زيبايي ات غمگينم مي کند

9,000 تومان

مجموعه شعر “زیبایی ات غمگینم می کند”سروده ی بهزاد عبدی  از سوی نشر چشمه منتشر شد.

بهزاد عبدی متولد 65 است و پیش از این مجموعه شعر “باد به دنبال خودش می گردد” را توسط نشر مروارید منتشر کرده بود. وی شاعر، نویسنده و منتقدی است که علاوه بر این دو مجموعه شعر، مجموعه داستانی با عنوان “درخت شلوار” را در دست چاپ دارد. عبدی هم‌چنین در سال های اخیر با روزنامه ها و مجلات گوناگونی هم کاری داشته است.

مجموعه شعر “زیبایی ات غمگینم می کند” شامل چهار دفتر است:

دفتر اول “رد پای گربه ای حامله در برف” نام دارد که شامل پانزده شعر به علاوه ی سه‌گانه‌ای با عنوان “بهار” است. مضمون شعرهای این دفتر عاشقانه‌هایی روایی است که بیشتر مخاطب محورند و با راوی دوم شخص نوشته شده‌اند:

1.

آینده ام
در آینه ی کوچکش جا مانده بود
آینه را در کیف کوچکش
دفن کرد و رفت

حالا هرچه می شویم
پاک نمی شود اندامش
از حافظه ی دست هام

تنها شده ام
مثل رد پای گربه ای حامله در برف
مثل پیرهنی که زنی زیبا
هنگام مرگ به تن دارد

از یاد رفته ام
مثل جمعیتی
جا مانده از قطار

به زودی
به زودی
به زودی تمام می شوم
و سطرهای این شعر
خیال های وحشی در اسبی است
که می دود
در دشت ها و قطارها و خیابان ها
می دود و
می دود و
می دود و
هر بار خود را
در تنهایی اصطبل
پیدا می کند

2.
تمام شد
روزهای روشن
دریاهای آبی
خنده های بلند
قدم زدن های طولانی

جنازه ای که بین ما افتاده
انتهای رابطه ای است
که می خواست بزرگترین عشق روزگار باشد

گیرم
یک بار دیگر نبضش را بگیری
یک بار دیگر
دور آن قدم بزنم
پنجره را باز کنم
ببندم
بخندم
گریه کنم
بروم
بیایم…
و این آواز که در گلوی من پیچیده
هیچ مرگی را پشیمان نخواهد کرد

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

زيبايي ات غمگينم مي کند

نویسنده
 بهزاد عبدی
مترجم
نوبت چاپ 4
تعداد صفحات 118
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1397
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 150 گرم
شابک
9786002294463
توضیحات تکمیلی
وزن 0.150 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “زيبايي ات غمگينم مي کند”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

می‌میرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم

65,000 تومان

معرفی کتاب می‌میرم به جرم آن‌ که هنوز زنده بودم

کتاب می‌میرم به جرم آن‌ که هنوز زنده بودم سرودۀ شاعر مشهور و خبره محمد شمس لنگرودی است که با آسان کردن نثر اشعارش و تصویرسازی‌هایی حیرت‌انگیز، راهی تازه را در پیش دارد. محمد شمس لنگرودی، در جدیدترین مجموعه شعرش از باد می‌سراید، از عشق می‌گوید و از طبیعت. تصویرسازی‌ها و وصف‌های زیبای او در این مجموعه، شعرها را مثل همیشه خواندنی و دلچسب کرده است. او با ریتمی آرام و منطقی سال‌ها توانست وجه یک شاعر مانا را از خود به جا بگذارد و با کوششی قابل ستایش به جایگاهی که دارد برسد. اسم محمد شمس لنگرودی بعد از انتشار مجموعه‌های خاکستر و بانو و جشن ناپیدا در اواسط دههٔ 1360 مورد توجه قرار گرفت و بعد از چاپ قصیدهٔ لبخند چاک‌چاک مشهور شد؛ بعد از آن وی ده سالی را با سکوت در شعر سپری کرد و در آخر در سال 1379، مجموعه شعر نت‌هایی برای بلبل چوبی را منتشر کرد. او در دههٔ 1380 سال‌های سکوت و کم‌کاری را کنار می‌گذارد؛ در این سال‌ها هشت مجموعه شعر از او به انتشار درآمد که از آن جمله می‌توان «پنجاه‌وسه ترانهٔ عاشقانه»، «رسم کردن دست‌های تو» و «شب، نقاب عمومی است» را نام برد. از این میان، مجموعه شعر «22 مرثیه در تیرماه» به وسیله رسانه‌های اینترنتی منتشر شده است. در بخشی از کتاب می‌میرم به جرم آن‌ که هنوز زنده بودم می‌خوانید: غمگین مشو عزیز دلم مثل هوا کنار توام نه جای کسی را تنگ می‌کنم نه کسی مرا می‌بیند نه صدایم را می‌شنود دوری مکن تو نخواهی بود من اگر نباشم

