بازگشت به محصولات
دنیای داداشی (جلد 2) - خانه داداشی
دنیای داداشی (جلد 2) - خانه داداشی قیمت اصلی: 25,000 تومان بود.قیمت فعلی: 10,000 تومان.

طوفان دریا

7,000 تومان

جوزف کنراد درباره این رمان گفته که ناخدا مک‌ور ، ناخدای کشتی ، در این اثر حاصل تجربیات بیست سال زندگی است . ناخدا مک‌ور مردی ساده ، بری از تخیل و کاملاً برونگراست . به نظر می‌رسد که طوفان برای ناخدا مک‌ور وسیله‌ای می‌شود تا خواننده و حتی خود ناخدا از شخصیت او درک بهتری پیدا کند . متأسفانه عامه خوانندگان ، در زمان خود کنراد ، آثار او را رمان‌هایی پرماجرا و سرگرم‌کننده تلقی کردند ، حال آن که کنراد در این آثار ، از جمله طوفان دریا ، که منتقدان فصل سوم آن را اوج نثرنویسی انگلیسی در عرصه رمان دانسته‌اند ، بدون تردید مضامین روان‌شناختی را نیز در نظر داشته است و در مجموع به مفاهیم کلان زندگی پرداخته است . کنراد که در زندگی خود بر روی آب تجارب منحصر به فردی داشته که برای نوشتن منبع غنی‌ای به حساب می‌آیند ، به یکباره زندگی بر روی دریا را رها می‌کند و در خانه‌ای ویلایی در انگلستان گوشه انزوا می‌گزیند و فقط می‌نویسد .

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

طوفان دریا

نویسنده
جوزف کنراد
مترجم
سهیل سمی
نوبت چاپ ٢
تعداد صفحات ١٢٠
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر ١٣٩٥
سال چاپ اول ——
موضوع
رمان‌های خارجی
نوع کاغذ ——
وزن 159 گرم
شابک
9786002780331
توضیحات تکمیلی
وزن 0.159 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “طوفان دریا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Samaneh Fathi
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کوچه پریدخت

2,200 تومان
ببین روشنک‌جان، این کوچه‌ای که الآن آسفالت شده، قبلاً خاکی بود، کوچه پریدخت. این جوب آبی که این وسط ساختن و خشکه، قبلاً نبود، اما یک راه‌آب باریک بودش که می‌رفت ته این پارکی که قبلاً خاکی بود و ما توش گُل‌کوچیک بازی می‌کردیم. اون ساختمون شیشه‌ای که می‌گی شبیه ساختمون‌های فضاییه، قبلاً یه خونه آجری بود که توش حوض داشت و چند تا درخت انجیر و خرمالو، درست کر خونه بغلیش، همون آجریه رو می‌گم، اون خونه رسول‌ایناست، شیشه‌اییه هم خونه ماست.
قدیما، خیلی سالای پیش توی اون زمین خاکی، بچه‌های محل وول می‌خوردن. فوتبال بازی می‌کردیم، تیله‌بازی، هفت‌سنگ، دخترا لی‌لی بازی می‌کردن. اما حالا که پارک شده و این همه وسیله هم توش داره، پرنده هم پر نمی‌زنه. اون موقع‌ها عصر که می‌شد رسول با سنگ می‌زد به شیشه ما، می‌پریدیم توی کوچه می‌رفتیم تو اون زمین خاکی و تا شب که با کتک و داد و دعوا می‌کشیدنمون تو خونه، بازی می‌کردیم. بابای رسول مغازه عطاری داشت، اون مغازه‌ای که اون‌جاست و کرکره‌هاش پایینه، همونه. بزرگ‌تر که شدیم با رسول هفته‌ای یه بار می‌رفتیم سینما، یه فیلم می‌دیدیم و تا یه هفته بعدش هزار بار جای هنرپیشه‌هاش بازی می‌کردیم. از فیلمای فارسی گرفته تا «وسترن» و هندی و «بروس لی». خلاصه هر چی که بود. کم‌کم من شدم عشق فیلم، هفته‌ای چند بار می‌رفتم سینما و بعدش می‌اومدم واسه رسول تعریف می‌کردم.

