روانشناسی فیزیولوژیک ویراست دوازدهم

500,000 تومان

کتاب روانشناسی فیزیولوژیک ویراست دوازدهم نوشته جیمز کالات با ترجمه یحیی سیدمحمدی، توسط انتشارات روان با موضوع روانشناسی، روانشناسی عصبی، زیست‌شناسی روانی, آناتومی و روش‌های پژوهش به چاپ رسیده است.
معرفی مباحث کتاب روانشناسی فیزیولوژیک
سلول‌های عصبی و تکانه‌های عصبی
سیناپس‌ها
آناتومی و روش‌های پژوهش
ژنتیک، تکامل، رشد و انعطاف‌پذیری
بینایی
سیستم‌های حسی دیگر
حرکت
خواب و بیداری
تنظیم درونی
رفتارهای تولید مثل
رفتارهای هیجانی
زیست‌شناسی یادگیری و حافظه
کارکردهای شناختی
اختلالات روانی

فقط 2 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9786008352150 دسته: , ,
توضیحات

روانشناسی فیزیولوژیک ویراست دوازدهم

نویسنده جیمز کالات
مترجم یحیی سیدمحمدی
نوبت چاپ هجدهم
تعداد صفحات 756
قطع و نوع جلد رحلی شومیز
سال انتشار 1402
شابک 9786008352150
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “روانشناسی فیزیولوژیک ویراست دوازدهم”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

جنگ‌های صلیبی (به روایت اعراب)

190,000 تومان

معرفی کتاب جنگ‌های صلیبی

این کتاب بنا دارد تاریخ جنگ‌های صلیبی را که از شروع تا پایان، دو قرن طول کشیده است، از نگاه مورخان و وقایع‌نگاران عرب روایت کند. امین معلوف در مصاحبه‌ای درباره‌ی این کتاب می‌گوید: «آن‌چه در عنوان کتاب اهمیت دارد، نه جنگ‌های صلیبی است و نه اعراب، کلیدواژه‌ی کتاب به روایت است. من که پی‌درپی هم در شرق زیسته‌ام و هم در غرب، سال‌هاست که مشاهده می‌کنم تا چه حد هم شرقی‌ها و هم غربی‌ها از فاصله گرفتن از بینش‌های جزئی و مغرضانه‌شان ناتوان‌اند. گاهی خود را به جای دیگری گذاشتن، نخستین گام به سوی خردمندی است.» در پایان جنگ‌های صلیبی، دنیای مسلمان ظاهراً پیروزی درخشانی کسب می‌کند. غرب با هجوم‌های پی‌درپی‌اش در صدد بود جلوی پیشروی اسلام را در اروپا بگیرد، اما نتیجه‌ای که به دست آمد درست عکس خواسته ی غرب بود، زیرا مسلمانان در پایان جنگ‌های صلیبی آن‌چنان قدرتی بازیافتند که زیر پرچم ترکان عثمانی نزدیک بود اروپا را فتح کنند، اما… امین معلوف، نویسنده‌ی فرانسوی لبنانی‌تبار که در تابستان ۲۰۱۱ به عضویت آکادمی فرانسه انتخاب شده است، با نوشتن جنگ‌های صلیبی به روایت اعراب، در نیمه‌ی دهه‌ی ۱۹۸۰، به دنیای نویسندگی قدم گذاشت. از آثار دیگر او هویت‌های مرگبار و دنیای بی‌سامان، به قلم مترجم این کتاب در نشر نی منتشر شده است.

جنگ‌های صلیبی (به روایت اعراب) - انتشارات نی 

هشدارهای جنسی و جسمی (بدنم مال خودم است)

40,000 تومان
یکی از آموزش‌هابسیار مهم که والدین باید برای کودکان در نظر بگیرند؛ محافظت کودکان از خودشان در برابر خطرهای جسمی و جنسی است؛ خطری مهم و بسیار مخرب که امروزه به دلیل رواج سوء استفاده جنسی از کودکان در جامعه، نباید به راحتی از آن گذر کرد و باید از همان شروع کودکی راجع به آن به بچه‌ها آموزش داد.

