

سالمرگي
11,000 تومان
معرفی کتاب سالمرگی
کتاب سالمرگی نوشتهی اصغر الهی، اوهام و واگویههای ذهن یک مرد در لحظات پیش از مرگ است. عمرانی، مرد پریشاناحوال، پس از مرگ فرزندش با تیغ رگ دستانش را میزند تا به زندگیاش خاتمه دهد. او در فاصلهی جان دادن، زندگی خود و خانوادهاش را در ذهن مرور میکند. این رمان روانشناختی و تحسینشده که به شیوهی سیال ذهن و غیرخطی روایت میشود، جایزهی بهترین رمان گلشیری سال 1385 را بدست آورده است.
دربارهی کتاب سالمرگی
عمرانی مردی خسته و پریشان و بیکار است که رابطهی خوبی با همسرش لیلا ندارد و دائماً از سوی او سرزنش میشود. با شهادت پسرشان سیاوش در جنگ، لیلا مرگ او را هم بهانه میکند و عمرانی را مورد شماتت بیشتری قرار میدهد. عمرانی خسته از همهچیز تصمیم میگیرد به زندگیاش خاتمه دهد.
او با تیغ رگ دستانش را میزند. در لحظات احتضار، زندگی خود را از دوران کودکی در ذهن مرور و روابطش با آدمهای پیرامون و افکار و اوهامش را بازخوانی میکند. در این کابوس، حتی با همسرش لیلا هم سخن میگوید و ترسها و شکهایش را به زبان میآورد.
مضمون غالب رمان سالمرگی، مرگ است و به چند صورت خود را نشان میدهد: خودکشی، فرزندکشی و سقط جنین. اصغر الهی (Asghar Elahi) که روانپزشک بود، داستانی روانکاوانه خلق میکند و سعی دارد درون شخصیتهای داستانش مخصوصاً عمرانی و لیلا را واکاوی کند. او قهرمانش را در لحظهی احتضار قرار میدهد تا به این بهانه ذهن و افکار و ترسهای او را بیان کند. داستان در ذهن عمرانی به شکلی غیرخطی و پراکنده به خاطر میآید.
داستان سالمرگی چندین لایه دارد: یک لایه که مربوط به واگویهها و هذیانهای عمرانی است و داستانی مغشوش روایت میشود.
در لایهی دیگر اسطورهها را میبینیم. پسر او، سیاوش، همچون سیاوش شاهنامه کشته میشود و عمرانی بابت مرگ او نمیتواند خود را ببخشد. احساسی شبیه فرزندکشی به او دست میدهد.
وضعیت اسطورهای در مورد جنگ ایران و عراق هم تکرار میشود و بهنوعی جنگهای افسانهای ایران در شاهنامه را تداعی میکند.
داستان در لایههای دیگرش، ابعاد مذهبی و تاریخی هم پیدا میکند. اصغر الهی نهتنها در شیوهی روایت و فضای روانشناختی که در مورد زبان هم موفق بوده و توانسته به زبانی متفاوت دست یابد.
اصغر الهی داستان سالمرگی را در سال 1370 نوشت، اما کتاب او با تأخیری پانزدهساله و در سال 1385 منتشر شد. این اثر بلافاصله با استقبال خوانندگان و تحسین منتقدین روبهرو گردید و جایزهی بهترین رمان گلشیری سال 1385را به دست آورد. هیئتداوران دلیل این انتخاب را شخصیتهای متنوع و ملموس، روایت خاص و چندصدایی، خلق تصاویر تکاندهنده، ساختار هوشمندانه و زبان موجز این رمان دانستند.