کالت

15,000 تومان
کالت داستان یک استاد حق‌التدریسی دانشگاه و نحوه کشف فیلمی گم‌شده از تاریخ سینمای ایران توسط اوست. این رمان با دو روایت روبه‌روست که به شکل خیالی ـ‌ واقعی، زندگی خود را روایت می‌کنند. در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم: فریادی توی سرم جمله‌ام را برید. این چه حرفی بود که می‌خواستم بزنم؟ این چه حرفی بود که او نشنیده فهمید؟ این مرد تمام زندگی‌اش را، دستِ‌کم از آن ایامی که من یادم بود، پای این گذاشته بود که من آن‌طور که خودم می‌خواهم زندگی کنم. هرکتابی، هر فیلمی، هر روشی برای زندگی که من انتخاب می‌کردم از نظر او قابل قبول بود. حالا سزای آزادیِ کمیابی که به من بخشیده بود این بود که مرگ را بهش یادآوری کنم؟ که ازش خرده بگیرم چرا آن‌طور که خودش می‌خواهد به عزای مادر نشسته و نه به آن شیوه که من انتظار دارم؟ بابک تبرایی کتاب‌های مختلف از جمله: ادبیات داستانی (ترجمه و تألیف)، کتاب‌های نظری سینما و تئاتر و همچنین فیلمنامه و نمایشنامه را در کارنامه خود دارد.

خیالات

1,200 تومان
پژوی مشکی رنگ از مقابلش گذشت وجلوتر توقف کرد ،بعد بلافاصله دنده عقب گرفت وجلو شهلا ایستاد. راننده شیشه را پائین داد. بلند گفت :(( بیایید بالا می رسونمتون.)) شهلا هنوز راننده راندیده بود. بی اعتنا گفت :(( خیلی ممنون منتظرم تاکسی بیاد. شما بفرمایین.)) دور نیست ، اتفاقی غریبب نیست. خیالات درهمین نزدیکی است . روزمره ای است که آرام آرام مسخ می کند. می رود، می آید وعادی جلوه می کند.

نماهایی از ایران

270,000 تومان

این کتاب درباره مأموریت‌های سِر جان مَلکُم در ایران، به‌خصوص مأموریت اول، و موضوعات ادبی و زندگی اجتماعی و خلق‌وخوی ایرانیان است.

سِر جان مَلکُم، کارمند کمپانی هند شرقی و اولین نماینده سیاسی انگلستان به ایران در دوره قاجار، در سال ١٢١٥ قمری به حضور فتحعلی‌شاه قاجار رسید. وی در هند، زبان فارسی را که زبان ادبی و رسمی بود و نیز آداب و رسوم اجتماعی‌ـ‌ فرهنگی مشرق‌زمین را چنان آموخت که در١٧٩٢ مترجم فارسیِ نیروهای نظامی انگلیسی در ایالت حیدرآباد شد.

در این کتاب به اقداماتی که ملکم انجام داده است پرداخته می‌شود، ملکم در مدت اقامت در ایران به اهمیت سیاسی و تجاری جزایر و بنادر خلیج فارس پی برد و پس از بازگشت به هند، به لرد ولزی پیشنهاد کرد که جزیره هنگام را اشغال و در آن پایگاه دریایی تأسیس کنند، اما اقدامی صورت نگرفت. ...

این کتاب از زبان دانای کل بیان می‌‌شود، شاید به این علت که او آسان‌تر بتواند احساسات و افکار و داوری‌های خود در مورد ایرانیان را، که بیشتر با عداوت و غرض و کینه و تحقیر همراه است، از زبان دیگران بیان کند.

