زال و رودابه

149,500 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1
محسن دامادی ، زاده ۱۳۳۸ – کرمان، کارگردان و فیلم‌ نامه ‌نویس اهل ایران است. وی که بیشتر به عنوان فیلم‌نامه‌نویس شناخته می‌شود، سینمای حرفه‌ای را با فیلم «آپارتمان شماره ۱۳» به کارگردانی یدالله صمدی به عنوان نویسنده آغاز کرد.وی فعالیت هنری را با نگارش داستان های کوتاه آغاز کرد. او سینمای حرفه ای را با فیلم «آپارتمان شماره 13» به کارگردانی یدالله صمدی به عنوان نویسنده تجربه کرد.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

زال و رودابه

نویسنده محسن دامادی
مترجم ——
نوبت چاپ 3
تعداد صفحات 154
نوع جلد شوميز
قطع رقعی
سال نشر —–
سال چاپ اول 1401
موضوع
داستان ایرانی
نوع کاغذ ——
وزن 500 گرم
شابک
978-6226977647

 

توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “زال و رودابه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

عروسی خون (۵۸) (نمایش‌نامه)

110,000 تومان

معرفی کتاب عروسی خون (۵۸)

جهان نمایش مجموعه‌ای است از متن‌هایی که برای صحنه‌ی نمایش یا درباره‌ی آن نوشته شده‌اند. انواع نمایش‌نامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایش‌نامه‌هایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متن‌های نظری در حوزه‌ی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای می‌گیرند.
● پسرتو می‌خواستم، نمی‌خواستم فریبش بدم، اما بازوهای اون یکی مثل موج دریا منو می‌کشید و با خودش می‌برد، مثل افسار قاطر به گردنم افتاده بود تا ابد، برای همیشه، همیشه، منو با خودش می‌کشید و می‌برد، حتی اگه پیر می‌شدم و تمام پسرهای پسرت چنگ می‌نداختن به موهام که جلومو بگیرن. ص ۹۹ عروسی خون (۵۸) (نمایش‌نامه) - انتشارات نی

هنر زنده ماندن

110,000 تومان
چنين كسي نه نياز دارد كه عبوس باشد و نه تباه و در شكسته بلكه فقط نبايد زاهد و سانياسي گوشه نشين باشد. او با استخوان‌هاي پرتوان بر زمين استوار مي ايستد او با تمام قدرت به زندگي آري مي گويد او با شجاعت زيستن تمام رنج ها و مرارت هاي زندگي را به جان مي‌خرد و فلسفه‌اش وي را تا بدانجا كشانده كه مرگ را بي‌تفاوتي سوار بر بال‌هاي زمان چون نمودي دروغين و شبحي ناتوان در نزديكي خود مي‌نگرد شبحي كه نمي‌تواند هيچ چيزي را به هراس افكند زيرا فرد يادشده نيك مي‌داند كه فقط اكنون در هيات لحظه حاضر براي او هستي دارد...

نگاهی به فلسفه

379,000 تومان
کتاب نگاهی به فلسفه (سبک کردن بار سنگین فلسفه) نوشته دونالد پامر ترجمه عباس مخبر توسط انتشارات مرکز با موضوع فلسفه، فلسفه غرب، تاریخ فلسفه به چاپ رسیده است. ویتگنشتـاین در جـایی گفته اسـت می‌تـوان کل یـک کتـاب فلسفـه را فقط با استفـاده از لطیفـه نوشـت. اثر حاضـر چنین کتابی نیسـت و بـا تاریخ فلسفـه همچـون یک لطیفه برخورد نمی‌کند. این کتـاب فلسفـه را سنگیـن نه، اما جدی می‌گیرد. همان‌طور که عنوان فرعی کتاب نشان می‌دهد، هدف آن است که بار سنگین فلسفه قدری سبک شود. معرفی مباحث کتاب نگاهی به فلسفه فیلسوفان پیش سقراطی (قرن های ششم و پنجم) دوره آتنی قرن های پنجم و چهارم دوره های هلنیستی و رمی قرن چهارم تا قرن چهارم فلسفه قرون وسطا و رنسانس قرن پنجم تا قرن پانزدهم خردگرایی قاره ای و تجربه گرایی انگلیسی قرن های هفدهم و هجدهم فلسفه پساکانتی و قاره قرن نوزدهم عمل گرایی سنت تحلیلی و سنت پدیدارشناختی و پیامدهای اش قرن بیستم سنت پیدیدارشناختی و پیامدهای اش

کتاب رئیس علی دلواری

130,000 تومان
رئیس علی دلواری برای مردم ایران مخصوصا اهالی جنوب، نامی است آشنا و توام با خاطره مبارزه علیه استعمار انگلیس. طی هشتاد و اندی سال که از مرگ او سپری شده، چندین مقاله، کتاب و یک سریال تلوزیونی درباره او نوشته یا ساخته شده است. بنابراین علی القاعده بایستی نقطه ابهامی در باب زندگی، مبارزه و مرگ زودرس و نابهنگامش، وجود نداشته باشد...

ماشین بازی جلد 8، لودر می رانم

15,000 تومان
ماشین بازی جلد 8 نویسنده امیلی بومون مترجم راضیه خوئینی نوبت چاپ ——- تعداد صفحات 16 نوع جلد شوميز ـ

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت