لوتا پیترمن 8/ تعطیلات با طعم کانگورو

59,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1
قسمت هایی از کتاب لوتا پیترمن 8 (لذت متن)
 ای داد و هوااار! آخر این هفته جشن پنجاهمین سالگرد ازدواج است.
قرار است همه ی فامیل توی یک قلعه ی قدیمی در اشترولنشتاین توی فیزلگو جمع شوند و جشن بگیرند.
بابا یک عالمه برنامه ی اجق وجق ریخته؛ شکار گنج، گردش علمی و قایقرانی.
ولی از همه بدتر، برنامه ی آوازخواندن من و برادرهای خل و چلم است، آن هم جلوی همه!
حتما مثل همیشه سوژه ی پسرعموی بدجنسم می شویم و حسابی مسخره مان می کند.
البته خوشبختانه قراراست دو تا دخترعمه ام را برای اولین بار ببینم؛ امیلیا و اولیویا از استرالیا!
کسی چه می داند، شاید با آمدن آن ها خیلی خوش بگذرد…
باز هم یک عالمه دردسرهای لوتایی که آدم را از خنده روده بر می کند.
این بار با صفحه های بیشتر، پر از جشن و شادی!

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

لوتا پیترمن 8/ تعطیلات با طعم کانگورو

نویسنده
 آلیس پانترمولر
مترجم
نونا افراز
نوبت چاپ
تعداد صفحات 240
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222043803
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “لوتا پیترمن 8/ تعطیلات با طعم کانگورو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تراژدی تنهایی

270,000 تومان
«تراژدی تنهایی» داستان بزرگ‌مردی است که نخستین رهبر آزادی‌خواهِ خاورمیانه‌ی مدرن بوده است. «محمد مصدق» نخست وزیر ایران در دوران پهلوی است، کسی که صنعت نفت را در ایران ملی کرد و آن را از استعمار انگلیسی‌ها خارج کرد. او به‌عنوان اولین ایرانی که دکترای حقوق داشت، برای مذاکره و رایزنی در مجامع ملی و بین‌المللی درباره‌ی حقوق ملت و دولت ایران، تاثیرات زیادی در سیاست‌های داخلی و خارجی ایران داشته است. «کریستوفر دو بلگ» نویسنده‌ای انگلیسی است که در کتاب تراژدی تنهایی بیشتر روی شخص مصدق، احوالات، تفکرات و خصوصیات اخلاقی‌اش تمرکز کرده است. این کتاب می‌تواند چهره‌ی جدید و کمتر شناخته‌شده‌ای از محمد مصدق، نخست وزیر محبوب مردم ایران، را به طرف‌داران و علاقه‌مندان این مرد بزرگ نشان دهد.

درباره کتاب تراژدی تنهایی اثر کریستوفر دو بلگ

نویسنده می‌گوید که نخستین بار سال 1379 بود که به ایران آمده، زمانی که کم‌کم یخ‌های سیاسی آب شده و جریانات روشن‌گری در گوشه و کنار کشور دیده می‌شده است.

او می‌دید که کتاب‌ها و مقاله‌های مختلفی درباره‌ی مصدق منتشر شده یا همچنان درحال انتشار است. جوانان زیادی را می‌دید که نام مصدق را با احترام صدا می‌زدند، با این حال در کلامشان افسوس و حتی گناه هم حس می‌شد.

هنوز سوال‌های زیادی برای این جوانان مطرح است که آیا می‌شد در کودتای بیست و هشت مرداد، کاری برای مصدق کرد؟ آیا مردم هم در سرنگونی و شکست مصدق شریک جرم بودند؟ این‌ها سوالاتی هستند که هنوز هم جواب درست و مشخصی برای آن‌ها وجود ندارد.

