روژی یار

6,000 تومان

روژی یار قصه دختری است به همین نام که روزگار با او سر ناسازگاری دارد: «پدرم در جوانی عاشق دختر کُردی بود به نام روژی یار. اسم او را روی من گذاشت. دوست داشت صدام کند، خسته نمی‌شد از این کار. صدا زدن من براش عادت شده بود، شاید هم یک جور کیف ساده و گذرا نصیبش می‌کرد.»
روژی یار عاشق این است که بچه‌دار شود و هر بار در ازدواج‌هایش بخاطر این موضوع ناکام می‌ماند: «این که دلم می‌خواست بچه داشته باشم فقط به خاطر زن بودنم یا جوان بودنم نبود. بیشتر زن‌ها دوست دارند بچه‌دار شوند، به همین سادگی. عالم و آدم بگویند بچه‌دار نمی‌شوی زیر بار نمی‌روم. باید بچه‌دار شوم، سم قاطر که نخورده‌ام… وقتی چیزی را می‌خواستم، با تمام وجود می‌خواستم و…»
روژی یار در روایتی که بازگو می‌کند تقصیرها و ناکامی‌ها را به همسرش نسبت می‌دهد و آنگاه که از او جدا می‌شود تن به ازدواج دیگر می‌دهد. اما این بار هم ناکام می‌ماند و پدر او را روانه دکتر می‌کند شاید که افاقه کند، اما…
در مرور خاطرات روژی یار در می‌یابیم زندگی بی رحمانه تر از آن است که به او لبخند بزند، مخاطراتی پیش روست که او فکر بچه دار شدن را از سر بیرون می‌کند: «فکر بچه دار شدن را از سرم بیرون کرده بودم، بیرون که نه، فرستادم بودمش گوشه‌ای پرت و دور از ذهنم داشتم مثل آدمیزاد زندگی‌ام را می‌کردم تا اینکه…»
«فریده خرمی» نویسنده و مترجم، پیش از این کتاب «دختر خاله ونگوگ» را نوشته است.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

روژی یار

نویسنده
فریده خرمی
مترجم
——-
نوبت چاپ ١
تعداد صفحات ١٢٨
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر ١٣٩٣
سال چاپ اول ——
موضوع
——
نوع کاغذ تحریر
وزن 160 گرم
شابک
9789649101781
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.160 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “روژی یار”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Samaneh Fathi
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

بلای کبوترها

38,000 تومان
طرح رمان بلای کبوترها پیرامون قتل ترسناک و مرموزی ریخته شده که تا پایان کار خواننده را با خود می‌کشد. اما آنچه این قتل را ترسناک‌تر می‌کند، رفتار نژادپرستانه‌ای است که جامعه در پیش می‌گیرد تا قاتل یا قاتلان را پیدا کند. بلای کبوترها زندگی چند نسل از خانواده‌های مهاجر را که همگی تحت فشار فرهنگ غالب جامعه هستند، بررسی می‌کند. در واقع قهرمان‌ها برای حفظ باقیمانده آن چیزی که سنت و فرهنگ اجدادی است، می‌جنگند. کشیشان و مبلغان مسیحی می‌کوشند قدیمی‌ترها را از باورهای قومی‌شان وابکنند و مسیحیت را در میان آن‌ها ترویج کنند. به خاطر همین است که سِراف میلک و برادرش، دو قهرمان به یادماندنی داستان، کشیشی را دست می‌اندازند و باورهایش را به چالش می‌کشند تا مقاومتی هر چند اندک کرده باشند. قهرمان‌های رمان همه انسان‌های جدا افتاده و سرگردانی هستند که به دنبال تکیه‌گاهی می‌گردند. عاشق می‌شوند و جستجو می‌کنند. لوییز اردریک نویسنده‌ای است که خود را وامدار بزرگانی چون مارکز و فاکنر می‌داند و در رمان بلای کبوترها نهایت استادی را به خرج داده تا اثری پیچیده با شخصیت‌های فراوان بیافریند. رمان بلای کبوترها نامزد جایزه پولیتزر سال ٢٠٠٩ بوده است.

