

فن ترجمه: اصول نظری و عملی ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربی
110,000 تومان
یکی از فنون بسیار مهم و در عین حال فراموش شده در کشور ما، فن ترجمه عربی- فارسی است و این فقدان را از شمار کتاب های فن ترجمه عربی- فارسی منتشر شده در کشور می توان فهمید.
هدف از نگارش کتاب حاضر، آموزش فن ترجمه به فارسی زبانان از دو جنبه نظری و عملی است. در این کتاب که حاصل سال ها تدریس و تحقیق مؤلف است، نظریه های ترجمه و نگرش کلی به اصول اولیه آن و معضلات و پیچیدگی های ترجمه، روش های مختلف ترجمه به همراه نمونه های عملی مطرح می شود.
همچنین ترجمه اسم های دو زبان از زوایای مختلف بررسی، فعل های فارسی و عربی و زمان های هر یک با یکدیگر و حروف دو زبان با یکدیگر مقایسه می شود.
از دیگر مباحث این اثر رابطه حروف با اسم و فعل و مقایسه جملات اسمیه و فعلیه دو زبان است. در پایان هر درس، به اقتضای موقعیت، تمرین هایی داده شده است که دانشجویان و علاقه مندان بتوانند داده های خود را بسنجند و درباره هر درس بحث و تبادل نظر داشته باشند.
نویسنده در پایان کتاب به معرفی لغت نامه های قدیم و جدید به عنوان ابزار کار مترجمان می پردازد.
در انبار موجود نمی باشد
فن ترجمه: اصول نظری و عملی ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربی
نویسنده |
دکتر یحیی معروف
|
مترجم |
——-
|
نوبت چاپ | 19 |
تعداد صفحات | 312 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | وزیری |
سال نشر | 1401 |
سال چاپ اول | ————— |
موضوع |
مطالعات ادبی
|
نوع کاغذ | ————— |
وزن | 435 گرم |
شابک |
9789645305459
|
وزن | 0.435 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
تاریخ ماریخ مستطاب 2/ کفش
گالش، صندل، چکمه...
یک دنیا قصه پشت هر کدام از این کفشها هست.
تاریخچهی کفشها، قوم و ملتی که آنها را ساختهاند، تناسب شکل و رنگشان با سلیقه و شخصیتهای مختلف و...
تا حالا شده دربارهی دیگران، از روی کفشی که پوشیدهاند، نظر بدهی؟
اصلاً تا حالا پایت را توی کفش دیگران کردهای؟ دخترها که زیاد این تجربه را دارند، چون همهشان در بچگی حسابی به خدمت کفشتقتقیهای مامانهایشان رسیدهاند.
کفش مورد علاقهی تو کدام است؟ جواب این سؤال مهم است، چون روانشناسها میگویند کفشی که هر کس میپوشد خیلی به شخصیتش ربط دارد. برای همین، شاید بهتر باشد بیشتر دربارهی کفش مستطابمان بدانیم.
در کتاب تاریخ مستطاب کفش با همهجور کفشی آشنا خواهی شد و هر چیزی که بخواهی دربارهی کفشها بدانی، توی این کتاب پیدا میشود.
شاخ
در بخشی از کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته میخوانیم
دورتادورمان پر شده بود از پوستتخمه. با پوتین کمی پخششان کردم. پارچ آب را برداشتم و چند قلپی خوردم و نشستم روی کیسهشنها. پکی به سیگار زدم و با چشم دنبال مرغه گشتم. پشت تانکر، با پا خاک را جابهجا میکرد و دنبال چیزی میگشت. خروسه از چالهی جلو تانکر آب میخورد. سیراب که شد باز سینه جلو داد و قبراق راه افتاد. نگاهی به اطرافش کرد و دوید طرف مرغه. مرغه هفتهشت متری دور شد و رفت زیر تویوتای ستوان. خروسه باز خیز برداشت و رفت سمت ماشین. مرغه آمد پای تپه. خروسه قدمزنان رفت طرفش. مرغه فاصله گرفت و دور شد. رفت نزدیک تانکر. خروسه دوید و نوکی به گردنش زد. مرغه پرید و بالبالی کرد و رفت زیر تانکر. خروسه ایستاده بود و نگاه میکرد. مرغه انگار که توی باغ نباشد شروع کرده بود با پا زیرش را تمیز میکرد. خروسه همانطور ایستاده بود. چند قدمی نزدیک شد و باز ایستاد. مرغه گرفتار تمیزکاری بود. چند قدم دیگر هم جلو رفت مرغه چرخیده بود و به چیزی نوک میزد. خروسه دوید و گردنش را گرفت. مرغه کمی جلو رفت. خروسه چرخید و سوارش شد. باهم جابهجا شدند. خروسه پسِ گردنش را گرفته بود و ول نمیکرد. باز جابهجا شدند. خروسه سوار بود. تکانتکانی داد و پسِ گردن را ول کرد. مرغه دوید و چند قدمی دور شد. خروسه همانجا ایستاده بود و نگاه میکرد؛ درست مثل بچهپرروها. پوستتخمهای که مزهاش را گرفته بودم پف کردم بیرون و تخمهی دیگری انداختم دهنم. کمی آب خوردم. ساعت نداشتم و نمیدانستم چهقدر از پستم مانده. خسته شده بودم و گرما داشت نمنم اذیت میکرد. سیا برای تحویل پست معمولاً کمی دیرتر میآمد. پتو تکانی خورد و ستوان از سنگر زد بیرون. سرش را عینهو گاو انداخت پایین و یکراست رفت و سوار ماشین شد. اَنآقا باز پررو شده بود. اشتباه کردم، نباید تحویلش میگرفتم. منتظر شد تا سیا بیاید. سیا لیوان چایی بهدست آمد بیرون.مهارتهای آموزشی و پرورشی: جلد اول