در انبار موجود نمی باشد
سالمرگي
نویسنده |
اصغر الهی
|
مترجم |
—-
|
نوبت چاپ | 6 |
تعداد صفحات | 143 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1400 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9789646194526
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
مثل عکسی سیاه و سفید: 100 نامهی فرانسوآ تروفو
در بخشی از کتاب مثل عکسی سیاه و سفید میخوانیم
روبر عزیزم؛ از هسدن که برگشتم هر دوتا نامهات به دستم رسید. برسون را دیدم. آدم فوقالعادهای است. دیروز، یعنی یکشنبه شب، با ژاکلین رفتیم تماشای فیلمِ وارث در سینمای اگریکولتور. بعد هم رفتیم به خانهاش و باهم شام خوردیم. پدر و مادرش رفتهاند به سفری یکهفتهای و ما هم تقریباً هر شب داریم باهم شام میخوریم. تا ساعت یکِ صبح داشتیم بحث میکردیم و بعد هم خسته و دربوداغان به خانه برگشتم. ژانین خاطراتِ یک فریب را بهش قرض داده. باور کن خیلی گرفتار شدهام ولی حواسم به کارهای تو هم هست و حتماً روزنامهها و مجلهها را برایت میفرستم؛ دلم میخواهد بخوانمشان. هرجورشده باید این مجلهها را بخرم و البته برای تو هم بفرستم. صد فرانک هم میگذارم کنارِ نامهی بعدی که به دستت میرسد. ژرالد هم دیگر حاضر نیست پا توی خانهات بگذارد؛ چون ساسها خانه را گذاشتهاند روی سرشان. اگر یکذره عقل توی کلهات پیدا میشد باید به همهی فرشها و روزنامهها گوگردی چیزی میزدی و هر هفته هم کفِ اتاق را درستوحسابی ضدعفونی میکردی. اگر این کارها را کرده بودی الان میشد آنجا زندگی کرد. بههرحال هر کاری که خودت صلاح میدانی بکن. کارم اینقدر زیاد شده که رسماً دارم خُل میشوم. دیروز ناهار را با آریان پاته و میشل مور خوردم. باید مقالهای دربارهاش بنویسم؛ چهار پنج مقالهی دیگر هم هست: دربارهی کشیش روستا و عکس و تلفن و مقالهای دربارهی مور و یک قرار ملاقات و بحث و سخنرانی در فوبورگ، و تازه بعدِ همهی اینها باید گزارشی هم برای اِل بنویسم. راستش خودم هم نمیدانم با اینهمه کار باید چه کنم. تازه باید جواب نامهی شُنیل را هم بدهم. نامهای هم باید به آندره بازَن بنویسم. بهنظرم دو روزی با ل. برویم پیشِ بازَن. خانهاش پانزدهکیلومتری پاریس است.سریال چهار سابقهدار، قسمت 6/ مبارزهی بیگانه و دارودستهی بدها
نقد و بررسی
چهار سابقه دار 1 – یورش به زندان شهر سگی به احتمال زیاد شما هم انیمیشن جدید و خیلی جذاب «بچههای بد (the bad guys) (2022)» رو تماشا کردید و از دیدنش حسابی لذت بردید! برای شما یک خبر بد و یک خبر خوب داریم! خبر بد این است که انیمیشن «بچههای بد» همه داستانهای این دوستان تبهکار و بامزه رو روایت نمیکند! اما خبر خوب این است که جای هیچ نگرانیای نیست! چرا که این انیمیشن نسخهای خلاصه شده از مجموعه کتابهای «سریال چهار سابقه دار» است و در ادامه، قرار است با این مجموعه آشنا شویم! مجموعه «سریال چهار سابقهدار» یکی از جذاب ترین و مشهورترین مجموعه داستانهای ماجراجویانه، طنز و کمیک (مصوّر) سراسر دنیاست. این مجموعه به دست «آرون بلیبی» نوشته شده است و به سرعت با استقبال بینظیر کودکان و نوجوانان در سراسر دنیا مواجه شد، تا جایی که به یکی از پرفروشترین آثار فهرست نیویورک تایمز تبدیل گشت و انیمیشن اقتباسی و بسیار موفق آن نیز، برندۀ جوایز متعدد شده است. آقای بلیبی نوشتن این مجموعه را در سال 2015 شروع کرد و تا زمان حال نیز، نوشتن قسمتهای جدید از این مجموعه ادامه داشته است. در ایران نیز، نشر هوپا تاکنون 11 جلد از این مجموعه را ترجمه و چاپ کرده است. نشر «هوپا» بازۀ سنی مناسب برای مخاطبین این مجموعه را «9 تا 13 سال» تعیین کرده استهفت پادشاهی 1/ قریحهدار
معرفی کتاب هفت پادشاهی 1 اثر کریستین کاشور
سرخ سفيد