در کتاب تراژدی تنهایی، نویسنده سعی دارد براساس مستندات و نوشته‌های شخصیت‌های سیاسی و غیرسیاسی که به‌نوعی با مصدق در ارتباط بوده‌اند، داستان زندگی او را بنویسد. دوبلگ علاوه‌بر منابع فارسی و غربی، اسنادی تازه درباره‌ی زندگی شخصی و حرفه‌ای مصدق هم در اختیار دارد که باعث شده کتابی پر از جزییات و روایت‌های موثق بنویسد.

او چندان تاکیدی روی وقایع سیاسی و تاریخی ندارد، هرچند از ذکر این وقایع ناگزیر است. اما هرف اصلی او نشان دادن مصدق به‌عنوان مردی قدرتمند و درعین‌حال، آرام و معمولی، به مخاطبان غیرایرانی و ایرانی است.

او حتی در مسیر مطالعه و تحقیق برای زندگی مصدق گاهی از رفتارها و حرف‌های مردم و سیاستمداران متعجب می‌شود، با این حال هرچه که هست و نیست را با صداقت و از سر صبر و حوصله می‌نویسد و شرح می‌دهد. دوبلگ در تراژدی تنهایی، زندگی مصدق را از همان ابتدای کودکی، دوران جوانی و درنهایت کهنسالی و انزوا می‌نویسد.

در این کتاب اتفاقات جالب و تاریخی کم نیست. دوبلگ سعی کرده وقایعی جالب و حتی آموزنده را که کمتر جایی منتشر شده و کسی از آن اطلاع دارد را در کتابش بیاورد

