مأموریت شوستر در ایران

280,000 تومان

داستان شوستر دربارۀ مردی است که گمان می‌کرد شأن و منزلت انسانی و آزادی را اگر برای دیگران نخواهیم ارزش ندارد. این کتاب دربارۀ کسانی است که در شرایطی تلاش کردند کشوری مدرن به وجود آورند که همان باعث نابودی‌شان شد.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

مأموریت شوستر در ایران

نویسنده
جون گوگان
مترجم
شهربانو صارمی
نوبت چاپ ١
تعداد صفحات ٢٦٤
نوع جلد سلفون
قطع وزیری
سال نشر ١٤٠٢
سال چاپ اول ——
موضوع
——
نوع کاغذ تحریر
وزن ٥٦٢ گرم
شابک
9786220404743
توضیحات تکمیلی
وزن 0.562 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مأموریت شوستر در ایران”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

آن‌گاه که از فهم جهان درمی‌مانیم (مجموعه داستان)

86,000 تومان
اين پايان جبرگرايي است. اصل عدم قطعيت هايزنبرگ اميد تمام كساني را بر باد مي‌داد كه به جهان منظم و بقاعده‌اي كه فيزيك نيوتني وعده داده بود ايمان داشتند. به نظر جبرگرايان، اگر مي‌شد قوانين حاكم بر ماده را برملا كرد، مي‌شد به كهن‌ترين گذشته دست يازيد و دورترين آينده را پيش‌بيني كرد. رياضي دارد جهان‌مان را تا نقطه‌اي تغيير مي‌دهد كه نهايتا طي ده بيست سال آينده اصلا ديگر نتوانيم درك كنيم كه انسان‌بودن واقعا يعني چه. مي‌توانيم اتم را بشكافيم، برگرديم و به نخستين نور خيره شويم، و پايان جهان را فقط با مشتي معادله پيش‌بيني كنيم، اما هميشه چيزي مبهم، نامتعين و غيرقطعي باقي مي‌ماند.

روان شناسی و سنجش هوش

60,000 تومان
هوش، توانایی است که به دشواری تعریف می‌شود؛ زیرا عناصر زیادی وارد عمل می‌شوند و در افراد مختلف به شیوه‌های مختلف ترکیب می‌شوند تا تعیین مکانیسم دقیق آن امکان‌پذیر باشد؛ اما می‌توان جلوه‌های هوش را مشاهده کرد و با برخی دوراندیشی‌ها آن‌ها را اندازه گرفت. سؤال: آیا من باهوش هستم؟ در روانشناسی جدید به صورت زیر تعریف می‌شود: آیا ضریب هوشی من بالاست؟ می‌توان به این سؤال با استفاده از آزمون‌های هوش، پاسخ رضایت بخش داد. در صفحاتی که به دنبال می‌آید، مجموعه‌هایی از این آزمون‌ها را خواهید دید. با دقت به آن‌ها پاسخ دهید، زیرا درباره استعدادهای شما نشانه‌های خوبی فراهم خواهند آورد. با این همه، در نتیجه گیری‌های قطعی از آن‌ها عجله نکنید. نمی‌توان هوش را در یک فرمول جای داد؛ حتی اگر این فرمول روشنگری‌های دقیقی را در اختیار بگذارد، نشانه قضاوت نیست.

کتاب شب نقاب عمومی است

125,000 تومان
معرفی کتاب شب نقاب عمومی است جز روزگار من همه چیز را سفید کرده برف. سراسر شب برف بارید دو زاغچه آینه شان را در برف می چرخاندند در جست و جوی دانه دعا می خواندند. .

چنین گفت زرتشت

270,000 تومان
کتاب چنین گفت زرتشت، اثری فلسفی نوشته ی فردریش نیچه است که نخستین بار در سال 1891 به انتشار رسید. نیچه، یکی از جریان سازترین و نوآورترین متفکرین فلسفه ی غرب بود و کتاب چنین گفت زرتشت، هنوز هم به عنوان شناخته شده ترین و تأثیرگذارترین اثر او در نظر گرفته می شود. نیچه در این کتاب توضیح می دهد که چگونه زرتشت، پیامبری کهن از دیار پارس، از خلوتکده ی خود در کوهستان پایین می آید تا خبری را به مردم اعلام کند و بگوید که ابَرانسان، یا انسانی که تجلی الوهیت است، جانشین خلف و ادامه دهنده ی راه او خواهد بود. اندیشه های نیچه، همچون نظریه ی ابَرانسان و میل به قدرت، سال ها بعد توسط برخی متفکران از جمله اندیشمندان نازی مورد تحریف قرار گرفتند. این فیلسوف بزرگ آلمانی با نثری فوق العاده درخشان و شاعرانه استدلال می کند که معنای هستی از طریق تفکرات پیشین و اطاعت صرف از قدرت ها یافت نخواهد شد بلکه آن را می توان در زندگی ای پرشور، آشوبناک و آزادانه پیدا کرد.

جغرافیای کوچ‌ نشینی

قیمت اصلی: 17,000 تومان بود.قیمت فعلی: 13,000 تومان.
جغرافیای کوچ‌ نشینی نویسنده دکتر سید رحیم مشیری مترجم ———- نوبت چاپ 13 تعداد صفحات 228 نوع جلد شومیز قطع

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت