سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 3/ ضدحمله‌ی توپِ پشمالو

140,000 تومان

سفارش:1
باقی مانده:1

نقد و بررسی

چهار سابقه دار 1 – یورش به زندان شهر سگی

به احتمال زیاد شما هم انیمیشن جدید و خیلی جذاب «بچه‌های بد (the bad guys) (2022)» رو تماشا کردید و از دیدنش حسابی لذت بردید! برای شما یک خبر بد و یک خبر خوب داریم!

خبر بد این است که انیمیشن «بچه‌های بد» همه داستان‌های این دوستان تبهکار و بامزه رو روایت نمی‌کند! اما خبر خوب این است که جای هیچ نگرانی‌ای نیست! چرا که این انیمیشن نسخه‌ای خلاصه شده از مجموعه کتاب‌های «سریال چهار سابقه دار» است و در ادامه، قرار است با این مجموعه آشنا شویم!

مجموعه «سریال چهار سابقه‌دار» یکی از جذاب ترین و مشهورترین مجموعه داستان‌های ماجراجویانه، طنز و کمیک (مصوّر) سراسر دنیاست. این مجموعه به دست «آرون بلیبی» نوشته شده است و به سرعت با استقبال بی‌نظیر کودکان و نوجوانان در سراسر دنیا مواجه شد، تا جایی که به یکی از پرفروش‌ترین آثار فهرست نیویورک تایمز تبدیل گشت و انیمیشن اقتباسی و بسیار موفق آن نیز، برندۀ جوایز متعدد شده است.

آقای بلیبی نوشتن این مجموعه را در سال 2015 شروع کرد و تا زمان حال نیز، نوشتن قسمت‌های جدید از این مجموعه ادامه داشته است. در ایران نیز، نشر هوپا تاکنون 11 جلد از این مجموعه را ترجمه و چاپ کرده است. نشر «هوپا» بازۀ سنی مناسب برای مخاطبین این مجموعه را «9 تا 13 سال» تعیین کرده است

 

وااای پسر! آقای گرگ و رُفقای بَدتر از بَدش، اعصاب یه خوکچه‌هندیِ ناجور رو خط‌خطی کرده‌ن!

حالا این توپِ ‌پشمالوی بدترکیب می‌خواد انتقام بگیره.

اون‌ها گیرِ یه بدِ راست‌راستی افتاده‌ن.

چه‌جوری باید از مخفیگاه شیطانی‌ش فرار کنن؟

اون نینجای مرموز کیه که تعقیبشون می‌کنه؟

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 3/ ضدحمله‌ی توپِ پشمالو

نویسنده
 آرون بلیبی
مترجم
سیدنوید سیدعلی‌اکبر
نوبت چاپ
تعداد صفحات 148
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786008869818
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 3/ ضدحمله‌ی توپِ پشمالو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تاریخ اساطیری ایران

60,000 تومان
این کتاب برای دانشجویان دوره کارشناسی رشته تاریخ در بخشی از درس «تاریخ ایران باستان» و رشته فرهنگ و زبانهای باستانی در درس «اساطیر ایران» و رشته باستان‌شناسی در بخشی از درس «اسطوره شناسی» تهیه شده است. امید است علاوه بر جامعه دانشگاهی، سایر علاقه‌مندان نیز از آن بهره‌مند شوند. فهرست : پیشگفتار چاپ چهاردهم فصل اول: کلیات واژه اسطوره تعریف اسطوره دلیل وجودى اسطوره اصل و ماهیت و زمان اسطوره‏‌ها فایده اسطوره‏‌شناسى منابع اساطیر ایران پیش‏ درآمدى بر اساطیر ایران اساطیر ایران آفرینش از دیدگاه اساطیر ایرانی فصل دوم: سه هزار سال نخستین الف) دنیای روشنیها و نیکیها (قلمرو اورمزد) ب) دنیای تاریکیها و بدیها (قلمرو اهریمن) فصل سوم: دوره پایانی سه هزار سال نخستین و برخورد دو نیرو آفرینش مادى و پیش‏‌نمونه‌‏هاى گیتیى فصل چهارم: پایان سه هزار سال دوم و آغاز سه هزار سال سوم یورش دوم اهریمن نخستین زوج بشر فرزندان نخستین زوج بشر پیشدادیان فصل پنجم: سه هزار سال چهارم هزاره اول از سه هزار سال چهارم هزاره دوم و سوم از سه هزار سال چهارم کتاب‌شناسی فهرست اعلام  