سفارش:0
باقی مانده:1

تندباد

18,000 تومان

معرفی کتاب تندباد

لوران گوده در کتاب تندباد، شما را با شخصیتی مواجه می‌کند که به خاطر فساد، تلخی و رنجی که در پیرامونش وجود دارد از زندگی به تنگ آمده و مدام مشغول روایت از جهان خشنی است که او را دربرگرفته و به قول خودش «دوست دارد سیاه و آزاد بمیرد». تندباد (Ouragan roman) رمانی پر از روایت‌های کوچک از محله‌های پست، کشمکش‌ها و تلاش برای حفظ هویت است. راوی مانند قصه‌گویان سیاه پوست قرن نوزدهم مداوم روایت می‌کند و باعث می‌شود شما با قصه‌ها و کلماتش میخکوب شوید. لوران گوده (Laurent Gaude) نویسنده‌ای است که در هر یک از آثارش به گوشه‌ای از جهان می‌رود و با پرداختن به رویدادها، آداب‌ و‌ رسوم، تاریخ و مصیبت‌هایی که انسان‌ ناخودآگاه با آن‌ها درگیر می‌شود، نگاهی از دنیای متفاوت در برابر چشمان شما می‌گذارد. او در این داستان به آمریکا می‌رود و قهرمانانش را از نیواورلئان و لوئیزیانا انتخاب می‌کند، شخصیت‌هایی که خود را رودرروی تندباد کاترینا (اوت 2005) می‌بینند و خط سرنوشت‌شان در تصویری از آخر زمان با هم تلاقی می‌کند. هنگامی که توفان شروع شد بیشتر محله‌های مرفه‌نشین خانه خود را تخلیه کردند، اما ساکنان سیاه پوست بخش‌های فقیر در خانه‌های خود ماندند چون نه وسیله‌ای برای فرار داشتند و نه تمایلی، چرا که زندگی برای آن‌ها در جای دیگر بی‌معنا بود. گوده که پس از این فاجعه بسیار دگرگون شده بود، تصمیم گرفت عکس‌ها و مقاله‌هایی از روزنامه‌های آن روزها را گردآوری کند. او در برنامه‌ای تلویزیونی می‌گوید که عکس زن سیاه‌ پوستی که پرچم امریکا را بر شانه حمل می‌کند از یکی از همین عکس‌ها زاده شده است. او به دنبال شخصیتی بود که لبریز از خشم و نفرت است و اضافه می‌کند «برای من جالب است که در چنین مواقعی آتش‌سوزی جنگل‌ها، زمین لرزه‌ها، فوران آتشفشان‌ها انسان پی می‌برد که نیروی حاکم بر این سیاره هم تراز قدرت او نیست و چیزی مبهم و ژرف وجود دارد که بشر واقعاً در برابر آن حقیر است. این‌که غرور انسان در چنین لحظه‌هایی خرد می‌شود و از بین می‌رود واقعاً جالب است.» بسیاری از استعاره‌های رمان برگرفته از تورات هستند، از جمله کشتی نوح در دل توفان و سیلاب و هرگونه ارجاع به کتاب‌های مقدس ناخواسته و غیر عمد بوده و نویسنده هیچ علاقه‌ای نداشته که مفاهیم دینی را وارد چهارچوب داستان کند. در بخشی از کتاب تندباد می‌خوانیم: به خیابان‌های شهر نگاه می‌کند که دارند خالی می‌شوند و به مردمی که دسته‌ دسته می‌دوند و خانه‌ها را ترک می‌کنند و می‌داند که جایی برای او نخواهد بود. پدرها را می‌بیند که ماشین‌ها‌ را پر از بار می‌کنند و بنزین ذخیره برمی‌دارند، مادرها را می‌بیند که با قیافه‌های درهم‌ کشیده برای چندمین‌ بار از بچه‌ها‌شان می‌پرسند که آیا قمقمه‌ها را پر کرده‌اند یا نه، همه را نگاه می‌کند و می‌داند که جزء آن‌ها نیست. او می‌ماند چون ماشینی ندارد، چون نمی‌داند کجا برود و خسته است. می‌ماند، شهر در تب‌ و تاب است و او جزء شهر نیست. مردم می‌ترسند، عرق‌ می‌ریزند و هول برشان داشته که یک دقیقه را هم هدر ندهند، ولی او با آن‌ها نیست. واقعاً نمی‌ترسد، به مرگ فکر نمی‌کند، فقط فکر می‌کند که این هم یک امتحان است، امتحانی سخت. می‌داند که دوباره از پا درمی‌آید، انگار زندگی فقط همین است و او باید تسلیمش شود. به مردها و زن‌هایی که می‌روند نگاه می‌کند و به محله‌ی نکبت‌بارش برمی‌گردد، سرافکنده برمی‌گردد. خیابان‌های این‌جا آرام‌تر از مرکز شهرند. کسی در جنب‌ و جوش نیست. باز خیابان‌های پهن و فقیرانه‌ای را می‌بیند که حتی خانه‌ها‌شان هم خسته به ‌نظر می‌رسند و بی‌اختیار صدای چکشِ قاضی را می‌شنود. باد بلند می‌شود. توفان نزدیک می‌شود و مثل همیشه قسمت آن‌هاست، قسمت بدبخت و بیچاره‌های درمانده، فقط مال آن‌ها. موقع پرداخت صورت‌ حساب به ‌نظرش می‌رسد که زن جوان طور عجیبی نگاهش می‌کند. شاید از این‌که آدمی عادی دیده جا خورده است. حتماً با خودش فکر کرده بود که مسافر اتاق 507 مردی است بدبخت، معتادی که بیرون‌ کردنش به این راحتی‌ها نخواهد بود. « از مینی‌بار استفاده کردید؟» اشاره می‌کند که نه و بعد اضافه می‌کند، «فقط یک تماس تلفنی داشتم.» زن درحالی‌که با اخم به صفحه‌ی کامپیوتر زل زده تصدیق می‌کند. رسیدش را چاپ می‌کند و می‌گیرد طرفش. او نگاه می‌کند. مدت مکالمه مشخص است: یک دقیقه و پنج ثانیه. خنده‌اش می‌گیرد. یک دقیقه و پنج ثانیه. زمان خیلی کمی بود برای بیرون کشیدنش از آن اتاق. شماره گرفته بود. به رغم سال‌های سپری‌شده هنوز شماره را از بر بود. فکر کرده بود خودش گوشی را برمی‌دارد یا این‌که باید پیغام بگذارد. برای شنیدن صدایش سر از پا نمی‌شناخت، ولی صدای بچگانه‌ای جواب داده بود. لحظه‌ای مکث کرده و بعد گفته بود «سلام، اسمت چیست؟» پسر بچه‌ی آن‌ طرف خط با اطمینان جواب داده بود «بایرون.» پرسیده بود «رز آن‌جاست؟» بچه انگار مردد بود. با صدای اخم‌آلودی جواب داده بود «مامانم؟» گفته بود «آره، به مامانت بگو من دارم می‌آیم.» بچه حرفش را بریده بود، «شما؟» شرم عجیب و خاصی سرتاپایش را گرفته بود. «کینو برنس.» و تکرار کرده بود «به‌اش بگو من دارم می‌آیم.» و گوشی را گذاشته بود. یک دقیقه و پنج ثانیه. حالا دوباره به این لحظه‌ها فکر می‌کند و نیروی تازه‌ای در وجودش ریشه می‌دواند. ضربان رگ‌هایش را حس می‌کند. عجله دارد. عجله دارد که این چند صد کیلومتر را طی کند و برود، آن‌قدر برود تا به او برسد، عجله دارد که پشت فرمان ماشینش بنشیند و بدون خوردن و نوشیدن براند، چهار‌صد کیلومتر براند. عجله دارد. این بی‌قراری از کی سراغش نیامده بود؟