سنگ و سایه

8,500 تومان
داستان سنگ و سایه گونه‌ای یارکشی پیش از بازی بود که از هر بازی‌ای زیباتر می‌نمود و کودک می‌خواست که بازی هرگز آغاز نشود، همچنان ایستاده باشند پشت به مهتاب، چشم به سایه‌ها که بر زمین افتاده بودند. چنین نمی‌شد. سردسته‌ها سنگ به سایۀ دلخواه خود می‌انداختند و یارگیری آغاز می‌شد. گاه پیش می‌آمد که سنگ بر سایۀ کودک می‌ماند اما او از جا تکان نمی‌خورد. دلش می‌کشید سنگ پیوسته در راه باشد و سایه در خنکای خاک مهتاب گرفته، بماند. شیوۀ دیگر برای یارگیری، «چُرچُر، دست پُر» بود. بدین گونه که سردسته‌ها در کنار هم می‌ماندند و بچه‌ها دست به گردن هم انداخته دور می‌شدند و با هم می‌خواندند که یکی ماه باشد و دیگری ستاره، یا یکی آسمان باشد و دیگری آفتاب. پس از اینکه «واخواندن» انجام می‌گرفت، دوتایی به سردسته‌ها نزدیک می‌شدند، می‌گفتند: «چُرچُر» سردسته‌ها می‌گفتند: «دست پُر!» می‌گفتند: «کی می‌خواهد ماه؟ کی می‌خواهد ستاره؟». (ازمقدمۀ کتاب ) نشر ققنوس از محمدرضا صفدری پیش از این کتاب «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» را منتشر کرد که برندۀ رمان برگزیده سال 81 منتقدان و نویسندگان مطبوعات و

عذاب‌ وجدان‌

45,000 تومان
چند دقیقه‌ پیش‌، همان‌ صدای‌ همیشگی‌. هر بار با شنیدن‌ آن‌ صدا، قلبم‌ فرو می‌ریزد، درست‌ مثل‌ شبی‌ که‌ از جزیره‌ برگشته‌ بودیم‌ و من‌ داشتم‌ از ترس‌ می‌مردم‌ که‌ مبادا متوجه‌ شوند که‌ ماتئو، جلوی‌ در ساختمان‌، در انتظار من‌ است‌. با این‌ حال‌ وقتی‌ تاکسی‌ حرکت‌ کرد، هراسان‌ شده‌ بودم‌. همان‌طور که‌ ماتئو رفته‌رفته‌ از من‌ دور می‌شد، من‌ نیز حس‌ می‌کردم‌ که‌ در صحبت‌ کردن‌ با گولیلمو نباید شتابی‌ نشان‌ دهم‌ (و با وجود این‌که‌ داشتم‌ از آنچه‌ تو آن‌ را «تقصیر من‌» می‌نامی‌، رنج‌ می‌بردم‌) حس‌ می‌کردم‌ که‌ بار دیگر آن‌ عذاب‌ وجدان‌ نامعلوم‌ و همیشگی‌ دارد در قلبم‌ جای‌ می‌گیرد... ... من‌ داشتم‌ فکر می‌کردم‌ که‌ دیگر هرگز سعادتمند نخواهم‌ شد. و یک‌ روز، مرگ‌ من‌ نیز فرا خواهد رسید. به‌ نظرم‌ سانتا ترزا هم‌ همین‌ را می‌گفته‌ است‌: تا دو ساعت‌ دیگر، نه‌؟ بگذریم‌. به‌ هر حال‌ ماجرای‌ ما دارد به‌ انتها می‌رسد. ماتئو اغلب‌، با نگرانی‌ خاطر به‌ من‌ خیره‌ می‌ماند. دستش‌ را به‌ پیشانی‌ من‌ می‌کشد و زمزمه‌کنان‌ می‌گوید: «حتی‌ عشق‌ من‌ نیز موفق‌ نخواهد شد از تو دفاع‌ بکند، نه‌، هیچ‌ کس‌ قادر نیست‌ که‌ آن‌ لحظه‌، لحظه‌ مرگ‌ را به‌ عقب‌ بیندازد.» ...