تاریخ اساطیری ایران
آگوس و هیولاها 6/ از این کتاب به آن کتاب
کارآگاه کرگدن در باغوحش مرموز 4/ اسرار «غروب»
برشی از متن کتاب
نصف شب از خواب بیدار شدم. خواب چیزی را دیدم که من را بیدار کرد. خواب یکی از حرف های بیسنتیا خانم فیله بود. داشت می گفت: دختره تشویقم کرد این کار رو بکنم! دختره؟ منظورش کی بود؟ دختره کی بود؟ یک لحظه شک کردم نکند او باشد؟... نگاهش کردم. غروب کف قفس دراز کشیده بود. لبخند زیبایی روی لب داشت و خوابیده بود. شبیه فرشته ها بود. چطور امکان داشت او بیسنتیا خانم فیله را راضی کرده باشد تا روی بدن فیل دیگری نقاشی بکشد؟ به خودم گفتم: اصلاٍ امکان ندارد. بعد کمی جا به جا شدم تا جایم راحت تر باشد و باز بخوابم. فایده نداشت. یک لحظه با خودم گفتم نکند همه این ها کار غروب بوده. یک لحظه بعدش گفتم نه. اصلاً کار او نیست. امکان نداشت کار او باشد! هر چه باشد من دوستش بودم، مگر نه؟ بودم، نبودم... نتوانستم نتیجه ی مشخصی بگیرم. دیدم بهتر است بلند شوم و یک حمام گِل درست و حسابی کنم محشر بود! ماه کامل بود و می درخشید. باغ وحش ساکت ساکت بود و تمام حوض گل مال خودم بود. تنها بودن و تنهایی حمام کردن چیز دیـ... _ کرگدن جون؟ خوابت نمی بگه؟ تنهایی چی کاگ داگی می کنی؟ الان می آم پیشت. بله. می گفتم. چیز دیگری بود. ولی این چیز دیگر دوام نداشت. خیلی معمولی پرسیدم: غروب! وقتی بیسنتینا خانم فیله گفت: دختره تشویقم کرد. فکر می کنی منظورش کی بود؟ یک لحظه انگار دست و پایش را گم کرد. ولی فقط یک لحظه. گفت: مگه همچین چیزی گفت؟ ها؟ گفتم: آره. گفت دختره من رو تشویق کرد. گفت: شاید... مامانش نبوده؟ یا شاید استاد نقاشی اش بوده. بله، حرف غروب منطقی بود. گفت: کرگدن جون! تو که فکگ نمی کنی کاگ من باشه. مگه نه؟ امان از دست آن آه و ناله ها! چیزی نمانده بود گریه اش بگیرد! من از کی این قدر بی رحم شده بودم؟ حالم از دست خودم بد شد. پیشنهاد دادم با هم کاه بخوریم تا صبح زیر نور ماه با هم مشغول خوردن کاه بودیم. داستان زندگی خودمان را تعریف کردیم. خندیدیم. عالی بود. آن روز روز خوبی می شد. می شد! ولی نشد. چون مانوئلا گفت اره پرونده ی جدیدی برای ما آورد. آمد توی دفترم و سه تا نامه به من داد. نامه ی اول را باز کردم و خواندمش، نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. پرسیدم: خب این چشه؟ گفت: بقیه ش رو هم بخون کرگدن جون! دومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! گفتم: حالا خودت رو نگران نکن. باغ وحش جمعیتش زیاده. می دونی که... بعضی وقت ها بچه ها بازی شون می گیره... گفت: بقیه اش رو هم بخون کرگدن جون! سومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! به زودی می میری! از جا پریدم. این یک تهدید جدّی بود! نگاهی به آدرس فرستنده کردم. چیزی ننوشته بودند. فکرش را می کردم! نامه ها را ناشناس فرستاده بودند. گفت: کرگدن جون! می تونی مجرم رو پیدا کنی؟ حتماً متوجه ی که خانواده ام حسابی نگرانن. گفتم: حتماً مانوئلای عزیز! حتماً. همین الان می رم سر وقت تحقیـ... هنوز حرفم را تموم نکرده بودم که...محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-درونگری
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کنددانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-روشنگری
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ایمانوئل کانت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بدنآگاهی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عقل به روایت کانت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-زيبایشناسی هگل
دانشنامه فلسفه استنفورد 3: شاخهها و مکتبها
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٧٣٥ |
سال نشر | ١٤٠١ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
قطع | رقعی |
وزن | ٨٩٧ |
شابک | ٦ -٣٩٠-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.