زيرآفتاب خوش خيال

4,000 تومان

معرفی کتاب زیر آفتاب خوش خیال عصر

جیران گاهان در کتاب زیر آفتاب خوش خیال عصر به روایت ازدواج دختری یهودی به نام مونا با مردی مسلمان می‌پردازد و مسائل و مشکلات زندگی این دو زوج را قبل و بعد از ازدواج به تصویر می‌کشد. این اثر که اولین رمان جیران گاهان، نویسنده جوان ایرانی است، در سال 1389 موفق به کسب جایزه بهترین رمان اول بنیاد گلشیری شده است. مونا دختری یهودی است که علیرغم عرف و دینی که دارد به پسری مسلمان که استاد موسیقی است، علاقه‌مند می‌شود و همین موضوع باعث می‌شود تا خانواده‌اش او را طرد کنند. اما مونا از عشقش دست برنمی‌دارد و به خاطر شهریار به ظاهر مسلمان شده و با او ازدواج می‌کند. پس از مدتی که از زندگی زناشویی مونا و شهریار می‌گذرد، دچار مشکل شده و رابطه‌شان به جدایی ختم می‌شود. مونا مجبور می‌شود به تنهایی زندگی ‌کند و یک روز با تماس خواهرش و اطلاع از بیماری مادرشان باعث می‌شود تا مونا شروع به مرور وقایع گذشته کند. جیران گاهان هنگام نگارش، نگاهی بی‌طرفانه به داستان داشته و از افراط و تفریط دوری می‌کند. همین موضوع سبب می‌شود تا روایت داستان باورپذیرتر جلوه کند. او در روایتش از شیوه جریان سیال ذهن استفاده کرده اما آن را به گونه‌ای بکار برده است که شما را گیج نمی‌کند. زیباترین و در عین حال قابل تقدیرترین جنبه کتاب زیر آفتاب خوش‌خیال عصر آن است که از رائه‌ی چهره‌ی سیاه یا سفید به شخصیت‌های داستان پرهیز شده است. چهره‌ی خانواده‌ی مونا که کلیمی هستند به صورتی انسانی به تصویر کشیده شده است و هیچ‌ کدام از آنان یکسره خوب یا یکسره بد نیستند. تمام شخصیت‌های داستان از جمله مونا و شهریار جنبه‌های مثبت و منفی دارند. حتی در روند داستان اشاره‌ای به پیش‌داوری‌های پدر و مادر شهریار در رابطه با کلیمیان می‌شود. از ظرایف قابل احترام این کتاب نیز می‌توان به عدم تجانس فرهنگی در بین خانواده‌های این زوج اشاره کرد. عدم پذیرش کامل مونا از سوی خانواده‌ی شهریار گرمای رابطه‌ی عاطفی این دو نفر را سرد کرده و به گونه‌ای روایت می‌شود که گویی جدایی آن‌ها به دلیل این عدم تجانس فرهنگی و پیش‌داوری‌های ذهنی از پیش رقم خورده است. با اینکه شهریار در روند داستان، تلاشش را برای شناخت بهتر فرهنگ خانواده مونا می‌کند اما رفته رفته این تمایل به شناخت کم شده و جایش را به رفتاری آمرانه و مردسالارانه می‌دهد. در بخشی از کتاب زیر آفتاب خوش‌خیال عصر می‌خوانیم: شیشه ‌شور را از روی هره‌ی پنجره برمی‌دارد. دمپایی‌ها را به نوبت می‌کند و روی هره می‌رود. وزنش را روی پنجره می‌اندازد. شیشه شور را فشار می‌دهد. قطره‌های ریز آب روی شیشه پخش می‌شوند. بوی تمیزی دماغش را پر می‌کند. روزنامه را روی سطح بی‌رنگ، محکم بالا و پایین می‌کشد. پشت قطره‌های آب و کف، کوچه خالی است. نه زنی، نه مردی، نه گربه‌ای، نه بچه‌ای. کوچه خوابیده. یکی دو ساعت دیگر خیابان پر می‌شود از مامان‌ها که سرشان را از در ورودی آپارتمان‌ها بیرون می‌آورند و سر بچه‌ها داد می‌کشند. پسربچه‌ها که گل‌کوچیک بازی می‌کنند و دختر بچه‌ها که دم در خانه‌ی همدیگر می‌پلکند. فقط یک دختر مو‌مشکی با پسرها فوتبال بازی می‌کند. آن‌قدر ریزه است که خودش را چابک از لا به ‌لای پسرها رد می‌کند و شوت می‌زند توی دروازه‌ی زپرتی که می‌گذارند وسط کوچه. موسی و ادنا عاشق فوتبال بودند. مامان نمی‌گذاشت بروند توی کوچه. می‌گفت: «لازم نکرده با این گوییم‌ها بازی کنین واسه‌ی من.» موسی توی خانه رژه می‌رفت و می‌گفت: «حرفم باهاشون نباید زد. چه برسه به فوتبال بازی کردن.» این کلمه را تازه یاد گرفته بود. تا چند ماه همه‌چیز و همه‌کس مزخرف بودند. مسئله‌های ریاضی، پسرهای گوییم همسایه، ماهی‌هایی که هر از گاهی توی حوض جان می‌دادند، روی آب بی‌حرکت بالا آمدند و چپه می‌شدند، و شلوار پاره‌اش که هرچه مامان می‌دوخت هفته بعد دوباره خشتکش جر می‌خورد. ادنا ولی دور از چشم مامان توی کوچه می‌پرید. مخصوصاً وقت‌هایی که مامان تو زیرزمین بود. او لب حوض می‌نشست و با انگشت‌های پایش بازی می‌کرد. شصت پای چپ با راست احوال‌پرسی می‌کرد و بهش شبات شالم می‌گفت.

