ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 13/ سرمگس و مگسخورخوره
70,000 تومان
سرمگس و مگس خورخوره _ ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 13
کتاب سرمگس و مگس خورخوره _ ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 13 اثر تد آرنولد با ترجمه مریم فیاضی توسط انتشارات هوپا در 36 صفحه به چاپ رسیده است.
تد آرنولد متولد 1949 در آمریکا است. قبل از اینکه نوشتن را شروع کند تصویرگر تبلیغات بود. همسرش کارول معلم مهدکودک بود و او را تشویق به نوشتن و تصویرگری کتاب برای کودکان کرد. بعضی از داستانهایش را از دو پسرش الهام گرفته. تا به حال بیشتر از 50 کتاب نوشته و تصویرگری کرده. جوایز زیادی هم برده، مثل جایزهی دکتر زئوس که برای کتابهای «سلام سرمگس!» و «پیدات کردم سرمگس!» گرفته است.
این کتاب از مجموعه « ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس» در میان پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفته و برای مخاطب کودک در نظر گرفته شده؛ از همین رو دارای تصاویر رنگی فراوان است. درواقع کتاب مذکور با تصاویر فراوان و متنوعش، برای کودکان بسیار جذاب و خواندنی است. «ویززز» پسربچهی این داستان، دنبال یک حیوان خانگی میگردد.
این مجموعه دارای ۱۶ جلد است و برای کودکان سنین ۵ تا ۱۱ سال مناسب است.
تصاویر جذاب، خاص و طنزگونه این کتاب مجموعهای تمامعیار را تشکیل داده است. کودکان و نوجوانان در این کتاب داستانهایی مهیج را مطالعه میکنند و از جهت دیگر با تقویت خلاقیت و قدرت تخیل خود می توانند داستان را با تصاویر کتاب هماهنگ کنند. طراحی فانتزی و برگههای روغنی کتاب موجب شده تا به سادگی آسیب نبیند و کودکان بتوانند بدون نگرانی آن را ورق زده و داستانهایش را دنبال کنند. مجموعه سرمگس را تد آرنولد نوشته و مریم فیاضی به فارسی روان و کودکانه ترجمه کرده است.
“فکر میکنی مگسها حشرههای موذی و اعصاب خردکنی هستند؟ فکر میکنی تنها کاری که بلدند این است که ویز ویز کنند و وقتی خوابیدهای، موی دماغت بشوند؟ هیچ فکر میکردی مگسها میتوانند باهات دوست بشوند؟“
فقط 1 عدد در انبار موجود است
ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 13/ سرمگس و مگسخورخوره
نویسنده |
تد آرنولد
|
مترجم |
مریم فیاضی
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 36 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786008655510
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
تو در قاهره خواهي مرد
معرفی کتاب تو در قاهره خواهی مرد
کتاب تو در قاهره خواهی مرد اولین رمان حمیدرضا صدر، زندگی محمدرضا پهلوی را در سال 1344 به شیوهای جذاب روایت میکند. نویسنده در این اثر که تقدیر شده در جایزهی ادبی جلال آل احمد 1394 است، با زبانی گزارشی، ترسها و باورهای شاهی را در رفت و برگشتهای زمانی روایت میکند که از ترور هراس دارد. او مدام به گوشههای تاریک ذهنش سرک میکشد تا تصویری از اطرافیان، نخست وزیران، دوستان محبوب و سوء قصد کنندگانش نمایان کند. او با مطالعهی انبوهی مجله، کتاب و سند کتابخانههای ایران و بهرهگیری از فلاشبک و فلاش فوروارد، مستندهای تاریخی فراوانی از شاه در این رمان به تصویر میکشد. تو در قاهره خواهی مرد روایتی پر ضرب آهنگ از گذشته و آیندهی مردی است که سال 1344 در حال ساختن قدرتی همه جانبه بود. اطلاعات ریزی که شما در این کتاب با آن مواجه میشوید بسیار زیاد هستند. نویسنده وقتی از یک واقعهی خاص یا حتی یک رویداد معمولی در این اثر میگوید، حتیالامکان تمامی جزئیات