عشق‌های فراموش‌شده/ عامره و هرمز (جلد سخت)

47,000 تومان

برداشتی آزاد و طنز از حکایت اسب آبنوس کتاب هزار و یک شب.

هرمز ولیعهد جوان پادشاه ایران‌زمین سوار بر اسبی پرنده می‌شود.

راهش را در آسمانِ بی‌تابلو و جاده گم می‌کند، خسته و کوفته بر بام قصری فرود می‌آید و همان‌جا یک دل، نه هزار دل (تو بگو یک‌میلیون دل، کی به کی است؟) عاشق دختر پادشاه یمن می‌شود و از برکت همین عشق همه‌ی بدبختی‌های عالم سرش هوار می‌شود.

باور نمی‌کنید؟ داستان‌نویس هم تا این داستان را ننوشته بود، باورش نمی‌شد!

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

عشق‌های فراموش‌شده/ عامره و هرمز (جلد سخت)

نویسنده
 علی بخشی
مترجم
—-
نوبت چاپ
تعداد صفحات 96
نوع جلد سخت
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
جوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
 9786008025061
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “عشق‌های فراموش‌شده/ عامره و هرمز (جلد سخت)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

چهار چهارشنبه و یک کلاه‌گیس

10,000 تومان

معرفی کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس

مجموعه‌ای از 11 داستان کوتاه به قلم بهاره رهنما، بازیگر سینما و تلویزیون! داستان‌های کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس عمدتاً فضایی زنانه دارند و بین سال‌های دهه‌ی هفتاد و هشتاد شمسی تألیف شده‌اند و در این مجموعه گرد آمده‌اند.

درباره‌ی کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس:

زنی که فال می‌گیرد در موقعیت هولناکی قرار دارد، دختری از مادرش می‌گوید و از خانواده‌ای که اخلاقی خاص دارند، پسری از احساساتش نسبت به پدر و مادرش پرده برمی‌دارد، پیشخدمت رستورانی از دختری می‌گوید که هر روز به رستورانش می‌رود، و این‌ها و بیشتر از این‌ها داستان‌های کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس را تشکیل می‌دهند. بهاره رهنما در 11 داستان این مجموعه که عموماً حال‌وهوایی زنانه دارند و راوی آن‌ها اول‌شخص است، از انسان‌هایی می‌گوید که هر کدام در جهان کوچک خود دغدغه‌ای دارند و درگیر دل‌مشغولی‌های بی‌پایان خود هستند. داستان‌های کوتاه کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس با اینکه هر یک در فضایی متفاوت می‌گذرند، نقطه‌ی اشتراکی دارند که آن‌ها را تبدیل به مجموعه‌ای خواندنی می‌کند که مخاطب را با خود همراه می‌کند و احساساتی مشابه هر یک از شخصیت‌ها را در او برمی‌انگیزد.

کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس برای چه کسانی مناسب است؟

اگر علاقه دارید مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه را به قلم یکی از بازیگران ایرانی بخوانید، کتاب حاضر مناسب شماست.

با بهاره رهنما بیشتر آشنا شویم:

نویسنده‌ی کتاب حاضر شهرتش را مرهون کار در عرصه‌ی سینما و تلویزیون است. بهاره رهنما که بیشتر به‌خاطر بازیگری شناخته می‌شود، چندین کتاب شعر و داستان نیز منتشر کرده که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به «زن باران»، «مالیخولیای محبوب من» و «پای به جاده زدن» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب چهار چهارشنبه و یک کلاه گیس می‌خوانیم:

چشم‌هایت برق می‌زند، اما به ‌روی خودت نمی‌آوری، وسایلت را جمع می‌کنی و مانتویت را به تن می‌کشی، خودت را از تک‌وتا نمی‌اندازی و می‌گویی: «آره، برم بچه‌م الان می‌آد خونه، تا من نباشم غذای درست و حسابی نمی‌خوره.» طبق معمول وسط زمین و هوا می‌گویی: «خداحافظ»، و توی راه‌پله داد می‌زنی: «بهت زنگ می‌زنم.» به دویدنت که هنوز دخترانه است سمت ماشینِ سعید نگاه می‌کنم. جمله‌ی سعید هنوز توی گوشم است: «تا آخر دنیا عاشقتم، بگو خانوم‌کوچولوی دیوونه‌ی من بیاد پایین.» سرم گیج می‌رود و می‌خواهم همه‌ی وجودم را عُق بزنم. سعید دارد در ماشین را برای تو باز می‌کند. با موهای کوتاهش شبیه سعید سال‌های دبیرستان شده. تو به او لبخند می‌زنی، یاد خوابم می‌افتم؛ من و تو و سعید و یک بی‌بی گشنیز گنده‌ی مقوایی بدقواره... ترشی مایع معده‌ دهانم را پر می‌کند. می‌دوم سمت دست‌شویی. پشت صدای شیر آب و عق‌ زدنم، صدای صاحب‌خانه‌ام را می‌شنوم که غر می‌زند باز اجاره‌ی خانه‌ام عقب افتاده!