امپراتوری هیتلر

180,000 تومان
مجموعه تاریخ جهان می کوشد چشم اندازی گستر ده وژرف ازسیر تاریخ عرضه کند. این مجموعه باارائه زمینه های فرهنگی رخدادهای تاریخی، خواننده رامجذوب خود می سازد. مجموعه تاریخ جهان اندیشه های سیاسی ، فرهنگی وفلسفی تاثیر گذار رادر گذر مشعل تمدن ازبین النهرین ومصر باستان به یونان، روم، اروپای قرون وسطی ودیگر تمد ن های جهانی تاروزگار ما پی می گیرد. این مجموعه نه تنها برای آشنایی خوانندگان بامبانی تاریخ تدوین شده است ، بلکه همچنین درپی آگاه ساختن آن ها از این واقعیت است که زندگیشان بخشی ازسرگذشت کلی انسان هاست.هرجلد ازاین مجموعه برداشتی جامع وروشن ازیک دوره مهم تاریخی را به خوانندگان ارائه می کند.

بوی برف

8,000 تومان
بوی برف قصه زندگی آدم‌های همین جاست، کسانی که اینجا به دنیا آمده و زندگی کرده‌اند. قصه کاتبی که تاریخ به تحریف ننوشت و به امر والی، دست‌هایش را در ایالت خراسان جا گذاشت و به گیلان گریخت. بوی برف قصه سرباز میدان میدان شهرداری رشت است که تسلیم نشد و سلاح تحویل نداد و به امر «تاواریش» دو شقه شد. قصه اندوه بی‌پایان عزیزه‌جان است که مرد او به رضاخان شورید و یاغی شد و سر به کوه گذاشت و روز دیگری جنازه یخ زده و بدون سرش بازگشت. قصه دلدادگی راوی است. دختر جوانی که به جای خون سرخ عاشق، هراسی موروثی در رگهایش می‌گردد. بوی برف قصه آدم‌های همین جاست. «هوا بوی برف می‌دهد، بوی نفتالین یخ زده. بوی کمد لباس‌های زمستانی. بوی گلوله‌های سفیدی که  همیشه روزهای آخر سال، مادر و زن‌عمو طلا و عمه‌ها می‌گذاشتند توی جیب کت‌ها و پالتو‌های پشمی و آویزان می‌کردند توی کمد بزرگی که یک طرف انباری را پر کرده است.» یکی از داستان‌های شهلا شهابیان در سال ٨٧ برگزیده جایزه ادبی «صادق هدایت» شد.

نام کوچک من بلقیس

25,000 تومان
نام کوچک من بلقیس، مجموعه خاطرات و یادداشت‌های بلقیس سلیمانی است که خود در این کتاب روایتگر کودکی، نوجوانی و جوانی‌اش شده است. نویسنده در این کتاب ابایی ندارد دست خواننده را بگیرد و او را به زوایای پنهان زندگی شخصی خود ببرد. سلیمانی از رهگذر این یادداشت‌های پراکنده به بیان آرا و اندیشه‌های خود درباره موضوعات مختلف می‌پردازد. با این همه بهره خواننده تنها آشنایی با زندگی خصوصی نویسنده نیست، او از رهگذر آشنایی با زندگی نویسنده با یک برهه از تاریخ اجتماعی و سیاسی مردم ایران، به‌خصوص نسل آرمان‌خواه و انقلابی معاصر نیز آشنا می‌شود. از بلقیس سلیمانی پیش از این چهار اثر موفق دیگر به نام‌های شب طاهره، خاله‌بازی، بازی آخر بانو، و آن مادران این دختران در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است. در ابتدای کتاب می‌خوانیم: نامم را در سال ١٣٤٦ گذاشتند بلقیس. چهار سال بعد از تولدم صاحب شناسنامه شدم. آن‌طور که بزرگ‌ترها گفته‌اند و می‌گویند، آن چهار سال بدون سجل و هویت مرا «بلقیسو» صدا می‌کردند و، تا همین حالا هم که در سراشیب عمر قرار دارم، هنوز هم برخی اهالی روستا و قوم و خویش‌هایم همان «بلقیسو» صدایم می‌کنند. حکایت آن چهار سال بی‌هویتی‌ام را در داستانکی در مجموعه پسری که مرا دوست داشت آورده‌ام... .

