سه دفتر: گناه دریا، ابر و کوچه، بهار را باور کن

230,000 تومان

معرفی کتاب ابر و کوچه اثر فریدون مشیری

**کوچه سرانجام مشیری پس از چند سال معروفترین شعر خود را در 1339خورشیدی به نام «کوچه» در مجله روشنفکر به چاپ رساند. این شعر از زیباترین و عاشقانه ترین شعرهای نو زبان فارسی است.
بی تو، مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم **ابر این شاعر نام آشنای معاصر در 1340 سومین دفتر شعرش را تحت عنوان «ابر» به چاپ رساند.
شعر کوچه فریدون در این زمان شهرت باور نکردنی یافت و به زودی بر سر زبان ها افتاد. این دفتر به چاپ های بعدی نیز رسید و این شعر موجب شد که عنوان اثر به «ابر و کوچه» تغییر پیدا کند.

موجود در انبار

توضیحات

سه دفتر: گناه دریا، ابر و کوچه، بهار را باور کن

نویسنده
فریدون مشیری
مترجم
—–
نوبت چاپ 42
تعداد صفحات 347
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1403
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9789646194564
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سه دفتر: گناه دریا، ابر و کوچه، بهار را باور کن”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تام گیتس 3/ همه‌چی باحال است (یک جورهایی)

315,000 تومان

خش هایی از کتاب تام گیتس 3

آقای فولرمن از تعجب خشکش می‌زند که من را سر وقت توی کلاس می‌بیند. می‌گوید چه غافل گیری قشنگی تام و لبخند می‌زند. (خیلی پیش نمی‌آید که آقای فولرمن لبخند بزند.) بعد مارکوس برایم شکلک در می‌آورد. (خیلی پیش می‌آید که مارکوس شکلک در بیاورد.) ولی امروز هیچ چیزی نمی‌تواند حالم را بد کند! جز این دوتا کلمه… «درس ریاضی» بعد اوضاع بدتر هم می‌شود… «درس ریاضی؛ معلم: خانم ورثینگن» بدتر هم… «همین الان.» دیگر لبخند نمیزنم. خوشبختانه توی کلاس اِمی پورتز بغل دست من می‌نشیند و عاشق ریاضی است. از ریاضی سیر نمی‌شود و همین برای من خیلی به درد بخور است. در نتیجه وقتی سر مسئله‌ی سختی گیر می‌کنم، می‌توانم سریع یک نگاه به جواب‌های درست اِمی بیندازم. ولی اگر آن طرف را نگاه کنم، تنها چیزی که می‌بینم، جواب‌های مزخرف مارکوس مِلدرو است. تقریبا به اندازه‌ی من ریاضی‌اش بد است. ولی آن جور که مشتش را توی هوا بالا می‌برد: «آره ریاضی، درس محبوب من!» آدم فکر می‌کند نابغه‌ی ریاضی است. (که نیست.)   من حیوان خانگی ندارم مگر اینکه خواهرم دلیا را حیوان خانگی حساب کنید (چون واقعا انسان نیست). ولی بهترین دوستم، دِرِک، یک سگ دارد که اسمش خروس است. خیلی ریزه میزه است و گوش‌های دراز دارد و چیزهایی می‌خورد که نباید بخورد. خروس طبیعتاً از آنجور سگ هایی نیست که آدم میبرد نمایشگاه سگ ها تا پزش را بدهد. مگر اینکه جایزه‌ای باشد برای سگی که عجیب ترین اسم را دارد. توی این مسابقه خروس برنده است. خب، وقتی درِک و من پوستری دیدیم که رویش نوشته بود «نمایشگاه منطقه‌ای سگ‌ها: همه ی سگ‌ها با هر شکلی و اندازه‌ای حق دارند شرکت کنند» به این نتیجه رسیدیم که بامزه است خروس را هم ببریم. درِک گفت دقیقا می‌داند این نمایشگاه سگ‌ها کجا برگزار می‌شود. از خوش اقبالی مان بود که درِک میدانست، چون خروس تا آن موقع دیگر کل پوستر نمایشگاه را جویده بود.
سفارش:0
باقی مانده:2