را نیز بازگو مینماید. این توصیفات مو به مو مخصوصاً شامل دادههای تاریخی مفصلی در بازهی زمانی اسفند 1343 تا اول فروردین 1345 میشوند. او دربارهی این اثر گفته که مدتها در فکر نوشتن رمانی بر اساس واقعیتهای تاریخی و وقایع مستند بوده است. در واقع او بعد از ترجمهی رمان "یونایتد نفرین شده" نوشتهی "دیوید پیس" که دربارهی زندگی "برایان کلاف" مربی جنجالی فوتبال انگلیس میباشد، به فکر نوشتن رمانی با این موضوع افتاد. به همین دلیل هم به نظرش رسید آخرین شاه ایران بیش از هر چهرهی تاریخی دیگری میتواند برای روایت چنین رمانی مناسب باشد. شخصیتی که قدرت و ثروت او را فرا میگیرد و در عین حال در خلوت و تنهاییاش از چیزهای زیادی وحشت دارد و این تناقضها و پرداختن به آنها برای نویسنده جذابیت داشته است، از طرفی خواندن تاریخ معاصر ایران هم یکی از علاقهمندیهای او به شمار میرود و همهی اینها باعث شد تا این رمان را بنویسد. در بخشی از کتاب تو در قاهره خواهی مرد میخوانیم: علی امینی در ده روز اول صدارتش انحلال مجلسین را اعلام کرد. در ده روز اول صدارتش برخی از بلندپایگان لشگری و کشوریات را به اتهام سوء استفاده از بیتالمال دستگیر کرد و به محبس انداخت. به زندان دژبان در خیابان سوم اسفند روبهروی ساختمان وزارت جنگ. سرلشگر علیاکبر ضرغام و سپهبد مهدیقلی علویمقدم و خیلیهای دیگر را. علی امینی بود که در نطق رادیوییاش اقتصاد ایران را اسفناک و ورشکسته خواند. علی امینی بود که اعلام کرد درآمد نفتی کشور سالی دویست و هشتاد میلیون دلار است و تنها ارتش دویست هزار نفری تو سالی دویست میلیون دلار خرج برمیدارد. با آمدن علی امینی بود که دکتر اقبال، نخست وزیر سابقت همراه همسر فرانسویاش با پاسپورت سیاسیاش از تهران به مقصد پاریس و بوردو فرار کرد و اعلام کردند محاکمهی غیابی خواهد شد. با آمدن علی امینی بود که زمزمهی رفتن شاهپورها و شاهدختها دهان به دهان گشت. زبان به زبان. گوش به گوش. زمزمهی فرار شاهپورها و شاهدختها. فرار... فرار... فرار... و تو از شنیدن زمزمه نفرت داری. نفرت. با آمدن علی امینی بود که جبهه ملیها میتینگشان را برگزار کردند و زمزمهی بازگشت دکتر محمد مصدق از احمدآباد پس از نه سال گوشهگیری و تحت نظر بودن دهان به دهان گشت. زبان به زبان. گوش به گوش. مصدق... مصدق... مصدق... و تو از مصدق نفرت داری. نفرت.فهرست مطالب کتاب
پیش از بهار 1344 بهار 1344 تابستان 1344 پاییز 1344 زمستان 1344 پس از زمستان 1344خالکوبی
معرفی کتاب خالکوبی
درباره کتاب خال کوبی
خال کوبی ماجرای چهار جوان به نامهای مهام، نسیم، پگاه و محمود است که خارج از تهران زندگی میکنند. محمود و پگاه زن و شوهر هستند؛ مهام و پگاه هم خواهر و برادر و نسیم هم دوست این سه نفر است. او یک NGO حمایت از حیوانات در خارج از تهران دارد. اما در طول داستان اتفاقات برای این افراد میافتد. یک بچه به طرز عجیب و مشکوکی توسط یک شیر خورده میشود و این آغاز داستان است. این داستان به خوبی از دنیای انسانها و حیوانات صحبت میکند و داستانی درباره حیوان آزاری است. ابدالی با نوشتن این داستان نقدی به این موضوع وارد کرده است که هیچ قانونی که از حقوق حیوانات حمایت کند، وجود ندارد.کتاب خال کوبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مطالعه رمانها و داستانهای ایرانی از خواندن کتاب خال کوبی لذت میبرند. خواندن این داستان را به دوستداران و طرفداران حقوق حیوانات نیز پیشنهاد میکنیم.بخشی از کتاب خال کوبی