چرتوپيا

17,000 تومان

معرفی کتاب چرتوپیا؛ تاریخ زوال یک اتوپیا به روایت سباستون میکلانکوس

داستان چرتوپیا و گرفتن مساحت مربع و آرمان‌های بزرگ فیلسوف بزرگ، افلاطون را که یادتان هست؟ همان شهری ‌که تنها هندسه‌دان‌ها می‌توانند شهروند آن باشند؛ البته خیلی هم شرط سختی نیست چون برای ورود تنها باید گرفتن مساحت مربع را بلد باشید. این شهر زیبا که آیدین سیار سریع آن را بر اساس آرمان‌های فیلسوف بزرگ، افلاطون بنا کرده قرار است برای خودش آرمان‌شهری باشد، منتهی از نوعی دیگر. قبلا چرتوپیا را به صورت داستان سریالی و غیر سریالی در طاقچه خوانده‌اید اما آیدین سیار سریع در ویرایش جدید آن که با همکاری نشر چشمه منتشر شده، تغییرات و اصلاحاتی ایجاد کرده است. پس بنابراین چرتوپیا را دوباره و این‌بار کاملتر و از نشر چشمه بخوانید. چرتوپیا در جزیره‌ای «چِرت» نام (با الهام از پنجمین جزیره بزرگ دریای مدیترانه یعنی «کِرت») در استرالیا قرار دارد که فیلسوف‌شاهی با نام «گذالفون» آن را اداره می‌کند. این شاه، وزیری به نام «سباستوس میکلانکوس» دارد که خاطراتش را از دوران حکومت این پادشاه می‌نویسد. تاریخ تاسیس این شهر به گفته «آیدین سیار سریع» به سال ۲۰۰۹ بازمی‌گردد. زمانی که یونان بحران اقتصادی را پشت سرگذاشته و دچار بی‌ثباتی سیاسی بود. در این میان عده‌ای از اشراف کشور به دولت پیشنهاد تاسیس مدینه فاضله‌ای دادند اما دولت آن را رد کرد و گفت «برای این نوع کارهای غیرضروری وقتی ندارد» چنین شد که بزرگان، خود به فکر ساختن آرمان‌شهر یادشده افتادند و این شهر را چنان که گفتیم در یکی از جزایر استرالیا (کوکوس) بنا کردند و فراخوان دادند که «هرکس دل در گروی فلسفه افلاطونی دارد» را به عنوان شهروند می پذیرند. آنها با الهام از کتیبه سردر مدرسه آتن بر سر در شهر خود نوشتند «هرکس هندسه نمی‌داند وارد نشود». این مسئله ورود بسیاری را به شهر با مشکل مواجه می‌کرد، پس به پیشنهاد شاه عبارت «در حد گرفتن مساحت مربع» را در ابرویی با فونت ریز به جمله افزودند و چرتوپیا کم کم رونق گرفت.... سیار سریع در این طنز فرهنگی- اجتماعی با هنرمندی از مفاهیم فلسفی وامگیری کرده و شوخی‌های نمک‌داری باآنها کرده‌است. «چرتوپیا، تاریخ زوال یک اتوپیا» در حقیقت کنایه‌ای طنزآمیز به چگونگی زوال جامعه‌ای است که در سر رویای تاسیس مدینه فاضله می‌پروراند ولی در عمل هر روز از آن دورتر و دورتر می‌شود. اگر به فلسفه، سیاست، اقتصاد، عشق و هرچیزی از نوع افلاطونی آن علاقه‌مندید. از خواندن خاطرات سباستوس میکلانکوس اعظم لذت خواهیدبرد، البته.... به شرط آن که گرفتن مساحت مربع را بلد باشید.
سفارش:0
باقی مانده:2