شهروند شهرهای داستانی: زندگی و آثار سیدمحمدعلی جمالزاده

16,000 تومان
 
در بخشی از کتاب شهروند شهرهای داستانی می‌خوانیم: داستان‌های جمال زاده حاکی از آن است که او هم زندگی در ایرانِ گذشته را از سر گذرانده و هم شاهد گام‌ نهادن ایران به روزگار نو بوده است. قرار گرفتن در مرحلۀ گذار، نوعی دوگانگی ناشی از گسست فکری فرهنگی در کار او پدید آورده است: از سویی، به ستایش از تجدد برمی‌خیزد و از سوی دیگر، ندای بازگشت به ریشه‌های بومی و عرفانی سر می‌دهد؛ هم صناعت داستان‌نویسی اروپایی را به کار می‌گیرد و هم شیفتۀ سنت‌های قصه‌گویی شرقی است. در عین تلفیق قصۀ سنتی با داستان نو، نام برخی از داستان‌هایش تلخ و شیرین، کهنه و نو، آسمان و ریسمان، حق و ناحق، ثواب یا گناه حاکی آن است که همچنان بر تقابل‌های دوگانۀ حکایت‌های کهن تأکید دارد؛ و می‌کوشد از لابه‌لای طرح تو در تو و کهنه‌نمای حکایت، عناصر تربیتی را با لحنی اندرزگونه و طنزآمیز به خواننده انتقال دهد. او معمولاً از دو شیوۀ روایی بهره می‌برد: گاه پیوستگی رویدادهای داستان از طریق سفر صورت می‌گیرد. راوی داستان‌ها، ایرانی تحصیل کرده‌ای است که پس از سال‌ها به وطن بازمی‌گردد اما چون آن را گرفتار «تعصب و خودخواهی طبقات با نفوذ فاقد احساس مسئولیت» می‌یابد، سرخورده می‌شود. دوستی را می‌یابد و او سرگذشت خود را برای راوی / نویسنده شرح می‌دهد. بدین‌سان، قصه در قصه می‌تَند و داستان ساختی هزار و یک‌ شبی می‌گیرد. جمال زاده گاهی نیز، به شیوۀ مقامه‌نویسان، تیپ‌های گوناگون را که هر یک با لحن خاص خود شناسانده می‌شوند، برای بحث دربارۀ موضوعی اجتماعی یا اخلاقی گرد هم می‌نشاند و داستان را به صورت شاهد مثالی برای ابلاغ پیام خود درمی‌آورد. در مقامه، ‌راوی پس از ورود به شهری، جمعی را می‌بیند.

وحشت در دبستان شومیان 6/ جنگِ سام و ماشینِ غول‌پیکر!

30,000 تومان
توضیحات
«جنگ سام و ماشین غول پیکر!»  جلد ششم از مجموعه «وحشت در دبستان شومیان» است. رمانی تصویری، با متنی ساده که یک فانتزی نو، کمی ترسناک و خیال‌انگیز است. در «جنگ سام و ماشین غول‌پیکر!» آموزگاری مرموز و عجیب به مدرسه‌ی ابتدایی هیولایی می‌آید. سام، آنتونیو و لوسی او را دوست ندارند و فکر می‌کنند او با مدرسه‌ی زنده و گرسنه ارتباطی دارد. آن‌ها او را تعقیب می‌کنند و می‌فهمند که این آموزگار در خانه‌ی قدیمی همان دانشمند دیوانه، شایرون شومیان، زندگی می‌کند و دارد یک ماشین عجیب می‌سازد. این آموزگار کیست؟ آیا او می‌خواهد شایرون شومیان را دوباره زنده کند؟ سام و دوستانش یاید این را بفهمند. مجموعه‌ی «وحشت در دبستان شومیان» می‌تواند یکی از کتاب‌های ماندگار در ادبیات کودکان باشد و برای هر کودکی با هر سطحی از خواندن مناسب و دلچسب است و به آن‌ها اندیشه‌ورزی و حل مسئله، شجاعت رویارویی با مسائل و همکاری با دوستان و ارزش دوستی را یاد می‌دهد. رمان‌های تصویری ساده‌خوان مانند این مجموعه، حتی برای کودکانی که خواندن را به خوبی نیاموخته‌اند هم مناسب است و به خاطر سرعت رخدادها و نوع فونت و تصویرها، سبب بالا رفتن اعتماد به نفس و انگیزه کودکان در خواندن کتاب می‌شود. این مجموعه موضوعی دارد که مسئله‌ی کودکان در این سن است، ترس از مدرسه!
سفارش:0
باقی مانده:1

وحشت در دبستان شومیان 7/ کلاس‌ها تعطیل می‌شوند!

