سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 11/ ظهور ارباب تاریکی

160,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:2

کتاب «ظهور ارباب تاریکی» یازدهمین جلد از سری کتاب چهار سابقه دار است که طرفداران فراوانی در ایران و سراسر جهان دارد.

داستانی هیجان انگیز و خنده دار از چهار خلاف‌کار حرفه‌ای که تصمیم گرفته‌اند آدم‌های خوبی باشند.

خلاصه کتاب سریال چهار سابقه دار 11

گروه چهار سابقه دار دنیا را از دست هیولای مارمالاد نجات داده‌اند و در حال جشن و پایکوبی هستند.

اما اتفاقی عجیب همه چیز را دگرگون می‌کند!

آقای مار اصلا حوضله جشن را ندارد و احساس قدرت عجیبی می‌کند.

چهار سابقهدار (جوخهی سایه) دنیا را از دست هیولاهای مارمالاد نجات دادند.

حالا وقت جشن و بزن و بکوبه.

اما آقای مار اصلاً حس و حال این مسخرهبازیها رو نداره. وای! نه! اون بدجوری قدرتمند شده.

انگار داره خرابکاری میکنه و میخواد دروازه رو باز کنه.

دروازهای که رو به جهانی تازه باز میشه. جهانی پر از وحشت و خشونت و… خونریزی و بدی.

بهتره بشینید سر جاتون و تکون هم نخورید!

وقت خوندن قسمت یازدهم چهار سابقهدار رسیده

ای وای او می‌خواهد دروازه جهان را به روی دنیایی از وحشت، خونریزی و خشونت باز کند!!

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 11/ ظهور ارباب تاریکی

نویسنده
 آرون بلیبی
مترجم
سیدنوید سیدعلی‌اکبر
نوبت چاپ
تعداد صفحات 196
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222045074
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 11/ ظهور ارباب تاریکی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 5/ برو خال آسمان سرمگس!

70,000 تومان

معرفی کتاب رو خال آسمان سرمگس! اثر تد آرنولد

روزی از روزها ویز گفت: «دیگر شده وقت سفر.» سرمگس هم دلش می خواست برود. اما مامان گفت: «سرمگس خیلی خیلی کوچولوست، شاید گم شود.»
سرمگس و ویززز و مامان و بابا به سفر می روند.
حدس می زنی سرمگس گم می شود یا مامان و بابا؟ بابا گفت: «ببخشید ویز! سرمگس توی خانه می ماند.»
سَرمگس و ویززز و مامان و بابا به سفر می‌روند.
حدس می‌زنی سَرمگس گم می‌شود یا مامان و بابا؟
سفارش:0
باقی مانده:1

زیبایی شناسی در آثار ابن سینا، شیخ اشراق و صدرالمتآلهین

17,000 تومان
زندگی انسانها چون تارو پود پارچه با هنر و زیبایی درهم تنیده است؛ چرا که زیبایی دوستی و زیبایی جویی یکی از ابعاد و ساحتهای اصلی روح و فطرت انسان است. از طرف دیگر انسانها حقیقت جو؛ کنجکاو ودانش طلب اند؛ از پیوند این دو ساحت فطری؛ معرفتی به اسم زیبایی شناسی متولد می شود. در دو قرن اخیر، با گسترش این حوزه معرفتی، زیبایی شناسی تبدیل به شاخه مستقلی از فلسفه شده است. مباحث و مضامین ژرف و لطیفی درباره زیبایی شناسی در آثار فیلسوفان اسلامی، به ویژه ابن سینا؛ شیخ اشراق و صدرالمتألهین، یافت می شود .اما این مباحث به شکل نامنسجم و بدون تحلیل و تبیین در آثار این فیلسوفان بزرگ اسلامی پراکنده است. نوشته حاضر گام کوچکی برای تدوین زیبایی شناسی فیلسوفان اسلامی است.  

از پشت میز عدلیه: خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

18,000 تومان
هر شغلی خوشی‌ها و مصایب خودش را دارد. آن‌چه افراد تجربه می‌کنند یکسان است و تفاوتی نمی‌کند در بیمارستان باشد یا در دادگاه. بسیاری از این مسائل هم فقط برای خنداندن بشر آفریده شده است. با وجود این به نظر نمی‌رسد که در دادگاه و دادسرا و نزد قاضی چندان جایی برای این‌گونه ماجراها باشد. اما در آن‌جا نیز لحظات خوشی خواهیم یافت اگر به دنبال دیدن و تجربه کردن و آفریدن خنده باشیم. از پشت میز عدلیه خاطرات طنز یک قاضی دادگستری است. مشخص است که موضوع خنده هم جرم و مجرم و خواهان و خوانده است و خلاف‌کاری و دروغ، یا هر شر دیگری در این میان حرف اول و آخر را می‌زند. در لابه‌لای این خاطرات پرونده‌هایی مرور می‌شود که ما هر روز و در هر جایی می‌شنویم و به آن می‌خندیم اما باور نمی‌کنیم که راوی آن قاضی باشد. اما راوی قاضی این مجموعه‌داستان در میان همه‌ی مشکلات کاری‌اش لحظاتی یافته است که مضحک و کمیک و خنده‌آور است، خواه موضوع پرونده باشد و خواه رفتار دو طرف پرونده یا دفاعیات متهم. آن تصوری که ما از قاضی داریم بسیار متفاوت است با راوی این رمان که همه‌ی روز را بی‌قرار نشسته و در ماده‌های قانون و نامه‌های اداری غرق شده است تا سرانجام موضوعی خنده‌دار رخ بنماید و همه‌ی آن ملال‌ها را از بین ببرد