شب ظلماني يلدا

170,000 تومان
رضا جولایی نویسنده‌ی نام‌آشنا و صاحب‌سبکِ روزگارِ ماست. رمان‌ها و داستان‌های او در بیش از سی سال از کارِ نویسند‌گی‌اش بیانگر نگاه خاص و منحصربه‌فردش به تاریخ و روایت در ادبیات ایران بوده است. رمانِ شب ظلمانی یلدا یکی از همین رمان‌هاست که برای نخستین‌بار سالِ 1372 منتشر شد. رمانی که نشرچشمه بعدِ تجدیدچاپِ اثرِ درخشانِ جولایی یعنی سوءقصد به ذات همایونی، از نو چاپش کرده است. رمان داستان چند شخصیت است. از سربازِ مجروحی گرفته که در جنگ با روس‌ها زخم برداشته تا جوانی مسیحی با دغدغه‌های عجیبش. این دو کلان‌روایت درهم ترکیب می‌شوند و ماجرایی رقم می‌زنند از اتفاق‌هایی در دلِ تاریخ که قرار است رفتارهایی عاشقانه، سیاسی و بیش از آن‌انسانی بسازند. فضای نوِ رمان و توجه نویسنده به عناصری متفاوت در دلِ این تاریخ است که شبِ ظلمانی یلدا را به رمانی خواندنی و تأثیرگذار تبدیل می‌کند. جولایی در اکنافِ تاریخِ غیررسمی‌اش آدم‌هایی را می‌سازد که در حالِ تجربه‌ی هراس‌ها و بیم‌هایی‌اند که در نهایت هویت‌شان را رقم می‌زند. جهانی که در آن ماجرا گاه از تصویرِ شمایلِ مسیح بر پارچه شروع می‌شود... جولایی نویسنده‌ی تکه‌های پُرغبارِ است. ذهنی داستان‌گو که می‌خواهد زمانِ ازدست‌رفته را احضار کند.