38,000 تومان

مدرسه هر روز ترسناکتر میشود.

دبستانِ شومیان دارد فرومیریزد! کفپوشهایش از هم جدا شدهاند، دیوارهایش میلرزند و خطری جدی جانِ دانشآموزها را تهدید میکند.

آقای مدیر گفته مدرسه باید خراب شود، اما سام، لوسی و آنتونیو مطمئن نیستند تخریبِ مدرسه کارِ درستی باشد.

آیا همهی این اتفاقها بخشی از نقشهی شایرون شومیان برای رسیدن به زندگیِ همیشگی است؟

سام و دوستهایش باید حقیقت را بفهمند، قبل از اینکه دیر شود!

سفارش:0
باقی مانده:1

راهنماي مردن با گياهان دارويي

140,000 تومان

معرفی کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی

کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی اولین رمان عطیه عطارزاده، داستانی خاص درباره‌ی دختر جوان نابینایی است که به مادرش در کار خشک‌ کردن، ترکیب و آماده‌سازی گیاهان دارویی برای فروش در بازار کمک می‌کند. او در دنیای سیاه چشمانش توانسته است به کمک توانایی‌های دیگرش، اشیا و ابزاری را درک کند که با آن‌ها سروکار دارد. همه چیز برای او در ساختار و انواع مختلف این گیاهان و البته رابطه با مادرش معنا پیدا می‌کند؛ تا اینکه روزی برای یک مراسم خانوادگی از خانه بیرون می‌رود و هنگامی که برمی‌گردد، خیلی چیزها درونش عوض می‌شوند. این اثر یک رمان متفاوت، قصه‌گو، تجربی و نو است که ساختاری قابل تأمل دارد؛ رمانی که در آن تنهایی یک مفهوم آشوبنده محسوب می‌شود و رهایی از آن راه‌های عجیب و گاه خونینی در پیش دارد. نویسنده با استفاده از موقعیت خاص شخصیت داستان و فضای گوتیکی که برای او طراحی نموده، به لایه‌های پر آشوب ذهنی نزدیک شده است که میل به خشونت و عشق در آن هم‌زمان یافت می‌شود. این دوگانگی بزرگ و اساسی، داستان را به سمتی هدایت می‌کند که برایتان قابل پیش‌بینی نیست و در واقع شما با ذهن غریب راوی و رابطه‌اش با امور بیرونی تنها می‌مانید. ساختار روایی کتاب بدون هیچ کار اضافه‌ای و تنها با روایت به موقع وقایع با یک ریتم ثابت پیش می‌رود و به شخصیتش عمق می‌دهد. تا پنجاه صفحه‌ی اول هیچ اتفاق خاصی در جریان نیست، راوی برای شما از خاطره‌ها، درونیات و دنیای خودش تعریف می‌کند. او به کنجکاوی شما به بهترین شکل ممکن جواب می‌دهد و هر بار که سوال می‌کنید یک شخص کور چطور فلان کار را انجام می‌دهد یا با فلان مشکل دست و پنجه نرم می‌کند، پاسخ دقیقی را می‌دهد. سپس وقتی خوب با دنیای او و مادرش آشنا شدید، ناگهان اتفاقی می‌افتد که یکی دو فصل، جریان از آن حالت در می‌آید و شخصیت در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که تنش در سطح داستان افزایش پیدا می‌کند. در بخشی از کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی می‌خوانیم: دوازده ساله‌ام که به این موجود کوچک برمی‌خورم. گوش راستم چند روزی به شدت وزوز می‌کند، دیگر به سختی صداها را می‌شنوم. زالوها را سید برای‌مان می‌آورد. مادر آن‌ها را می‌ریزد در ظرفی شیشه‌ای که تا نیمه آب دارد و پوششی از کیسه‌ای پر از سوراخ‌ ریز. برایم توضیح می‌دهد که کرم‌های کوچک را پشت گوشم می‌گذارد تا به تدریج خونم را بمکند و فشار اضافی روی رگ‌ها و اعصاب را بردارند. زالوها را با پنس بلند می‌کنند و روی پوست می‌گذارند، وگرنه بلافاصله به انگشت می‌چسبند و دندان‌شان را توی پوست فرو می‌کنند. آن روز مادر سه زالو پشت گوش چپم می‌گذارد که اولش مشمئز کننده‌اند، انگار ناگهان پوست خیارهایی پلاسیده پشت گوش آدم بیفتد. زالوها با سوزشی ریز دندان‌های‌شان را در پوست فرو و شروع به مکیدن می‌کنند. معمولاً بین 60 تا 90 دقیقه خون می‌خورند تا این‌که باد کنند و بیفتند زمین. باید بلافاصله جای مکیده ‌شدن را ضدعفونی‌ کرد و رویش گاز استریل گذاشت تا از خون‌ریزی بیشتر جلوگیری شود. 30 دقیقه که گذشت احساس عجیبی بهم دست می‌دهد، انگار گوشم بی‌حس و سبک شده است و به وضوح با بقیه‌ی بدنم فرق دارد. در این مدت دقت که می‌کنم می‌توانم در تاریکی صدای مکیده شدن خون و جایگزین شدنش با خون تازه را بشنوم و همه‌ی تغییراتی را که در بدنم رخ می‌دهد با جزئیات کامل احساس کنم. در واقع بعد از همین اولین تجربه‌ی زالو انداختن است که می‌توانم با گوش چپم صداهایی را بشنوم که پیش‌تر قادر به شنیدن‌شان نبودم. دیگر این شد عادتم و هر چند وقت یک‌بار به دلایل گوناگون زالو انداخته‌ام و این کار لذت‌بخش‌ترین کار جهان است. به خصوص اگر بتوانم یکی از زالوهای باد کرده را که مادر می‌گذاردشان توی نمک یا الکل بدزدم و زیر پایم له کنم. زالو که بترکد قطعاً خونش خون من است و می‌رود به خورد خاک.
سفارش:2
باقی مانده:4