فهرست مطالب کتاب

تو خفه می‌شی یا من؟ گروه اکثریت تصمیم مثل همیشه ماما عاشق لاک قرمز بود اسب شمس‌العماره بَزَک زانتیای سیاه روبه‌رو چهار چهارشنبه و یک کلاه‌گیس
 
سفارش:0
باقی مانده:1

فرار هاي عاشقانه

250,000 تومان

در بخشی از کتاب فرارهای عاشقانه می‌خوانیم

وقتی دبیرستانش تمام شد و منتظر بود تا دیپلم بگیرد به شهر بزرگی در همسایگی‌شان سفر کرد. یک ساعت و نیم با قطار در راه بود. در سال‌های گذشته هم می‌توانست به این شهر سفر کند؛ برای کنسرت، تئاتر یا دیدن نمایشگاه، اما هرگز این کار را نکرده بود. بچه که بود یک‌بار با پدر و مادرش رفته بودند به آن شهر و آن‌ها کلیسا، شهرداری، دادگستری و پارک بزرگ وسط شهر را نشانش داده بودند. بعد از عوض کردن خانه دیگر مسافرت نرفتند؛ نه با او، نه بی‌او. خودش هم هیچ‌وقت به این فکر نیفتاده بود که تنها سفر کند، و وقتی به این فکر افتاد که پول نداشت. پدر کارش را به دلیل مصرف الکل از دست داده بود و پسر هم مجبور شد در کنار تحصیل در دبیرستان این‌جا و آن‌جا کار کند و پولش را به پدر و مادرش بدهد. حالا که دبیرستانش تمام شده بود و می‌خواست شهرشان را ترک کند، خودش را برای ترک پدر و مادر هم آماده می‌کرد؛ می‌خواست آن‌ها را به حال خودشان بگذارد. می‌خواست وقتی کار می‌کند و پولی به دست می‌آورد آن را برای خودش خرج کند. به شهر که رفت، اتفاقی، به موزه‌ی هنرهای مدرن برخورد. ساختمان موزه توجهش را عمیقاً جلب کرد. واردش شد. ساختمان موزه معجون غریبی بود از مُدرنیسم و سردی و بی‌روحی خانه‌های غارمانندی که کارهای چرندی روی درها و پنجره‌هایش آویزان بود. تابلوهای موزه مربوط بود به دوره‌های امپرسیونیسم تا فوویسم. همه را با دقت فراوان و علاقه‌ی کم تماشا کرد و رسید به تابلویی از رنه دالمان. تابلو در ساحل نام داشت و موضوعش صخره، ساحل شنی و دریا. روی صخره دخترکی روی دست‌هایش ایستاده بود و پاهایش در هوا بود. دخترک برهنه و زیبا بود و یک پای چوبی داشت. نه این‌که پایش چوبی باشد، نه.
سفارش:0
باقی مانده:1