معرفی کتاب سرخ سفید
کتاب سرخ سفید نوشتهی مهدی یزدانی خرم، داستانی با حال و هوای انقلاب است که در همین چند سال پیش از خیابان معروف 16 آذر آغاز شده و شما را با خود به زمستان 1358 میبرد. چندین داستان و روایت در این بازهی زمانی رخ میدهند که به نحوی با هم ارتباط پیدا میکنند. رزمیکار 33 سالهای برای تبدیل کمربند قهوهایاش به سیاه دان یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزهای 1 دقیقهای شرکت کند. در حین این مبارزات و در بحبوحه کمرگیری، لگدها و ضربهها، داستان آدمها هم بیان میشود که نقطه عطف زندگیشان دی ماه 1358 است. رمان سرخ سفید اینگونه نقش میبندد و پیش میرود تا در هر مبارزهای داستانی تعریف شود. قصه کشیش یونانی آزادیخواه در برف و سرمای آن سال، قصه بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و قصهها و خرده روایتهایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیتهای زیادی در این کتاب وجود دارند؛ از جنازه امیرعباس هویدا گرفته تا استخوانهای رضاخان و شخصیتهای بسیار دیگر. داستان سرخ سفید از دیماه سال 1391 آغاز میشود اما در همین نقطه باقی نمیماند. مهدی یزدانی خرم ما را به سی سال پیش میبرد. و در این رفتنها و برگشتنها خردهروایتی از آدمی دیگر و شخصیتی دیگر نقل میشود که شاید روزی و شبی از اینجا گذشتهاند. از این رو شاید بتوان گفت برای خیابان شانزده آذر عبور یک کیوکوشینکای سی و سه ساله در دی ماه 1391 بیاهمیتترین اتفاق در سی سال اخیر باشد. لحظهای که خواننده به انتهای کتاب میرسد، ناگهان زاویه دید تغییر میکند، حضور ناگهانی راوی خواننده را آنچنان هیجان زده میکند که گویی کیوکوشینکای سی و سه ساله هم از این هیجان، برای مبارزهای سخت نیرویی تازه میگیرد. این تغییر که به شدت غیرقابل پیشبینی است، آخرین چرخش دایرهایِ روایتی است که به پایان نزدیک میشود. و این بازگشت به نقطه آغازین خود نشانهای از تکرارپذیری تاریخ است و یا مواجهه خواننده با این سؤال که آیا همهچیز دوباره اتفاق میافتد؟ نقطه قوت این داستانها خالص بودن قصه شخصیتهایش و خلاقیت نویسنده است. انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان «سرخ سفید» به تمام آدمهای جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت میکند تا زمانی که شخصیت، ذات و کردار آنها را تغییر میدهد. مهدی یزدانی خرم در دوم شهریور سال 1358 در تهران متولد شده است. او دارای کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران میباشد. از اواسط دهه هفتاد در صفحات ادبی مطبوعات ایران مقالات، گفتوگوها و یادداشتهایی را منتشر کرده است. اما عمده شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او باز میگردد. در بخشی از کتاب سرخ سفید میخوانیم: وارد که میشود شروع میکند به گرم کردن... باشگاه بزرگ است و تاتامیهایش را تازه شُستهاند... اسفنجِ زیرِ پایش فرو میرود... بعد سنسی یامهی بلندی میدهد و میگوید همه مرتب بنشینند دور تاتامی... کیوکوشینکای سی و سه ساله به اشارهی سنسی میرود وسطِ تاتامی و پشتِ خطِ سمتِ راست میایستد... سنسی میگوید پانزده مسابقهی یکدقیقهای برای کمربندِ مشکی... قوانین رو همه میدونن... و میایستد در عرضِ تاتامی برای قضاوتِ بازیها و دو سه باتجربه را هم میگذارد برای کمک... کیوکوشینکای سی و سهساله اولین حریفش را میبیند... جوانی با کمربندِ آبی... همهچیز آماده است... سن سی اشاره میکند هر دو فایتر گارد بگیرند و بعدش هاجیمه... بازی اول همیشه رُسِ آدم کارنابلد را بیشتر میکشد... همه حلقه زدهاند دورِ تاتامی و منتظرند مسابقه چِفت و جور شود... کیوکوشینکای سی و سهساله به حریفِ اولش احترام میگذارد... بازی شروع میشود... باید نفسش را مدیریت