتاق خود و همچنین گرتل قرار داشت با آن حمام کوچک‌تر، حمامی که قرار بود بیشتر از آن‌که باید از آن استفاده کند.»

باشگاه مشت‌زنی

195,000 تومان
کتاب باشگاه مشت‌زنی اثر چاک پالانیک، نویسنده و مقاله‌نویس معروف آمریکایی است. این اثر در ابتدا یک داستان کوتاه چند صفحه‌ای بود؛ اما بعدها نویسنده آن را بسط داد. آن بخش اولیه هم بدون تغییر، فصل ششم این کتاب را به خود اختصاص داد. کتاب باشگاه مشت‌زنی در سال 1996 منتشر شد. جی. جی. بالارد، نویسنده‌ی آمریکایی، این اثر پالانیک را آینه‌ی تمام‌نمای انسان تنهای امروز می‌داند. داستان ماجرای یک شهروند آمریکایی است که دلش می‌خواهد زندگی‌یکنواخت و ملال‌انگیزش پایان یابد. او با مردی به نام تایلر دردن آشنا می‌شود. این آشنایی پای راوی داستان را به یک باشگاه مشت‌زنی زیرزمینی باز می‌کند؛ جایی که افراد زیادی به آن‌جا می‌آیند تا از شر سرخوردگی‌های زندگی‌شان رها شوند. این داستان سه شخصیت اصلی دارد: راوی، تایلر دردن و زنی به نام مارلا سینگر. روایت داستان کمی پیچیده است و باید برای درک آن، کمی خود را به زحمت بیندازید. اگر اوایل داستان برایتان مبهم بود، حوصله به خرج دهید و لذت کشف ماجرا را از خود دریغ نکنید. چاک پالانیک کتاب باشگاه مشت‌زنی را در سی‌ونه‌سالگی نوشت. اقتباس سینمایی از این داستان پس از سی‌وسه‌سال باز هم اثر پالانیک را بر سر زبان‌ها انداخت. کارگردانی این فیلم را دیوید فینچر برعهده داشته و برد پیت و ادوارد نورتن در آن ایفای نقش کرده‌اند. در ادامه، قسمتی از متن کتاب را با هم می‌خوانیم: «من خسته و دیوانه و عصبی بودم. هر بار که سوار هواپیما می‌شدم، آرزو می‌کردم سقوط کنیم. به آدم‌هایی که داشتند از سرطان می‌مردند، حسودی‌ام می‌شد. از زندگی‌ام حالم به هم می‌خورد. از شغل و اسباب و اثاثیه‌ام خسته و عصبانی بودم و هیچ راهی هم برای تغییر به عقلم نمی‌رسید. فقط می‌خواستم تمامش کنم. احساس می‌کردم در تله افتاده‌ام. زیادی کامل بودم. زیادی بی‌نقص بودم. دنبال یک راه برای فرار از زندگی حقیرم بودم.»
سفارش:0
باقی مانده:4