آلابولا

50,000 تومان
کتاب «آلابولا» نوشته‌ی زکریا قائمی است. این رمان پرسرعت و به‌شدت روایی است. قائمی تبحر خاصی در دیالوگ‌نویسی دارد و از توصیف و مکث دور است. فضای سیاسی و اجتماعی‌ای که در اثر ساخته می‌شود با امروز پیوندهای عمیق دارد و رازهای زیادی را آشکار می‌کند. آدم‌های گوناگونی که بر اثر تغییر فضا عوض یا مرموز شده‌اند، رخ می‌نمایند و قهرمان رمان که یک عشق فیلم است می‌خواهد تا ته خط برود. در بخشی از متن کتاب آمده است: ما اتفاقی سه نفر بودیم: یونس، فتحی، ماشال. و اتفاقی از پاییز 58 با هم رفیق بودیم. در خیال‌مان «آرزو داشتم برم، تا به دریا برسم»، اما ورق برگشت و فهمیدیم که «سرنوشتم همینه، من اسیر زمینم.» لابد اگر منتظر بمانیم، چند سال دیگر هرکدام یواشکی پشت یک سررسید یا روی بخار آینه‌ی حمام می‌نویسیم «هیچی باقی نیست ازم.» هیچ‌کدام از ما بعد از سی سال نمی‌داند کجا بود آن شبی که همدیگر را دیدیم، آش‌ولاش، کچل، غریبه. با چشمِ بسته سوارمان کرده بودند، از جایی که نمی‌دانستیم کجاست رفتیم به جایی که هیچ‌وقت نفهمیدیم کجا بوده. رفته بودیم انقلاب کنیم، بعضی‌ها بیش‌ýتر انقلاب کردند، ما را هم منقلب کردند. چندماهی تعطیلات به‌مان خورد: فتحی سه ماه، ماشال چهار ماه و من شش ماه بعد از انقلاب ترخیص شدیم. آخرش رسید به این‌که غلط کردیم، غلط اضافه کردیم. به‌مان گفتند «دیگر از این غلط‌ها نکنید.» ما هم چشم‌مان را بستیم و گفتیم «چشم.»

شب زمين

98,000 تومان

معرفی کتاب شب زمین اثر آلبر کامو

این میل نوشتن به یکدیگر و خطاب قرار دادن آن که با او قرابتی وجود دارد، از دیرباز بخشی از سنت نویسندگی و آداب زندگی نویسندگان بزرگ بوده است. نامه‌نگاری چنان فرم شگفتی‌ست و توانایی شگرفی در حمل ایده‌های نویسنده همراه با صمیمیت و شخصی شدگی دارد که حتی منتقدان هنری و ادبی هم بارها و بارها از آن برای نوشتن نقدهایشان استفاده کرده‌اند.
در این میان، نامه‌نگاری‌های حقیقی نویسندگان، شاعران و فیلسوفان، خطاب به معشوق، همسر، دیگر اعضای خانواده یا دوستان‌شان، به شکل عجیبی خواندنی، دوست‌داشتنی و راهگشا هستند؛ راهگشا برای فهم ذهن و زبان و زیست آن‌ها و همین‌طور راهگشا برای فهم بهتر مای خواننده نسبت به جهان، آن هم از مسیر جمله‌ها و تعابیر عموما شخصی آن انسان‌های بزرگ با اذهان درخشان.
نامه‌های گوستاون فلوبر و ژرژ ساند، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی، ژرژ باتای و موریس بلانشو، ژان لوک گدار و فرانسوا تروفو و در نزدیک‌تر ما، محمود درویش و ادوارد سعید یا احمد شاملو و غامحسین ساعدی و ... همگی دریچه‌هایی عظیم رو به ما گشوده می‌کنند که خواندن تک‌تک‌شان چیزی کم از خواندن آثار ادبی بزرگ ندارد.
آلبر کامو و رنه شار نیز به همین سیاق در حد فاصل سال‌های 1946 تا 1959، نامه‌‌های بسیاری برای یکدیگر نوشتند و از هنر، ادبیات، سیاست، جامعه و زندگی‌شان حرف‌هایی به میان آوردند که همین امروز در هزاره‌ی سوم، به شکل عجیبی روشنگر و برانگیزاننده‌اند.
کتاب «شب زمین» مجموعه‌ای از این نامه‌هاست که در میان نوشته‌های این دو یافت شده و کنار هم قرار گرفته‌‎اند تا پس از هفت هشت دهه، ژرف‌‌اندیشی نویسنده‌هایی را بر ما روشن کنند که بر مقاومت، عصیان و لزوم فریاد برآوردن، تأکید داشتند.
اهمیت شب زمین نه فقط در ایده‌های بزرگ کامو و شار درباره‌ی جهان و انسان است، بلکه در بسیاری از نامه‌ها شور دوستی و احساس همدلی و مراقبتی از میان سطورشان متبلور می‌شود که نشانی تام و تمام است بر اهمیت دوستی در لحظه‌لحظه‌ی زیست روزمره.