ترسیده بود آن روز، شاید هم منگ بود؛ هر چه بود نمیتوانست از جایش تکان بخورد. اولین پاکتِ بینشانی و امضا درست همان روزِ آتشسوزی به دستش رسیده بود. دوباره لرزید از یادآوریِ آن روز، پُک محکمی به سیگارش زد اما با سیگار کشیدن حالش جا نمیآمد. امشب هم یک پاکت دیگر دمدر افتاده بود. باید به حرف محمود گوش میداد و پشت در و توی پارکینگ دوربینِ مداربسته نصب میکرد. باید به حرف محمود گوش میداد و زودتر برای آپارتمان خالی بالا مستأجر پیدا میکرد. باید حرف مهام را گوش میکرد و میگذاشت مهام خودش بیاید و همهٔ این کارها را بکند؛ اما هیچکدام از این کارها را نکرده بود. لرزید. باد میآمد و شاخهٔ درختها را تکانتکان میداد. بادزنگِ چوبی توی ایوان تلقوتولوقی کرد و آرام گرفت.ته جدولیها 4/ راز چشم شاهین
برشی از متن کتاب
جلوی چشممان کامیون گنده ای ظاهر شد و پشت سرش یک جرثقیل آمد. پشتشان هم شش یا هفت تا ون آمدند. همه شان وسط حیاط مدرسه. دقیقا جلوی زمین فوتبال نگه داشتند. فوری یک عالمه متخصص و آدم فنی پیاده شدند. مثل ارتشی ها بودند. استبان و خرونیمو هم سریع رسیدند. جوری با آن متخصص ها صحبت می کردند که انگار کل عمرشان همدیگر را می شناسند. خرونیمو با غرور زیاد گفت: «دیدید عجب چیزی است؟ ابر فناوری به سویالاچیکا رسیده! آینده این است! چشم شاهین!» فلیپه آب دهنش را قورت داد و گفت: «دارم می بینم.» استبان گلویش را صاف کرد و جوری شروع کرد به حرف زدن که انگار سر کلاس علوم است: «این یک جور سامانه ی داده ورزی است که موقعیت توپ را در هر تصویر به صورت سه تعدی محاسبه می کند. بعد، با استفاده از قوانین فیزیک و از طریق دست کم دو تا دوربین که هم زمان یک تصویر را ثبت کرده اند، موقعیت های گوناگون پردازش شده را می گذارد وسط تا مسیری را که توپ طی کرده و همچنین برهم کنش این عوامل در زمین بازی را بازسازی کند.» همه مان جوری بهش نگاه می کردیم که انگار ژاپنی حرف می زند، مسئول های فنی بدون اینکه حتی یک ثانیه لفتش بدهند، با تمام سرعت شروع به کار کردند. ما هم طبیعتا مجبور شدیم از زمین فوتبال برویم بیرون. آلیسیا اعتراض کرد: «این جوری که نمی شود تمرین کرد.» ولی کسی بهش توجهی نکرد. همه داشتیم به متخصص ها و جرثقیلی نگاه می کردیم که داشتند چشم شاهین معروف را رویش کار می گذاشتند. اولش بالای سر هر کدام از دروازه ها دو تا جرثقیل پارک کردند. از هر کدام از جرثقیل ها چهار تا دوربین آویزان بود: دو تا بالای تیرک و دو تای دیگر دقیقا جلو و پشت تیرک. از جرثقیل ها یک عالمه سیم رنگ و وارنگ آویزان بود. چند تا متخصص دیگر سیم ها را می بردند سمت یک میز بزرگ نظارت که گذاشته بودندش زیر یک سایه بان سبز. روی میز سه تا کامپیوتر بزرگ یود و سه تا نمایشگر خیلی گنده که تصاویر انیمیشنی دروازه را از زاویه های مختلف پخش می کردند.زندگي جهان و همه چيز
معرفی کتاب زندگی،جهان و همه چیز اثر داگلاس آدامز
استخوان خوک و دستهای جذامی
کارآگاه کرگدن در باغوحش مرموز 4/ اسرار «غروب»
برشی از متن کتاب
نصف شب از خواب بیدار شدم. خواب چیزی را دیدم که من را بیدار کرد. خواب یکی از حرف های بیسنتیا خانم فیله بود. داشت می گفت: دختره تشویقم کرد این کار رو بکنم! دختره؟ منظورش کی بود؟ دختره کی بود؟ یک لحظه شک کردم نکند او باشد؟... نگاهش کردم. غروب کف قفس دراز کشیده بود. لبخند زیبایی روی لب داشت و خوابیده بود. شبیه فرشته ها بود. چطور امکان داشت او بیسنتیا خانم فیله را راضی کرده باشد تا روی بدن فیل دیگری نقاشی بکشد؟ به خودم گفتم: اصلاٍ امکان ندارد. بعد کمی جا به جا شدم تا جایم راحت تر باشد و باز بخوابم. فایده نداشت. یک لحظه با خودم گفتم نکند همه این ها کار غروب بوده. یک لحظه بعدش گفتم نه. اصلاً کار او نیست. امکان نداشت کار او باشد! هر چه باشد من دوستش بودم، مگر نه؟ بودم، نبودم... نتوانستم نتیجه ی مشخصی بگیرم. دیدم بهتر است بلند شوم و یک حمام گِل درست و حسابی کنم محشر بود! ماه کامل بود و می درخشید. باغ وحش ساکت ساکت بود و تمام حوض گل مال خودم بود. تنها بودن و تنهایی حمام کردن چیز دیـ... _ کرگدن جون؟ خوابت نمی بگه؟ تنهایی چی کاگ داگی می کنی؟ الان می آم پیشت. بله. می گفتم. چیز دیگری بود. ولی این چیز دیگر دوام نداشت. خیلی معمولی پرسیدم: غروب! وقتی بیسنتینا خانم فیله گفت: دختره تشویقم کرد. فکر می کنی منظورش کی بود؟ یک لحظه انگار دست و پایش را گم کرد. ولی فقط یک لحظه. گفت: مگه همچین چیزی گفت؟ ها؟ گفتم: آره. گفت دختره من رو تشویق کرد. گفت: شاید... مامانش نبوده؟ یا شاید استاد نقاشی اش بوده. بله، حرف غروب منطقی بود. گفت: کرگدن جون! تو که فکگ نمی کنی کاگ من باشه. مگه نه؟ امان از دست آن آه و ناله ها! چیزی نمانده بود گریه اش بگیرد! من از کی این قدر بی رحم شده بودم؟ حالم از دست خودم بد شد. پیشنهاد دادم با هم کاه بخوریم تا صبح زیر نور ماه با هم مشغول خوردن کاه بودیم. داستان زندگی خودمان را تعریف کردیم. خندیدیم. عالی بود. آن روز روز خوبی می شد. می شد! ولی نشد. چون مانوئلا گفت اره پرونده ی جدیدی برای ما آورد. آمد توی دفترم و سه تا نامه به من داد. نامه ی اول را باز کردم و خواندمش، نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. پرسیدم: خب این چشه؟ گفت: بقیه ش رو هم بخون کرگدن جون! دومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! گفتم: حالا خودت رو نگران نکن. باغ وحش جمعیتش زیاده. می دونی که... بعضی وقت ها بچه ها بازی شون می گیره... گفت: بقیه اش رو هم بخون کرگدن جون! سومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! به زودی می میری! از جا پریدم. این یک تهدید جدّی بود! نگاهی به آدرس فرستنده کردم. چیزی ننوشته بودند. فکرش را می کردم! نامه ها را ناشناس فرستاده بودند. گفت: کرگدن جون! می تونی مجرم رو پیدا کنی؟ حتماً متوجه ی که خانواده ام حسابی نگرانن. گفتم: حتماً مانوئلای عزیز! حتماً. همین الان می رم سر وقت تحقیـ... هنوز حرفم را تموم نکرده بودم که...محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-تاریخ هستی شناسی هنر
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ماکس شلر
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند.
ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
نقدی بر این کتابدانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-فلسفۀ شوخی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-سعادت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عقل به روایت کانت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-پدیدارشناسی
دانشنامه فلسفه استنفور 1: زیباییشناسی آلمانی
نویسنده | پل گایر، هانا گینزبورگ، استیون هولگِیت، ایئن تامسون و نیکولاس دیوی |
مترجم | سید مسعود حسینی، داود میرزایی، گلنار نریمانی و وحید غلامیپورفرد |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٣ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٣٩٩ |
تعداد صفحات | ٥٣٦ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
شابک | ٦ -٣٤٥-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
وزن | ٧٨٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.