قصه‌های بترس برای بچه‌های نترس 3/ داس مرگ

99,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:2
جن‌هایی که سونای بخار می‌گیرن، پسرِ هیولا، ایسچی، گرگینه، دراکولا، مرگ با داس بلندش توی اتوبوس، دوربینی که از هرکسی عکس بگیره اون ناپدید می‌شه، شبح‌های بی‌خانمان…

از این چیزها می‌ترسی؟ می‌ترسی و می‌لرزی؟ می‌لرزی و خیس می‌شی؟

اگه فکر می‌کنی بچه‌ی نَترسی هستی، بیا وسط!

اگه دلت می‌خواد ترس رو توی داستان مزه‌مزه کنی، دلت رو بزن به دریا و بیا جلو!

اگه دلت می‌خواد با موجودات عجیب‌وغریب و ترسناک آشنا بشی، این کتاب رو از توی قفسه بکش بیرون و بخون!

به افتخار همه‌ی بچه‌های نترس!

جیغ و داد و هیولای بلند

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

قصه‌های بترس برای بچه‌های نترس 3/ داس مرگ

نویسنده
محمدرضا شمس
مترجم
—-
نوبت چاپ
تعداد صفحات 146
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222040475
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “قصه‌های بترس برای بچه‌های نترس 3/ داس مرگ”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

سکه سازان

195,000 تومان
رمان سکه سازان، اثری است نوشته ی نویسنده ی فرانسوی، آندره ژید، که در سال 1925 برای اولین بار در فرانسه انتشار یافت. پی رنگ اصلی این اثر، با شخصیت های فراوان و مسیرهای داستانی متعدد، به مفهوم اصل یا بدلی بودن و نقطه ی تمایز این دو می پردازد. این نقطه ی تمایز، هم در داستان سکه های طلایی و هم در به تصویر کشیدن عواطف و ارتباطات کاراکترها هویداست. رمان سکه سازان، یک رمان-در-رمان است و ادوارد، من دیگر خود نویسنده، قصد دارد تا رمانی به همین نام را به رشته ی تحریر درآورد. داستان توسط راوی دانای کل روایت می شود که گاهی اوقات مستقیما با مخاطب صحبت می کند، درباره ی انگیزه های شخصیت ها نظرش را می گوید و یا شکل های دیگری از واقعیت را مورد بحث قرار می دهد. بنابراین، رمان سکه سازان به عنوان اثری پیشگام در ژانر «رمان نو» در نظر گرفته می شود. ساختار اصلی رمان طوری در نظر گرفته شده است که منعکس کننده ی سبک «کوبیسم» باشد؛ بدین صورت که کتاب، روایت های داستانی متعددی را به همراه نقطه نظرهای متفاوت در هم آمیخته است.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

گاوخونی

150,000 تومان
"گاوخونی" به قلم "جعفر مدرس صادقی" داستانی است تاثیرگذار که با زبانی ساده و نثری روان نگارش شده است. "گاوخونی" قصه ی مردی است جوان که بعد از ترک زادگاهش اصفهان و آمدن به تهران، هنوز در خاطرات گذشته سیر می کند و نتوانسته از آنجا دل بکند. او با دو نفر از دوستان خود در یک خانه زندگی می کند و درگیر گذشته ها و یاد پدری است که با او ارتباط عمیقی داشته و سپس او را از دست داده است. یاد پدر از ذهن او پاک نمی شود و انگار نه او و نه پدرش میلی به جدایی و گسستن این پیوند ندارند. این پیوند در خواب هایی که او می بیند حفظ شده و در پل هایی که میان خواب و بیداری زده می شود، "جعفر مدرس صادقی" داستان "گاوخونی" را فصل به فصل می آفریند. وجه تشابه تمام خواب های مرد، باتلاق "گاوخونی" است و همه چیز به آنجا برمی گردد. فضای "گاوخونی" برای او مبهم و هراس آمیز است، باتلاق، روح او را به درون خود می خواند اما اوضاع برای پدرش فرق می کند و او آزاد و رها در "گاوخونی" آب تنی می کند. آیا این مرگ است که چنین تفاوتی را برای پدر و پسر رقم زده یا مفهوم دیگری در پس داستان "گاوخونی" نهفته است؟ در کنار این مضمون ماورایی، "جعفر مدرس صادقی" نگاهی به پدیده های اجتماعی نیز داشته و علاوه بر خرده گرفتن بر بسیاری از سنن اجتماعی، تصویر بسیار هنرمندانه ای از ازدواج و زندگی زناشویی را به همراه جنبه های مختلف آن و پیامد و دستاوردهایش به خوانندگان ارائه نموده است.

