

طناب کشی
7,000 تومان
طناب کشي
در بخشی از کتاب طناب کشی میخوانیم
با بیبی راهی خانهی «او» میشویم. چهارراه عاملی مینیبوسها منتظر مسافرند.
سربازان همهجا هستند، همینطور لباسشخصیها. من نمیبینمشان. به چشمم نمیآیند، با فهد شیطنت میکنیم.
به سبیل رانندهها و سربازها میخندیم. تمام مردانی که بیرون خانه میبینیم مثل هماند. انگار همه یک پدر دارند: «او». عکسها و نقاشیهای دیواری و مردان سبیلو یکیاند. اینها را بعدها میفهمم.
بزرگتر که میشوم، میفهمم «آنها» همهجا هستند. حتا کنار چرخ طوافی سبزیفروشیها. وقتی توی بازارچه بیجهت سرم را برمیگردانم عقب، میفهمم که ترسیدهام. از چی، نمیدانم!
میفهمم که باید از کسی یا چیزی بترسم. آنها نیستند، ولی حضورشان حس میشود. من و فهد، برای دیدار با زنی میرویم که میگویند مادر ماست، ولی دور از ماست.
بیبی اصرار دارد که هر چند وقت یکبار ما را ببرد به دیدار «او». انگار برهای را به آشنایی سینهی میشی میبرد. اگر او مادر ماست چرا ما پیش جدود و بیبی زندگی کنیم؟ مگر هر زنی بیوه میشود باید دیگران بچههایش را بزرگ کنند؟
این فکر همیشه با من بود. میخواهیم برویم نجف اشرف، شارع شیخ خطیب، در سوم. با لباس نو. بیبی کلی خرید کرده. همه سفارش «او» است. پولش را قبلاً خودش داده.
قبل از اینکه از ده راه بیفتیم بیبی تلفن میزند به شهر، به نجف، به خانهی دخترش. بیبی گوشی تلفن را میآورد نزدیک گوشم، فکر میکنم میخواهد گوشی را بدهد من صحبت کنم.
تا دست دراز میکنم طرف گوشی با دست دیگرش میزند پشت دستم. میخواهد فقط گوش کنم. گوشم را نزدیک میکنم به گوش بیبی تا بشنوم صدای آنطرف خط چه میگوید.
در انبار موجود نمی باشد
طناب کشي
نویسنده |
مجید قیصری
|
مترجم |
—-
|
نوبت چاپ | 2 |
تعداد صفحات | 127 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1393 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —- |
وزن | 150 گرم |
شابک |
9786002290342
|
وزن | 0.150 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
عقايد يک دلقک
جملاتی از متن کتاب عقاید یک دلقک
دلقکی که الکل را درمان دردش قرار دهد، سقوطش از بالای شیروانی به مراتب خیلی سریعتر از یک شیروانیساز مست اتفاق میافتد. وقتی با حالت مستی وارد صحنه میشوم، در هنگام اجرای نمایش خطاهای زیادی مرتکب میشوم، چون دیگر آن دقتی را که لازم است داشته باشم را ندارم و همین سبب میشود که دچار دامی پردردسر شوم. یعنی به رفتاری که روی صحنه به نمایش در میآورم میخندم، که این خود بسیار نگران کننده و ترسناک است. ولی تا موقعی که هوشیار هستم، هول و استرس قبل از روی صحنه رفتن تا زمان اجرای نمایش زیاد میشود (اکثراً باید با زور و هل روی صحنه بروم) و آن چیزی که برخی منتقدان نامش را «شادی حیاتی پنهانی در تپش قلب» نهادهاند برای من چیزی جزء یک سرمای مأیوس کننده نبود که به سبب آن تبدیل به یک عروسک خیمه شببازی میشدم و ترسناکتر از آن زمانی بود که نخ این عروسک پاره میشد و من باید فقط به خودم متکی میشدم. احساس میکنم کسانی همچون راهبان که در هنگام مراقبه به عنوان یک تارک دنیا عمیق میشوند هم به چنین حالتی رسیدهاند و به عنوان یک تجربه آن را پشت سر گذاشتهاند.اول شخص مفرد
شرورترین دختر مدرسه 1
دست به دهان، گاهشماری شکستهای نخستین
معرفی کتاب دست به دهان
درباره کتاب دست به دهان
کتاب دست به دهان از روایتهای واقعی زندگی پل استر است. خاطراتِ جالب و جذابی از این نویسنده، دربارهی زمانی که هنوز نویسنده مشهوری نشده بود و به هر دری می زند تا کتابی چاپ کند و پولی به دست آورد و زنده بماند و زندگی کند. او کارهای بسیار متفاوتی را امتحان میکند از کارگری روی نفتکش تا مشارکت در پروژههای فیلمسازی یا ترجمهی قانون اساسی ویتنام و … تا این که در نهایت پس از افت و خیزهای فراوان نویسنده میشود.خواندن این کتاب تصویر متفاوتی از آستر و زندگیاش به خواننده میدهد.