نگهبانان گاهول 3/ نجات

33,000 تومان
از هنگامی که سورن را ربودند و به مدرسه‌ی سنت‌ایگی بردند، برای دیدنِ دوباره‌ی خواهرش، اگلانتین، لحظه‌شماری می‌کرد. حالا اگلانتین به زندگی سورن برگشته‌ است، اما او سختی‌هایی را پشت سر گذاشته که شرحش در کلمات نمی‌گنجد. ازیل‌ریب، معلم سورن، نیز ناپدید شده است. در عمق سنگدان سورن، چیزی قدرتمندتر از دانش به او می‌گوید که بین این رخدادهای مرموز ارتباطی وجود دارد. برای نجات ازیل‌ریب، سورن باید راهیِ ماجراجوییِ خطرناکی شود. او در این ماجراجویی با قدرت‌هایی بسیار خطرناک‌ و عظیم روبه‌رو خواهد شد و به حقیقتی پنهان پی خواهد برد؛ حقیقتی که ممکن است قلمروی جغدها را نابود کند

فوتبال عليه دشمن

225,000 تومان
در بخشی از کتاب فوتبال علیه دشمن می‌خوانیم: واقعه‌ی هامبورگ نه ‌تنها نهضت مقاومتی نبود که ما در پی‌اش بودیم، بلکه نبردی بود که هرگز در آن برنده نشدیم. این بازی به نوعی جنگ را دوباره برای همه تداعی کرد: به ‌طور خلاصه پس از بازی هامبورگ تمام هلندی‌ها، از کاپیتان تیم‌ ملی گرفته تا هوادارِ نخست‌ وزیر، همه برابر بودند. بازیکنان چنین فضایی را ایجاد کردند. پس از بازی، در هتل اینترکنتیننتال به رقص و پایکوبی پرداختند و آواز «ما راهی مونیخ می‌شویم» را خواندند که آواز هواداران است و «هنوز قرار نیست به خانه برویم» که آواز معروف مشروب‌ خواران است. در هتل، شاهزاده یوهان‌فریسو، پسر دوم ملکه‌ی هلند هم به جمع ملی‌ پوشان پیوست و آواز «آیا آواز آلمانی‌ها می‌شنوید؟» را خواند. گولیت گفت دوست داشت آن موقع در میدان لایدشپلاین آمستردام باشد: «به‌ هر حال در آلمان نمی‌شود جشن درست ‌و حسابی گرفت.» او واژه‌ی bobo را در توصیف یک مقام رسمی شیک اما بی‌مصرف اختراع کرد که این کلمه وارد زبان هلندی شد. حالا هلندی‌ها همدیگر را «بوبو» صدا می‌زنند. همان ‌طور که هلندی‌ها به رعایت مساوات معروف بودند، آلمانی‌ها کماکان مغرور به حساب می‌آمدند. هانس فن‌بروکلن دروازه‌بان هلند در این ‌باره می‌گوید: «نوع رفتار آلمانی‌ها با بازیکنان حریف غیر قابل قبول است. اگر آن‌ها در راهرویی به عرض یک متر هم با شما برخورد کنند، حتا آن‌قدر بانزاکت نیستند که سلام ‌و علیکی بکنند.» واقعیت این است که آلمانی‌ها کاملاً (واقعاً کاملاً) مسائل اخلاقی مسابقه را فراموش کردند. حتا بکن‌باوئر، آلمانی خوب، که پس از بازی سوار اتوبوس هلندی‌ها شد تا پیروزی را به حریف تبریک بگوید، شکست مقابل هلند را سزاوار تیمش ندانست.
سفارش:1
باقی مانده:1