طناب کشی

7,000 تومان

طناب کشي

در بخشی از کتاب طناب کشی می‌خوانیم

با بی‌بی راهی خانه‌ی «او» می‌شویم. چهارراه عاملی مینی‌بوس‌ها منتظر مسافرند. سربازان همه‌جا هستند، همین‌طور لباس‌شخصی‌ها. من نمی‌بینم‌شان. به چشمم نمی‌آیند، با فهد شیطنت می‌کنیم. به سبیل راننده‌ها و سربازها می‌خندیم. تمام مردانی که بیرون خانه می‌بینیم مثل هم‌اند. انگار همه یک پدر دارند: «او». عکس‌ها و نقاشی‌های دیواری و مردان سبیلو یکی‌اند. این‌ها را بعدها می‌فهمم. بزرگ‌تر که می‌شوم، می‌فهمم «آن‌ها» همه‌جا هستند. حتا کنار چرخ طوافی سبزی‌فروشی‌ها. وقتی توی بازارچه بی‌جهت سرم را برمی‌گردانم عقب، می‌فهمم که ترسیده‌ام. از چی، نمی‌دانم! می‌فهمم که باید از کسی یا چیزی بترسم. آن‌ها نیستند، ولی حضورشان حس می‌شود. من و فهد، برای دیدار با زنی می‌رویم که می‌گویند مادر ماست، ولی دور از ماست. بی‌بی اصرار دارد که هر چند وقت یک‌بار ما را ببرد به دیدار «او». انگار بره‌ای را به آشنایی سینه‌ی میشی می‌برد. اگر او مادر ماست چرا ما پیش جدود و بی‌بی زندگی کنیم؟ مگر هر زنی بیوه می‌شود باید دیگران بچه‌هایش را بزرگ کنند؟ این فکر همیشه با من بود. می‌خواهیم برویم نجف اشرف، شارع شیخ خطیب، در سوم. با لباس نو. بی‌بی کلی خرید کرده. همه سفارش «او» است. پولش را قبلاً خودش داده. قبل از این‌که از ده راه بیفتیم بی‌بی تلفن می‌زند به شهر، به نجف، به خانه‌ی دخترش. بی‌بی گوشی تلفن را می‌آورد نزدیک گوشم، فکر می‌کنم می‌خواهد گوشی را بدهد من صحبت کنم. تا دست دراز می‌کنم طرف گوشی با دست دیگرش می‌زند پشت دستم. می‌خواهد فقط گوش کنم. گوشم را نزدیک می‌کنم به گوش بی‌بی تا بشنوم صدای آن‌طرف خط چه می‌گوید.