قلعۀ کارپات‌ها

210,000 تومان

در وِرست، یکی از روستاهای ترانسیلوانی در کشور رومانی، ماجراهای مرموزی در حال وقوع است و منشأ همۀ این ماجراها قلعۀ متروکه و مخوفی معروف به قلعۀ کارپات‌هاست. اهالی ورست بر این باورند که این قلعه در تسخیر ارواح و اشباح است، از این رو احدی جرئت نمی‌کند حتی به آن‌جا نزدیک شود. همچنین باور دارند که افتادن آخرین شاخۀ درخت راشِ نزدیک قلعه مصادف خواهد شد با نابودی و ویرانی قلعه. تا این‌که یک روز فریکِ چوپان، به لطفِ دوربینی دوچشمی، می‌بیند که دود از دودکش قلعه برمی‌خیزد و این اتفاق به شایعاتی دامن می‌زند حول این‌که آیا موجوداتی انسانی آن‌جا ساکن شده‌اند یا موجوداتی ماورای‌طبیعی. اهالی روستا به قدری کنجکاو می‌شوند که تصمیم می‌گیرند دل را به دریا بزنند و راهی آن قلعۀ مرموز شوند، بلکه از راز آن سردربیاورند. اما چه کسی جرئت می‌کند؟ فقط نیک دک، جنگلبان شجاع، و دکتر پاتاک، البته دومی به‌اجبار. اما...

در این داستان با شخصیت‌های جذابی آشنا می‌شویم از جمله بارون رودولف دوگورتز، آخرین بازماندۀ خاندان دوگورتز و مالک قلعۀ کارپات‌ها، و فرانس دوتِلِک، نجیب‌زده‌ای عاشق‌پیشه، که اگر نبود جسارت و نیز شیفتگیِ او نسبت به داستان‌های اسرارآمیز، راز ساکنانِ قلعه هرگز فاش نمی‌شد.

ممکن است حین خواندن این داستان فکر کنید ژول ورن، برخلاف اغلب کتاب‌هایش، از عناصر علمیِ چندانی بهره نبرده است. اما این‌طور نیست، چراکه او از طریق اورفانیک، دانشمند و نابغهٔ قدرنادیدهٔ داستان، از «الکتریسیته»، که به‌درستی «روح جهان» نام گرفته، و نیز از تلفن و حتی گرامافون برای رسیدن به مقاصد شومش بهرۀ وافری می‌برد، به طوری که ممکن است، تحت تأثیر وقایع داستان، از این اختراعات مفید بشری بیزار شوید.

گمان بر این است که برام استوکر، نویسندۀ ایرلندی، از این رمان ژول ورن برای نوشتن رمان خودش دراکولا در سال ۱۸۹۷ الهام گرفته است.

هیتلر را من کشتم

7,000 تومان
سرنوشت دیکتاتور آلمان همواره یکی از مرموزترین داستان‌های تاریخ بوده است و فرضیه‌ها و مستندهای زیادی در مورد او و روزهای پایانی جنگ جهانی دوم ساخته و پرداخته شده است. پیرمردی به نام صادق نورچیان در آخرین روزهای عمر خود به نوه روزنامه‌نگارش، حمید، راز بزرگی را می‌نمایاند. حمید در پی کشف این راز به دید جدیدی از زندگی و آینده‌اش می‌رسد. هیتلر را من کشتم داستانی معمایی درباره این احتمال است که روس‌ها پیشوای آلمان نازی را در روزهای پایانی جنگ به ایران منتقل کردند و به صورت مخفیانه در شمال ایران نگهداری می‌شد. و داستان براساس نقب در خاطرات گذشته افراد دخیل در این راز پیش می‌رود. این کتاب اولین رمان هادی معیری‌نژاد است که از اواسط دهه هفتاد شمسی به نوشتن شعر، داستان، نقد هنری و مقالات اجتماعی مشغول است. اما تاکنون اثری منتشر نکرده است. او مدرک کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی دارد و عضو انجمن منتقدان سینمای ایران است و در حال حاضر به کار روزنامه‌نگاری اشتغال دارد. در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: با خنده گفت: «نه پدرسوخته! ضرر نداره. این راز رو باید بری کشف کنی، من فقط اولش رو بهت می‌گم. فقط باید قول بدی تا وقتی من زنده‌م هیچی نگی، بعدش هر کاری خواستی با این راز بکن. فقط مواظب باش هدرش ندی.» گفتم: «نه مطمئن باشید بابا.» بعد چشمکی زدم و گفتم: «حالا چی هست این راز؟ لااقل تیترشو بگین. با شاهپور غلامرضا دعواتون شده زدینش؟» گفت: «نه برو بالاتر.» به شوخی گفتم: «با اشرف پهلوی سَروسِر داشتین؟» گفت: «نه برو بالاتر.» گفتم: «کتاب خاطرات سِری اعلیحضرت پیش شماست؟» گفت: «نه برو بالاتر.» بعد اشاره کرد که گوشمو بیارم جلو. گوشم رو بردم جلو، خیلی جدی گفت: «به کسی نگو، اما هیتلر رو من کشتم.»