سن عقل

360,000 تومان

معرفی کتاب سن عقل اثر ژان پل سارتر

داستان رمان رمان سن عقل در سال 1938 می گذرد و به زندگی مردی فرانسوی به نام متیو می پردازد.
متیو، استاد فلسفه است و فکر کردن به مفهوم آزادی، او را رها نمی کند. همزمان با نزدیک شدن سایه ی شوم جنگ جهانی دوم و پیچیده تر شدن زندگی شخصی متیو به خاطر حاملگی معشوقه اش، تلاش او برای آزاد ماندن، روز به روز شدیدتر می شود. سن عقل، به تفکرات ژان پل سارتر درباره ی مفهوم آزادی به عنوان هدف غایی وجود بشر می پردازد.
این اثر تلاش می کند تا از طریق ارائه ی داستانی پرجزئیات از ذهن و روان شخصیت ها و نشان دادن اجبار در گرفتن تصمیماتی سرنوشت ساز در زندگی، به مفهوم آزادی نهایی از منظر فلسفه ی هستی گرایانه-اگزیستانسیال-بپردازد.
روایت های ارائه شده توسط شخصیت ها با پیشروی داستان، عقیده ی سارتر درباره ی معنای واقعی آزاد بودن و چگونگی عملکرد یک شخص در چارچوب جامعه را به خوبی آشکار می سازند.
سفارش:0
باقی مانده:2

تام گیتس 1/ دنیای معرکه‌ی تام گیتس

220,000 تومان

معرفی کتاب تام گیتس 1: دنیای معرکه تام گیتس

کتاب تام گیتس 1: دنیای معرکه تام گیتس، اثر لیز پیشون، یک رمان گرافیکی طنز و برنده‌ی جایزه‌ی کتاب طنز رولد دال است. این کتاب جلد اول از مجموعه‌ی پرفروش و مشهور تام گیتس محسوب می‌شود و ماجراهای بامزه و خنده‌دار یک پسربچه‌ی بازیگوش و دردسرساز به نام تام گیتس را از زبان خودش و در قالب نقاشی‌ها و خط‌خطی‌های او بیان می‌کند.