مدیریت منابع انسانی

327,000 تومان
منابع انسانی هر سازمان، عامل اصلی حیات آن سازمان است و از این رو شناخت انسان برای مدیریت اثربخش آن ضروری است. مدیریت منابع انسانی بر مبنای رفتار سازمانی بنا شده و درصدد است ضمن تضمین بهره وری منابع انسانی و سودآوری سازمان، بخشی از نیازهای انسان را نیز برآورده سازد. کتاب مدیریت منابع انسانی، بر مبنای تفکرات و نظرات ارزشمند اندیشمندان بزرگ، تکوین یافته و حاصل یافته های علمی با متدولوژی های معتبر و محکم است و در آن تلاش شده تا حد امکان ایده ها و مفاهیم مدیریت منابع انسانی به صورت مختصر و منسجم ارائه شود.  

بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم

175,000 تومان
کتاب «بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم» مجموعه‌ای از یادداشت‌ها و نوشته‌های دیوید سداریس، نویسنده و طنزپرداز شناخته شده‌ی آمریکایی است که توسط پیمان خاکسار به فارسی برگردانده شده است. پیش‌تر، این مترجم با ترجمه‌ی کتاب «بالاخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم» این نویسنده‌ی آمریکایی را به مخاطبان فارسی‌‌زبان شناسانده بود. با خواندن «بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم» که در آمریکا با استقبال فوق‌العاده روبه‌روشد، با گردشگری کنجکاو آشنا می‌شوید و چیزهایی را می‌خوانید که هرگز فکرش را هم نمی‌کردید بتوانند به این خنده‌داری باشند. از مشکلاتی که یک دندانپزشک در فرانسه با آن سر و کله می‌زند گرفته تا شکل عجیب و غریب دستشویی‌ها در پکن. از عادات غذایی پرنده‌های کمیاب استرالیایی تا طبیعت بکر کارولینای شمالی. در این اثر تک‌گویی‌هایی را از آدم‌هایی عجیب و غریب می‌خوانیم که با تفکرات خنده‌دارشان ما را به دنیای متفاوتی دعوت می‌کنند. شهرت سداریس بیشتر به خاطر داستان‌های کوتاه فکاهی و طنزآمیزی است که با الهام از زندگی شخصی‌اش می‌نویسد. او در قالب داستان‌و به روش خاص خودش، مسائل اجتماعی پیرامونش را تفسیر می‌کند. در قسمتی از متن این کتاب آمده است: «همیشه به خودم می‌گفتم وقتی پنجاه سالم شود اپرا را کشف می‌کنم، نه همین‌جور سرسری، با تمام وجود: اسم آهنگ‌سازها را حفظ می‌کنم، ایتالیایی یاد می‌گیرم و شاید حتا یک شنل بخرم. به‌نظرم اپرا چیزی بود که فقط یک آدم مسن جذبش می‌شود، برای همین این‌قدر عقبش انداختم. بعد پنجاه سالم شد و به جای اپرا شنا را کشف کردم. یا شاید بهتر است بگویم دوباره کشف کردم. از ده‌سالگی شنا بلد بودم، توی باشگاه رالی کلاس می‌رفتم. یک جای بهتر هم بود، باشگاه کارولینا، ولی بعید می‌دانم یانکی‌ها را راه می‌دادند. اگر حافظه‌ام درست یاری کند جهودها را هم راه نمی‌دادند. تنها سیاه‌پوستانی که به یاد می‌آورم خدمه بودند و همه، حتا بچه‌ها، به اسم کوچک صدای‌شان می‌کردند. به کسی که پشت پیشخان ایستاده بود به جای آیزاک می‌گفتیم آیک و من با یازده سال سن، آقای سداریس بودم. باشگاهِ بهتر بر مبنای این شعار بنیان گذاشته شده بود که رالی مهم است، این‌که خانواده‌های قدیمی‌اش بهترین هستند و به جایی احتیاج دارند که بتوانند از معاشرت هم لذت ببرند بی‌این‌که کسی پنجول‌شان بکشد. اگر این ایده به‌نظرمان خنده‌دار نمی‌آمد در باشگاه‌مان احساس بدبختی می‌کردیم. البته این را هم به آدم می‌گفت: ببین با مزخرف بودن چه‌قدر پول صرفه‌جویی کردی!»
سفارش:0
باقی مانده:1