عقل عذابم مي دهد

11,000 تومان
 

در بخشی از کتاب عقل عذابم می‌دهد: شعرهای دی ماه 75 تا فروردین 78 می‌خوانیم

انسان‌های غارنشین را حتماً دیده‌ای یا لااقل یکی از آن‌ها را تقریباً هر روز پشتِ چراغ‌قرمز یا مکث می‌کند یا فکر می‌کند که مکث می‌کند موهایش بلند و جوگندمی‌ست یا فکر می‌کند که با یک و هفتاد و پنج سانت قد موهایش بلند و جوگندمی‌ست. این از من اما تو فعلاً نصف دیگر سیب‌ات را هم و بعد بردار قلم‌مویت را و دیوار غار مرا با گُل‌وگیاه با هر شاخ و شمایلی که خودت می‌دانی یادت باشد تلفن نارنجی‌ست.

فهرست مطالب کتاب

از این‌که در سه زمان تا کجاها که ما / وَ همین‌ جا چیزی برای نگفتن رفیقی نداری مؤلف من بودم افقی که هرگز با چهره‌های مختلفی از تو سیصد گل سرخ هم که شده از فردا که چه‌طور به ‌روایت خودمان اگر اتفاقی افتاد تو او را ندیده‌ای بر بوم نقاشی تا دوِ بعدازظهر آخه اون‌ها هر دو یک نفریم با ماشین‌حساب هم که فکر کنی راوی گوید این‌طور عصری را اصلاً نمرده‌ای روانی صحنه را عوض می‌کنیم تا آدم‌بزرگ‌ها این‌همه سال کجا بودید؟ فقط یک شوخی بود از دو درختِ فقط زیردریایی از آن‌سوی خط از فرداهایِ چه‌ کنم مؤلف هم سردرگم است دن‌کیشوت از اعماق کدام اتفاق؟ اول تو بخند از فرط خنده خراباتی ترسو! فکرهای از هر طرف این مرثیه و نه هیچ‌گاه در شلوغی‌ِ از هر طرف
 

ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 8/ دیدار سَرمگس و پَرمگس

70,000 تومان

معرفی کتاب دیدار سرمگس و پرمگس اثر تد آرنولد

روزی از روزها ویز و سرمگس حوصله از کله شان رفته بود.
سرمگس گفت: بازززی؟
ویز گفت: «آره ! بیا بازی مازی کنیم.»
سرمگس و ویز زدند بیرون. سرمگس دوست تازه ای پیدا کرده! یک مگس مثل خودش!
اسمش هست پرمگس!
فکر می کنی سرمگس باز هم پیش ویز برگردد؟
سفارش:0
باقی مانده:1

من و دارو دسته ی راهزن‌ها 2: سرانجام دوباره دزدیده شدم!

80,000 تومان

در بخشی از کتاب من و دار و دسته راهزن‌ها - جلد دوم می‌خوانیم

آزادی راهزنی چنان طعم باشکوهی دارد که من حتی جرئت نکرده بودم به آن فکر کنم. عضلات شکمم واقعاً به این خنده‌‏ها نیاز داشتند. دستگاه گوارشم در انتظار ساندویچ راهزنی و آب‏نبات‌‏های تازه‌غارت‌شده بود. ریتم طبیعی شبانه‌‏روزیم دلتنگ شب‏‌نشینی‌‏ها و بیدار شدن‌های دیروقتِ صبح بود. دلتنگ زمان‏‌هایی که کَلّه درِ گوشم جوک‏‌های خنده‏‌دار زمزمه می‌‏کرد و من از شکاف چادر، علف‏‌هایی را تماشا می‌‏کردم که در باد می‌‏رقصیدند. دلم برای آتش اردوگاه و داستان‌‏های پُرهیجان و واقعی راهزن‌‏های پارسال لک زده بود. با همه‌‏ی وجود دلتنگ حوادث غیرمنتظره و پُررمزورازی بودم که روزانه در زندگی راهزن‌‏ها اتفاق می‏‌افتاد. خانواده‏‌ی پیرات نگذاشتند آن‏قدرها هم برای شروع دوباره انتظار بکشم. فن جدیدی را امتحان کردیم که زیرمجموعه‌‏ی مدل راهزنی رو در رو بود و عملیات دختری در خطر نام داشت. باید با کوله‏‌پشتیِ هِلو کیتی و جعبه‏‌ی ویولنم کنار جاده می‏‌ایستادم و تا آن‏جا که می‌‏توانستم قیافه‌‏ی دختر تنها و غمگین به خود می‌‏گرفتم. ویولن داخل جعبه نبود. آن را در جای خوبی در ماشین راهزنی پنهان کرده بودم. اگر دیوانه‌‏ای می‌‏آمد و ترمز نمی‌‏گرفت، مجبور بودم بپرم وسطِ جدول. باید نقش دختری را بازی می‌‏کردم که می‏‌خواسته با اتواستاپ خودش را به خانه برساند، اما وسط راه قال گذاشته شده. حتی برای این‏که جوان‏‌تر به نظر بیایم، هیلدا موهام را بافته بود. هِلّه خندید و ادای چشم‏‌های بامبی‌وار و صدای جیغ‏‌جیغوی من را درآورد. وقتی در ماشین نشسته بودیم و چشم‏‌هامان در پی جای مناسبی برای غارتِ بعدی بود، گفت: «چه شانسی آوردی پارسال دزدیدیمت.»