به آواز باد گوش بسپار

175,000 تومان
همه چیز از یک جرقه شروع شد. در بعدازظهری آفتابی برای تماشای مسابقه‌ی بیسبال به استادیوم جیمگو رفته بود. نوشیدنی در دست لم داده بود روی شیبی پوشیده از چمن. ترق رضایت‌بخش برخورد توپ با چوب در سراسر استادیوم جینگر منعکس شد. صدای کف زدن از اطراف برخاست و ناگهان به ذهن‌اش رسید که می‌تواند رمان بنویسد. انگار چیزی بال‌زنان از آسمان فرود آمد و در دستان‌اش گرفت. بخت یارش شد و زندگی‌اش متحول. این‌چنین، هاروکی موراکامی نویسنده به ادبیات ژاپن معرفی شد. او که بر خلاف سنت و فرهنگ ژاپن که مردم مدرسه را تمام کرده، مشغول به کار می‌شوند و ازدواج می‌کنند، ابتدا ازدواج کرد، مشغول به کار شد و در انتها فارغ‌التحصیل. موراکامی جوان که از کارمندی متنفر بود، از هر کس که به ذهن‌اش می‌رسید پول قرض کرد تا توانست همراه همسرش کافه‌ی کوچکی در حومه‌ی غربی توکیو باز کند و به مشتریان‌اش قهوه و ساندویچ بدهد. گرچه کاری که می‌کردند دوست داشتند اما صاف کردن بدهی‌ها دشوار بود. دهه‌ی بیست زندگی‌اش به بازپرداخت وام و درست کردن کوکتل، ساندویچ و قهوه گذشت. اما وقت آزادش را صرف خواندن می‌کرد. کتاب دلخوشی بزرگی بود. در دهه‌ی سوم زندگی بالاخره نشانه‌های ثبات نمایان شد، اما روز سرنوشت‌ساز فرا رسید و زندگی‌اش تغییر کرد. غرق تماشای مسابقه‌ی بیسبال بود که حس کرد باید بنویسد. چنین بود که پروسه‌ی شش‌ماهه‌ی نگارش به آواز باد گوش بسپار، نخستین اثرش آغاز شد. شب‌ها با وجود خستگی پشت میز آشپزخانه می‌نشست و قصه‌ی یک نسل که رابطه‌های‌شان شکل نمی‌گیرند و از فقدان‌های گوناگون رنج می‌برند را می‌نوشت. نتیجه، اثری جذاب و پر اتفاق بود که اولین بخش از سه‌گانه‌ی مشهور این نویسنده است که به تریلوژی «موش» مشهور است. تکه‌های بعدی این سه‌گانه پین‌بال 1973 و تعقیب گوسفند وحشی نام دارند.
سفارش:0
باقی مانده:2