در بخشی از کتاب تام گیتس 1: دنیای معرکه تام گیتس می‌خوانیم

توی راه خانه، ماجرای مارکوس را موبه‌مو برای درک تعریف می‌کنم (به خصوص آن قسمت ژاکت-دامن پوشیدنش را). وقتی می‌گوید برای حیوانش یک اسم باحال پیدا کرده، سعی می‌کنم اسمش را حدس بزنم. «راکی؟» «راور؟» «تیز دندان؟» درک می‌گوید: «خروس» «خروس؟ اسم سگت‌رو گذاشتی خروس؟» (فکر کنم بعداز مدتی به اسمش عادت می‌کنیم.)
سفارش:0
باقی مانده:3

بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم

175,000 تومان
کتاب «بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم» مجموعه‌ای از یادداشت‌ها و نوشته‌های دیوید سداریس، نویسنده و طنزپرداز شناخته شده‌ی آمریکایی است که توسط پیمان خاکسار به فارسی برگردانده شده است. پیش‌تر، این مترجم با ترجمه‌ی کتاب «بالاخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم» این نویسنده‌ی آمریکایی را به مخاطبان فارسی‌‌زبان شناسانده بود. با خواندن «بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم» که در آمریکا با استقبال فوق‌العاده روبه‌روشد، با گردشگری کنجکاو آشنا می‌شوید و چیزهایی را می‌خوانید که هرگز فکرش را هم نمی‌کردید بتوانند به این خنده‌داری باشند. از مشکلاتی که یک دندانپزشک در فرانسه با آن سر و کله می‌زند گرفته تا شکل عجیب و غریب دستشویی‌ها در پکن. از عادات غذایی پرنده‌های کمیاب استرالیایی تا طبیعت بکر کارولینای شمالی. در این اثر تک‌گویی‌هایی را از آدم‌هایی عجیب و غریب می‌خوانیم که با تفکرات خنده‌دارشان ما را به دنیای متفاوتی دعوت می‌کنند. شهرت سداریس بیشتر به خاطر داستان‌های کوتاه فکاهی و طنزآمیزی است که با الهام از زندگی شخصی‌اش می‌نویسد. او در قالب داستان‌و به روش خاص خودش، مسائل اجتماعی پیرامونش را تفسیر می‌کند. در قسمتی از متن این کتاب آمده است: «همیشه به خودم می‌گفتم وقتی پنجاه سالم شود اپرا را کشف می‌کنم، نه همین‌جور سرسری، با تمام وجود: اسم آهنگ‌سازها را حفظ می‌کنم، ایتالیایی یاد می‌گیرم و شاید حتا یک شنل بخرم. به‌نظرم اپرا چیزی بود که فقط یک آدم مسن جذبش می‌شود، برای همین این‌قدر عقبش انداختم. بعد پنجاه سالم شد و به جای اپرا شنا را کشف کردم. یا شاید بهتر است بگویم دوباره کشف کردم. از ده‌سالگی شنا بلد بودم، توی باشگاه رالی کلاس می‌رفتم. یک جای بهتر هم بود، باشگاه کارولینا، ولی بعید می‌دانم یانکی‌ها را راه می‌دادند. اگر حافظه‌ام درست یاری کند جهودها را هم راه نمی‌دادند. تنها سیاه‌پوستانی که به یاد می‌آورم خدمه بودند و همه، حتا بچه‌ها، به اسم کوچک صدای‌شان می‌کردند. به کسی که پشت پیشخان ایستاده بود به جای آیزاک می‌گفتیم آیک و من با یازده سال سن، آقای سداریس بودم. باشگاهِ بهتر بر مبنای این شعار بنیان گذاشته شده بود که رالی مهم است، این‌که خانواده‌های قدیمی‌اش بهترین هستند و به جایی احتیاج دارند که بتوانند از معاشرت هم لذت ببرند بی‌این‌که کسی پنجول‌شان بکشد. اگر این ایده به‌نظرمان خنده‌دار نمی‌آمد در باشگاه‌مان احساس بدبختی می‌کردیم. البته این را هم به آدم می‌گفت: ببین با مزخرف بودن چه‌قدر پول صرفه‌جویی کردی!»
سفارش:0
باقی مانده:1