خواندن کتاب دست به دهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیمبخشی از کتاب دست به دهان
من حتا پیش از آنکه بروم تو آمده بودم بیرون. پا به نوجوانی که گذاشتم دیگر به این نتیجه رسیده بودم که دنیای تجارت باید بیلطفِ حضورِ من روزگارش را بگذراند. آنموقع شاید بدترین حالم را داشتم، تحمّلناپذیرترین حالم را، پریشانترین حالم را. در آتشِ اشتیاقِ ایدهآلیسمی نویافته میسوختم، و جدّیتهای کمالی که پیاش بودم تبدیلم کرده بود به زاهدِ کوچولویی تحتِ کارآموزی. ظواهر بیرونی ثروت زدهام کرده بود، و هر نشانهای از تظاهر را که پدر و مادرم به خانه میآوردند تحقیر میکردم. زندگی منصف نبود. بالاخره این حالیام شده بود، و از آنجا که کشف خودم بود با تمامِ نیروی نهفته در یک کشف هم بهم ضربه زد. همچنان که ماهها میگذشتند تطبیق دادن خوشبختی خودم با بدبختی بسیاری آدمهای دیگر برایم سختتر و سختتر میشد. من چه کرده بودم که درخورِ آسایش و امتیازاتی باشم که بر سرم باریده بود؟ پدرم استطاعتش را داشت ــ همین ــ و اینکه او و مادرم سر پول باهم دعوا میکردند یا نمیکردند در مقایسه با این حقیقت که پیش از هر چیز آنها پول داشتند که سرش دعوا کنند اهمیتِ اندکی داشت. هربار که مجبور بودم سوار اتومبیلِ خانوادگیمان شوم شرمسار میشدم ــ اتومبیلی آنهمه پُرجلا و نو و گران، که چنان بهوضوح دعوتی بود از جهان تا تحسین کند اوضاعِ ما چهقدر روبهراه است. همدلی من اما بهتمامی با ستمدیدهها بود، با ندارها، با پاییندستیهای نظمِ اجتماعی؛ و چنان اتومبیلی مرا از شرم سرشار میکرد ــ نهفقط شرم از خودم، بلکه از زندگی کردن در دنیایی که اجازه میداد چنین اتفاقاتی هم بیفتد. اولین شغلهایم حساب نیستند. پدر و مادرم هنوز بهلحاظ مالی حمایتم میکردند و هیچ الزامی نداشتم روی پای خودم بایستم یا در دخلوخرجِ خانه سهمی داشته باشم. بنابراین فشاری نبود، و فشاری که نباشد هیچوقت هیچچیزِ مهمی هم نمیتواند به خطر بیفتد. از داشتنِ پولی که درمیآوردم خوشحال بودم اما هیچوقت لازم نبود برای الزاماتِ معیشتی خرجش کنم، هیچوقت لازم نبود نگران غذای سفره یا عقب افتادن اجاره باشم. این مشکلات بعدتر میآمدند سراغم. الان صرفاً بچهدبیرستانییی بودم پی یک جفت بال، تا از آنجایی که بودم ببَرَدم.داستانهای خانهدرختی 11/ خانهدرختی 143طبقه
ماجراهای اندی و تری در طبقهدارترین خانهدرختی دنیا
13 طبقهی دیگر به خانهدرختی 130 طبقه اضافه شد!
این خانه حالاحالاها بالا میرود و شما را میخنداند!
این دفعه سروکلهی یک اژدهای واقعی با نفسهای آتشین پیدا میشود...
تازه از قبرستان جنزده خبر ندارید! جایی که همیشه نصفهشب است، حتی وسط روز!
وسط این ماجراها اندی و تری هوس میکنند بروند پیکنیک، که البته طبق معمول برنامهریزی تری اشتباه از آب درمیآید
ملک گرسنه
معرفی کتاب ملک گرسنه اثر نهال تجدد
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هنر مفهومی و دستساخته
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.