کند... حریفِ کمربند آبیاش لاغر است و فِرز... میخواهد خودی نشان دهد حتماً... مدام میکوبد روی سینهاش و میکوبد، اما جان ندارد سوکیهایش... فقط اذیت میکنند... هنوز تنش خشک است... یکیدرمیان سوکیها را رد میکند و منتظرِ فرصتی است برای تک زدن... برای تک ضربهای که کار را تمام کند... مبارزِ کمربند آبی چندباری خیز برمیدارد برای درو کردنش... برای خالی کردنِ پایش و انداختنش روی زمین... باتجربهتر از این حرفهاست و یک کمربندآبی پُرانگیزه زورِ درو کردنِ او را ندارد... پسر مدام پای تکیهگاه را میزند و کمکم سرش میآید پایین و کیوکوشینکای سی و سه ساله یکهو میبیند صورتِ بیدفاع را... درنگ نمیکند، درجا پای راست را، پای موافق را میکشد بالا و وقتی عصبهای پای راستش پوستِ صورتِ عرقکرده را حس میکند مطمئن میشود کار تمام است... ماواشی جودانِ جانانهاش مینشیند روی گونهی چپ پسرِ کمربندآبی... یک جوشِ نسبتاً درشت که سر باز کرده زیرِ فشار ضربهی پا خودش را خالی میکند... چرکِ سفیدِ جامدی که رگههایی از خون درش است پخش میشود توی هوا... کسی چیزی نمیبیند... تکهی چرکْ کوچک است و احتمالاً نتیجهی شکلاتهایی است که پسرکِ کمربند آبی مدام میلنباند...جنگولکبازیهای جناب تام 4/ جناب تام یاد میگیرد بچهی خوبی باشد
بخشی از کتاب جنگولک بازیهای جناب تام 4
یک روز که جناب تام رفت تا نامه ها را از صندوق پست در بیاورد، پاکت نامه پر زرق و برقی دید. روی آن اسم آنجلا ثراگمورتون نوشته شده بود. آنجلا که خانه را از بالا تا پایین حسابی تمیز کرده و برق انداخته بود؛ داشت روی مبل خستگی در می کرد ولی این نامه مهمی بود و باید زود جواب اش را میداد، دعوت نامه ملکه برای مهمانی عصرانه قصر! به آنجلا اجازه داده بودند یک همراه با خود ببرد. آنجلا که می دانست ملکه به ادب و نزاکت خیلی اهمیت می دهد، به خاطر همین زود از جایش بلند شد و نامه تشکری برای او نوشت. آنجلا تمام تلاشش را کرده بود تا جناب تام را درست بار بیاورد. جناب تام بیش تر وقت ها با ذوق و شوق توی کارهای خانه کمک می کرد. گاهی هم دو تا کار را همزمان انجام میداد. ولی حالا که قرار بود به ملاقات ملکه بروند، لازم بود جناب تام چیزهای بیش تری درباره رفتار درست و آداب معاشرت یاد بگیرد. آنجلا دوستش را برای عصرانه دعوت کرد به جناب تام گفت: فکر کن او ملکه است و چیزهایی را که یادت داده ام تمرین کن. جناب تام یاد گرفته بود که یک لبخند زیبا همیشه به کار می آید. تام دوست داشت دیگران را خوشحال کند و دلش می خواست بچه خوبی باشد، به خاطر همین وقتی مهمان آنجلا کمی ناخوش شد جنابتان مهربان چشم از او بر نمی داشت. قبل از روز مهمانی آنجلا چیزهایی درباره آداب غذا خوردن به تام یاد داد: وقتی بهت کیک تعارف می کنند بر می داری و میگویی متشکرم، حواست هم باشد خورده هایش را روی زمین نریزی. هنوز خیلی چیزها بود که جناب تام باید یاد میگرفت. ولی تا همین جا هم از پیشرفت خودش خیلی راضی بود. آنجلا هم فکر می کرد او به تمرین بیشتری نیاز دارد. آنجلا حسابی ناامید و کلافه شده بود. دیگر وقت نداشتند و جناب تام هم از چیزی که بود بهتر نمیشد. آنجلا و جناب تام چمدان هایشان را بستند و راه افتادند. آنجلا خیلی هیجان زده بود ... جناب تام هم همین طور.افق
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هنر مفهومی و دستساخته
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-تاریخ هستی شناسی هنر
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ماکس شلر
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند.
ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
نقدی بر این کتاب
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.