مرگ در مي زند

220,000 تومان

در بخشی از کتاب مرگ در می‌زند می‌خوانیم

نات: از من چى مى‌خوایى؟ مرگ: چى مى‌خوام؟ فکر مى‌کنى چى مى‌خوام؟ نات: حتماً شوخیت گرفته. من کاملاً سرحال و سالم‌ام. مرگ [بى‌اعتنا]: آهان. [به دوروبر مى‌نگرد.] جاى خوش‌گلیه. خودت درستش کردى؟ نات: یه دکوراتور داشتیم، اما خودمون هم باش کار کردیم. مرگ [به عکسى روى دیوار نگاه مى‌کند.]: من از این بچه‌هاى چشم‌درشت خوشم میاد. نات: من فعلاً نمى‌خوام برم. مرگ: نمى‌خوایى برى؟ تو رو خدا شروع نکن که حال‌ش رو ندارم. مى‌بینى که، از صعود حالت تهوع بهم دست مى‌ده. نات: چه صعودى؟ مرگ: از ناودون اومدم بالا. مى‌خواستم یه ورود نمایشى داشته باشم. دیدم پنجره‌ها بزرگ اند و تو هم بیدارى دارى مطالعه مى‌کنى. گفتم به زحمتش مى‌ارزه. بالا مى‌رم و با یه کمى چیز وارد مى‌شم. [‌انگشت‌هایش را به اصطلاح مى‌شکند و ترق‌تروق راه مى‌اندازد.] همین موقع پاشنه‌ى پام گیر کرد به چند تا شاخه‌ى مو. ناودون شکست و آویزون شدم به یه بند. بعد شنلم شروع کرد به پاره‌شدن. مى‌گم بیا بریم بابا. انگار از اون شب‌هاى سخته. نات: تو ناودون من رو شکستى؟ مرگ: شکست. یعنى نشکست. یه‌خرده کج شد. تو چیزى نشنیدى؟ من خوردم زمین. نات: داشتم چیز مى‌خوندم. مرگ: چى بوده شش‌دانگ رفته بودى توُ بحرش. [روزنامه‌ای را که نات مى‌خواند بر مى‌دارد.] «سرقت در مجلس عیاشى». مى‌تونم این رو امانت بگیرم؟
سفارش:0
باقی مانده:2

بگذریم…

4,000 تومان

برشی از متن کتاب

قصه و غصه «اینجا چطوره؟» نپرس، دختر عسلی یه کوچیکم؛ بد، بدون تو همه جای دنیا از بد بدتره. از لای این دیوارای شیری رنگ یه عالمه چشم منو می پان. تازگی ها زل می زنم بهشون، اون وقت مجبور می شن سرشونو فرو کنن تو گردنشون و به خودشون بد و بی راه بگن. توی غذام چیزی می ریزن که وقتی می خورم خیلی خسته می شم، همه ی جونم می ریزه و دیگه نمی تونم برات قصه بگم. هنوز بدون قصه های من نمی خوابی مگه نه؟ سینی غذامو می ذارم جلو شنگول صد منی که همیشه ی خدا گرسنه است. شنگول همین دختر چاق و سرتراشیده اس که داره آواز می خونه و می رقصه. گلای سرخ باغچه رو می کنه و روی لبش می ذاره و با آب دهن برگاشو پشت پلکاش می چسبونه و می خونه: خوشگلم و خوشگلم دل ها گرفتار مه .... تا دایی ناصر میاد تو که اتاق مونو گونی بکشه، می ره زیر ملافه قایم می شه. بعد دایی ناصر به من می گه چشات سگ داره. شنگول هیشکی رو نداره. به مادر بزرگ گفتم یه وقتایی به جای من بیاد ملاقات شنگول. مادر بزرگ جوری نگام می کنه انگار گفته باشم چقدر پیر شده. شنگول از آدمایی که این جا می یان هیچی نمی خواد؛ نه سیگار نه شیرینی. فقط و فقط ماتیک قرمز. بعد هم که دایی ناصر که همه صداش می زنن دایناسور می بردش تو اتاق پشت باغ، فقط من می دونم چرا شنگول تو لباساش دنبال مورچه می گرده و داد می زنه گازم گرفتن همیناس، به خدا که غصه می شه و غصه گوله می شه و سرمو می ندازم جلو پام و می رم تو گلخونه و تا پیدام نکردن، همون جا می مونم.  