اگر خورشید بمیرد

285,000 تومان
معرفی کتاب اگر خورشید بمیرد اگر خورشید بمیرد، دفترچه خاطرات یک سال زندگی در جهان و زمانی دیگر است، زمان بیماران تکنولوژی، زمان پیشرفت، امید و مرز های جدید. جهان و زمانی که ما حتی ادر به تصورش نیز نیستیم. ما که مبتلا به ترس و شکست و سکون هستیم. این کتاب همزمان نوعی عدم تفاهم و در عین حال عشق نویسنده و پدرش است. یکی با اعتماد به آینده می نگرد و می خواهد به سوی ستاره ها پرواز کند و دیگری ترجیح می دهد ریشه اس را در سنت ها و طبیعتی که می شناسد، نگه داردو آلوده ی کار های خطرناک و بیهوده نشود. کودک به ستاره ها و سیاره ها باور دارد و پدر اعتقادی راسخ به زمین دارد و هر انکار قاطع او دردی جانکاه است.

هنر و فلاکت

9,000 تومان
 چند روایت معتبر از اندیشه و داستان صادق هدایت آن که جدی می گیرد نیازمند جدیت است و درست به همین دلیل است که می خواهد جدی گرفته بشود. هدایت این گونه نبود. او از جدی گرفته شدن، از به حساب آمدن و از وزن داشتن عقش می گرفت. پس لازم بود سرشاخه ها را رها و به ریشه ها حمله کند، به حافظ، به سعدی، به ادبیات هزار ساله، به تاریخ چند هزار ساله، او بایست از بین دو شق حافظ و خیام، زیبایی و زشتی، شعر و نثر، زندگی و مرگ، سویه نامالوف را بر می گزید و پس زدن حافظ، زیبایی، شعر و زندگی البته کار ساده ای نبود.

ژاپن امروز

180,000 تومان
ژاپنی‌ها همواره برای کسب برتری کوشیده‌اند. هم رهبران و هم مردم ژاپن، در سرتاسر تاریخ طولانیشان با این اندیشه که در جهان بی‌همتا هستند، برای خودکفایی، بی‌باکی، و رفاه خود اولویت قائل شده‌اند. بخشی از خودآگاهی ملی آن‌ها ناشی از این احساس است که ژاپنی‌ها از سایر مردمان جدا می‌مانند و از این جدایی عمیقاً احساس غرور می‌کنند. هر چند ژاپنی‌ها به ندرت چنین آشکارا به زبان آورده‌اند، اما بسیاری از آن‌ها احساس می‌کنند از دیگران تا حدودی سختکوش‌ترند و بنابراین شایسته موفقیت بیش‌ترند. با توجه به این حس بی‌همتا و جدا بودن ژاپنی‌ها به طور سنتی احساس کرده‌اند که لازم است روی پای خودشان بایستند و نمی‌توانند به دیگران متکی باشند که به تضمین موفقیتشان کمک کنند. ژاپنی‌ها تقریباً همیشه روش خاص بومی خود را در انجام امور حفظ کرده‌اند. مثلاً وقتی عقایدی را از خارج ــ عمدتاً از چین ــ وام می‌گرفتند، این عقاید را متناسب با سرشت و خمیره ژاپنی تغییر می‌دادند. نتیجه این بود که مفاهیم و نهادهای وام گرفته شده خصلت منحصراً ژاپنی پیدا می‌کردند. علاوه بر این، احساس شدید غرور ملی این باور را القا می‌کرد که نسخه‌های ژاپنی به نحوی بهتر، بهسازی شده، کارآمدتر یا با قابلیت‌ترند.

مهماني تلخ

70,000 تومان

در بخشی از کتاب مهمانی تلخ می‌خوانیم

با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیک‌ها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشه‌ی نیمه پایین گفتم: « پارک‌وی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.

وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش می‌کنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.

شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمی‌کرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.

بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »

« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد

 گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.

کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجره‌ی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش می‌رسید.

گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور می‌رود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشم‌های ریزش پیدا بود.