دختر خاندان گات 1/ دختر خاندان گات و شبح موش

165,000 تومان

در بخشی از کتاب دختر گات و شبح موش می‌خوانیم

در عین این‌که بقیه مات مانده بودند و نگاه می‌کردند فُن هِلسانگ یکی از چهارلول‌ها را در‌آورد و شلیک کرد؛ یک‌بار، دو‌بار، چهار‌بار، هشت‌بار... با هر شلیک مرگ‌بار، یکی از موجودات جلوِ چشم تماشاچی‌ها از بین می‌رفت. فُن هِلسانگ هنسل و گرِتِل را با پوزخندی توی جلدشان فرو‌کرد و شمشیر مبارزه‌ی دندانه‌داری از کمربندش بیرون کشید. «پیش به‌سوی بریدن سرها!» این را گفت و با قدم‌های بلند روی پشت‌بام به طرف دودکش‌ها رفت اما سرجایش بی‌حرکت ماند. غرید: «این چیه؟» پایین پایش یک‌عالم یخ ریخته بود. در همین لحظه آدا از پشت یکی از دودکش‌های یک‌کم دورتر بیرون آمد. سیرن سِستا کنارش ایستاده بود. از پشت دودکش‌های دور و برش بقیه اعضای کلوب زیر‌شیروانی هم هر یک با یکی از موجودات بیرون آمدند. روبی خدمت‌کارِ انبارِ پشتی موادِ غذایی کنار اومالوسِ فان ایستاد. امیلی کَبِیج روی هر یک از شانه‌هایش یک هارپی و روی سرش هارپی دیگری نشسته بود کینگزلیِ دودکش‌پاک‌کن بازوی همسرِ بارنز را گرفته بود و آرتور هالفورد هم دستِ وایلد‌مَنِ پات‌نِی را در دست داشت. ویلیام کَبِیج سرِ پشمالوی هَمیش فانِ شِتلَند را نوازش می‌کرد. فُن هِلسانگ فریاد کشید: «من جوایزم را می‌خواهم.» و از روی یک دودکش به روی دودکش دیگر می‌پرید و شمشیرش را دیوانه‌وار حرکت می‌داد و روی پشت‌بام پیش می‌رفت. صدای خوش‌نواز و آرامی که کمی ته‌لهجه داشت به گوش رسید که می‌گفت: «روپرت فُن هِلسانگ! بالاخره به هم رسیدیم.» لوسی بورجیا از پشتِ کلاهکِ دودکشی بیرون آمد و چترش را بالا گرفت.
سفارش:0
باقی مانده:1

جاودانگان

72,000 تومان

معرفی کتاب جاودانگان

کتاب جاودانگان، داستان گوتیک و ترسناک رضا جولایی، در مورد بازرسی است که برای رسیدگی به شکایات اهالی یک قصبه‌ی دورافتاده، به آنجا فرستاده می‌شود. مرد که در بدو ورود، این روستا را متروک و یخ‌زده می‌یابد، از روی ناچاری به قصر اشراف‌زاده‌ای پناه می‌برد و مجبور می‌شود مدتی در آنجا بماند. اما در این قصر مرموز چنان اتفافات عجیب و غیرعادی‌ای رخ می‌دهد که بازرس به تردید و وحشت می‌افتد.

درباره‌ی کتاب جاودانگان

ماجرای کتاب جاودانگان، نوشته‌ی رضا جولایی، از این قرار است که مأمور عدلیه‌ای برای رسیدگی به شکایات اهالی یک قصبه‌ی بسیار دور، راهی آنجا می‌شود. اهالی از اشراف‌زاده‌ی روستایشان شکایت کرده‌اند و از دولت خواسته‌اند به داد آن‌ها برسد. بازرس قبلی هرگز بازنگشته و هیچ خبری هم از او نیست. این مرد برای بررسی اوضاع و همین‌طور یافتن نشان همکارش به روستا می‌رود. او به‌محض آن‌که از کالسکه پیاده می‌شود، می‌فهمد که هیچ جنبنده‌ای در این قصبه نیست. هوا به‌شدت سرد و برفی است. مرد مستأصل به در چندین خانه می‌کوبد ولی هیچ‌کس در را به روی او نمی‌گشاید. بازرس متعجب می‌شود که اگر کسی در آنجا ساکن نیست پس چه کسی شکایت کرده است. در همین اثنا، مردی مرموز خود را به بازرس می‌رساند و به او می‌گوید که می‌تواند شب را در قصر اشراف‌زاده‌ی روستا سر کند. این شاهزاده و خانواده‌ی او افرادی نجیب هستند و قصرشان هم گرم است و از او پذیرایی خواهند کرد. بازرسی از روی ناچاری با این مرد مرموز همراه می‌شود و به قصر می‌رود؛ جایی در دامنه‌ی کوه، سرتاسر پوشیده از برف و یخ. شاهزاده به گرمی از او استقبال و پذیرایی می‌کند، ولی بازرس کم‌کم می‌فهمد که به‌ جایی عادی وارد نشده. آدم‌های آنجا شبیه اشباح هستند، مثل او غذا نمی‌خورند و در اتاق‌هایشان گرگ نگه می‌دارند. بازرس دچار واهمه می‌شود، اما راه برگشتی ندارد. طوفان و بوران مسیر روستا را بسته و او لاجرم باید مدتی در این قصر بماند...