افسانه‌های روسی: قصه‌ی پریان

16,000 تومان
همه‌چیز بستگی دارد به سلیقه‌ی شما. به این‌که اصلا حاضرید دنیای واقعی را لحظه‌ای یا ساعتی رها کنید و افسانه‌ها را بپذیرید یا نه. اگر شما هم در شمار آدم‌هایی هستید که میانه‌ی خوبی با دنیای افسانه‌ها دارید و مهم‌تر از آن دوست دارید افسانه‌های مردمان سرزمین‌های دیگر را بخوانید، شک نکنید این کتاب با سلیقه‌ی شما جور است. کتاب «افسانه‌های روسی» نوشته‌ی نینا دمیتریونا بابارکینا شامل بیست افسانه‌ی روسی است که در عین سادگی و عامیانه بودن آمیخته به آرزوها، تمدن‌ها و فرهنگ مردم روسیه طی سالیان گذشته است و همچنین هماهنگ با جهان هنری، ضرب‌المثل‌ها و داستان‌های روسی. تقریبا در تمام افسانه‌های کتاب شاهد درون‌مایه‌هایی چون توجیه فروتنی در برابر دانایان و فرمانروایان و قدرت بی‌حدومرز عشق و جادوی محبت و داد عدالت‌خواهی هستیم. یعنی همه‌ی چیزهایی که در طول تاریخ در شمار فضیلت‌های انسانی جای گرفته‌اند. خط‌مشی افسانه‌ها به گونه‌ای است که شخصیت‌ها در منظر وسیع ملت روس گنجانده شده‌اند و از طبقات اجتماعی گوناگون. از تزار گرفته تا چوپان، به زیبایی توصیف شده‌اند. این است که بخش مهمی از فرهنگ مردمی روسیه را می‌شود در چنین کتابی جست‌وجو کرد. در روایت‌های ظاهرا غیرواقعی‌ای که بارها جذاب‌تر از واقعیت‌اند. همچنین تصاویر شاعرانه و درعین‌حال کمی طنزآمیز افسانه‌ها به هر چه شیرین‌تر شدن فضای افسانه‌ها و قصه‌های پریان کمک می‌کند. این کتابی است برای هر کسی که کتاب خواندن را دوست می‌دارد.

عشق روي پياده رو

115,000 تومان

قسمتی از متن کتاب عشق روی پیاده رو

ملافه را روی محسن می‌کشم و عینک کوچک ستاره را از چشم‌هاش برمی‌دارم. چراغ را خاموش می‌کنم و به رخت خواب می‌روم. شاید امشب خواب زودتر سراغم بیاید. اما نمی‌آید. چراغ را که خاموش می‌کنم انگار به دنیای دیگری می‌روم. همه چیز به نظرم غیب می‌شود و هیچ چیز نمی‌بینم. حتی محسن و ستاره را که کنارم خوابیده‌اند. بعد همه چیز می‌شود ابراهیم. خیلی سعی می‌کنم افکارم را به کارهای روزمره‌ای که انجام داده‌ام مشغول کنم. به مدیر و مدرسه و بچه‌های کلاس. اما ذهنم مثل اسب چموشی رو برمی‌گرداند و ابراهیم می‌پرد درست وسط کلاس. آن‌گاه ذهن را از تصاویر آشفته و آميخته به ابراهیم می‌تکانم تا ابراهیم هم پاک شود و خیال به جایی برود که ابراهیم نباشد. به بعد از ظهر که بی بی صدیقه از روضه آمده بود؟ آمده بود تا عروسکی که برای ستاره خریده بود به او بدهد یا کار دیگری داشت؟ آمده بود به دخترش، نرگس خانم، سر بزند یا عروسک و نرگس خانم بهانه بودند تا آن یک جمله را به من بگوید و برود؟ بی بی صدیقه از آن خبره‌ها است. هزار و یک مقدمه می‌چیند تاحرفی را به غیر مستقیم‌ترین شکلش بزند. از وقتی ابراهیم شهید شده بود بیش‌تر سر می‌زد تا هم به دخترش نرگس خانم، که حالا مادر شهید شده بود. دل‌داری داده باشد و هم به من که در واقع عروس دخترش بودم. چه بود آن جمله؟ «امروز نشد فردا، این یکی نشد دیگری، گله چوپون می‌خواد، زن باید صاحاب داشته باشه.»
سفارش:1
باقی مانده:1