بیست: رمان ترک سیگار

49,000 تومان
سیگار، ماده‌ی دخانی اعتیاد‌آوری است که معتادان را از نظر روانی به خود وابسته می‌کند. دود کردن‌اش باعث بروز عفونت‌های ریوی - ذات‌الریه و برونشیت -، سرفه‌ی مزمن، عفونت گوش، انواع سرطان‌ها - به خصوص سرطان ریه - بیماری قلبی و ... می‌شود. اکثر قریب به اتفاق سیگاری‌ها روزی از بهترین روزها از خواب بیدار شده و تصمیم می‌گیرند ترک کنند، ولی پس از گذشت چند ساعت یا چند روز دوباره دود کردن‌اش را از سر می‌گیرند. اما شاید با خواندن کتاب «بیست / رمان ترک سیگار» راحت‌تر بتوانند از شر این ماده‌ی مخدر کشنده خلاص شوند. ریچارد بیرد، نویسنده‌ی بریتانیایی که در اکثر آثارش تحت تاثیر آموزه‌های گروه اولیپور (کارگاه ادبیات بالقوه) است، اولین رمان‌اش را در قالب خاصی نوشته است. او برای ایجاد الگوی ذهنی مشابه فردی سیگاری محدودیت‌های خاص و ساختاری برای خودش ایجاد کرد. کتاب، قصه‌ی بیست روز نخست تلاش راوی داستان (گرگوری سیمپسون) برای ترک سیگار پس از کشیدن بیست نخ سیگار در روز به مدت ده سال را روایت می‌کند. راوی تصمیم می‌گیرد هر بار هوس دود کردن سیگار می‌کند، با نوشتن دست‌های‌اش را مشغول کاری کند و چون موقعی که هوس سیگار می‌کند دست به قلم می‌شود، هر چه می‌نویسد درباره‌ی این ماده دخانی است: «دکتر ویلیام بارکلی می‌گفت، حواست را پرت کن. سرگرمی جدیدی پیدا کن. دست‌هایت را مشغول نگه دار. فکرش را از سرت بیرون کن. در مکان‌های عمومی وقت بگذران. کل روز خودت را خیلی خیلی مشغول نگه دار.»

سيصد و بيست و پنج

27,000 تومان
«325» روایتي حمیدرضا صدر از از سی‌صد و بیست و روز نخست‌وزیری حسنعلی منصور. صدر بعد نوشتنِ ناداستانِ موفقِ «تو در قاهراه خواهی مُرد» درباره‌ی محمدرضا پهلوی این روایت را نوشته است. کتاب با زاویه‌دید دوم شخص روایت شده و در آن از مردی گفته می‌شود که یکی از خاص‌ترین و مرموزترین چهره‌های تاریخِ سیات در دورانِ پهلوی اول بود. منصور در یک ترورِ ژر حرف و حدیث و در حالی‌که هنوز یک سال کامل هم نخست‌وزیر نبود مقابل مجلس شورای ملی به دستي گروه فداییان اسلام ترور شد و چند روز بهد در بیمارستان از دین ارفت. منصور در زمانِ مرگ چهل و یک سال داشت. حمیدرضا صدر در این روایت نفس‌گیر و جذاب روزگار و ذهنِ منصور را گره زده با اتفاق‌ها و ماجراهایی که او در سال‌های کوتاهِ زندگی‌اش درک کرد. روایتی که در عینِ وفاداری به تاریخ و باورهای‌اش خلاقانه است و قرار است مردی را برای ما تصویر کند که علاوه بر هویتی تاریخی، وجوهي شخصی مخصوصي خودش را داشت. برای همین «325» از مردی و روزگاری می‌گوید که آغشته است به صدها ماجرای مکشوف و نامکشوف و دستِ آخر این سوال که چه کسی حسنعلی منصور را کشت؟ و این قلبِ ماجرای حمیدرضا صدر است که ریتمِ رمان را تپنده می‌کند.

وبلاگ خون‌آشام 2/ باران جیغ بر جاده

190,000 تومان

قسمتی از کتاب وبلاگ خون آشام 2

کت و شلوار راه راهی گفت: “تنم می لرزه وقتی آدم ها می گن داشته ن درباره ی من حرف می زده ن.” کمی عذاب وجدان گرفتم. آمد جلوی پیشخان ایستاد. انگار خیلی هم ناراحت نشده بود. باز همان کت و شلوار راه راهش تنش بود. گفت: “خب، بگین ببینم چه بلایی قراره سرم بیاد؟” خانم روزنامه فروش با صدای بلند خندید: “وای گیلز! از دست تو!” چشم هایش برق می زد. معلوم بود حسابی این آقای گیلز را قبول دارد. گفت: “نگران نباش بابا! چیزی نیست. کسی کاری با تو نداره. این آقا پسر داره واسه پروژه مدرسه ش تحقیق می کنه. زندگی من رو شخم زد از بس سوال پیچم کرد.” بعد با غرور تمام گفت: “تو که رسیدی داشت درباره ی مشتری ها و تازه واردها ازم می پرسید.” گیلز سر تا پای من را نگاه کرد و گفت: “فکر می کنم ما دیروز یک گپ مختصری با هم زدیم؟ زیر بارون. درست نمی گم؟ من نه تنها از مشتری های تازه بلکه از مشتری های خیلی راضی هم هستم. این خانم فوق العاده ن. حتی لطف کرده ن مجله ای رو که می خواستم برام سفارش داده ن. ” خانم روزنامه فروش گفت: “آهان. خوب شد یادم انداختی!این امروز صبح رسیده.” و مجله ای رو برداشت و گرفت طرف گیلز. گیلز بدجوری توی نخ من بود. گفتم: “می تونم دو تا سوال ازتون بپرسم؟ اگه اشکال نداره.” سعی می کردم به چشم هایش نگاه نکنم. زل زده بودم به دفترچه ام.