مطرود و دو داستان ديگر

160,000 تومان
بخشی از کتاب مطرود و دو داستان دیگر شهر را درست نمی‌شناختم، شهر محل تولدم و محل اولین گام‌هایم در این جهان، و بعد گام‌های دیگرم، آن‌چنان پُرشمار که گمان می‌کردم همهٔ ردپاهایم گم شده، اما اشتباه می‌کردم. چه کم بیرون می‌رفتم! گه‌گاه پشت پنجره می‌رفتم، پرده‌ها را کنار می‌زدم و بیرون را تماشا می‌کردم. اما بعد تندی برمی‌گشتم به کنج اتاق، به سوی تخت‌خواب. در این هوایی که محاطم کرده بود احساس ناخوشی می‌کردم، احساس گمگشتگی در برابر هرج‌ومرج چشم‌اندازهای بی‌شمار. اما همچنان می‌دانستم در این برهه چه‌طور عمل کنم، در مواقعی که کاملاً ضروری بود. اما اول چشم چرخاندم به سوی آسمان، همان جا که به ما مدد می‌رساند، که هیچ مسیری در آن نیست، که انسان در آن آزادانه پرسه می‌زند، همچون در برهوت، و هیچ‌چیز سد نگاهت نمی‌شود، هر جا که چشم بگردانی، مگر حدودوثغور خودِ نگاه. سرِ آخر ملال‌آور می‌شود. بچه که بودم گمان می‌کردم زندگی وسط دشت چه خوب است، و رفتم به خلنگ‌زار لونِبورک۱ با فکر دشت رفتم به خلنگ‌زار. خلنگ‌زارهای نزدیک‌تر دیگری هم بود، اما صدایی مدام به‌ام می‌گفت، خلنگ‌زار لونِبورک به کارت می‌آید. به‌حتم عامل ۲lüne در این ماجرا مؤثر بود. از قرار معلوم خلنگ‌زار لونِبورک به‌هیچ‌وجه رضایت‌بخش نبود، به‌هیچ‌وجه. ناامید به خانه آمدم، و درعین‌حال آسوده‌خاطر. بله، نمی‌دانم چرا، اما هیچ‌وقت ناامید نشده‌ام، اغلب در روزهای نخست ناامید می‌شدم، بدون آن‌که هم‌زمان، یا اندکی بعد، آسودگی خاطر انکارناپذیری احساس کنم.
سفارش:0
باقی مانده:2

کتاب جدال زندگی

140,000 تومان
معرفی کتاب جدال زندگی در پی تحوّلات ناشی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که به سرکوب طیف وسیعی از نیروهای سیاسی مخالف منجر شد، سروان فریدون پیشواپور نیز مانند بسیاری از دیگر رفقای خود از شبکهٔ نظامی حزب توده، جز پناهندگی به اتحاد جماهیر شوروی راهی در پیش ندید. رویارویی با واقعیّت هولناک زندگی روزمره در شوروی باعث آن شد که سروان فریدون پیشواپور پس از دوره‌ای کوتاه از بهت و ناباوری در جستجوی راه بازگشت برآید. جدال زندگی، توصیف ساده و در عین‌حال تکان‌دهنده‌ای است از مراحل و حوادث مختلفی که این راه پرمخاطره به‌دنبال آورد.

من و جونور

13,000 تومان
پروستات پدربزرگ جراحی می‌شود. مامان سرش شلوغ است و نمی‌داند با ما چه کار کند. خوشبختانه همسایه‌مان لوئیزا هست. پیش او می‌خوابیم. ولی او از این فرصت استفاده می‌کند تا به ما غذاهای سالم بخوراند و لباس‌های تمیز تنمان کند! عجب کابوسی... بعد، جونور ما را توی دردسر می‌اندازد. او فکرهای بکری دارد، حتی با این‌که به اندازۀ من تجربه ندارد...