ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 9/ سرمگس و ویز شکستناپذیززز
70,000 تومان
معرفی کتاب سرمگس و ویز شکست ناپذیززز اثر تد آرنولد
یعنی میتوانند آنها را شکست بدهند؟ یا اژدها قورتشان میدهد؟
فقط 1 عدد در انبار موجود است
ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 9/ سرمگس و ویز شکستناپذیززز
نویسنده |
تد آرنولد
|
مترجم |
مریم فیاضی
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 36 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786008655473
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
عاشقانههایی برای لیلی و روزهایی که سوختند
درباره کتاب عاشقانه هایی برای لیلی و روزهایی که سوختند
کتاب عاشقانه هایی برای لیلی و روزهایی که سوختند (یک پساژانر) یک مجموعه شعر معاصر را در بر گرفته است. عنوان برخی از شعرهای کتاب حاضر عبارت است از «از زانوانِ غریو»، «گوشِ رستاخیز»، «پرواز»، «آتش و کومههای کوهستان» و «رنگِ آواز». این شعرها در قالب نو سروده شدهاند؛ فقط شعر پایانی است که یک غزل است. میدانیم که شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.بخشی از کتاب عاشقانه هایی برای لیلی و روزهایی که سوختند
«یا اَیها النُّفوسُ القتیلینَ بالنَظر! قوموا، لِاشتعالِ هذا النَفسِ کالمطر! یعنی تویی مسافر افلاک بعد ما عشقت به ذرهذرهٔ خاکم کشد اگر آنجا که دار قامتِ یاران رفته است حلقومِ ما و حلقهٔ گیسوی مستمر درکش که یادگارِ شهیدِ دو عالم است این شهرِ آتشین که به جامیست مختصر چون شاخهای ز نور به منقار یک عقاب آنجا برد تو را که ز خود میکنی سفر آهسته همچو سایهٔ مرغان آسمان در سیرِ خاک باشی و خاک از تو بیخبر سی مرغ پر شود آنکه عشقش بپرورد قُل اَن اقلَّ مِن طیرانی اِلی القَمَر.»شاهنامهی فردوسی 13: از پادشاهی اشکانیان تا پایان پادشاهی بهرام پسر شاهپور
در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 13: از پادشاهی اشکانیان تا پادشاهی بهرام پسر شاهپور میخوانیم
وقتی بهرامِ بهرامیان بر تخت نشست، برای داد و دهش کمر همت بست. بر تاج او زبرجد افشاندند و او را به نام کرمانشاه خواندند. کرمانشاه گفت: «از خداوند یکتا و دادگر میخواهم که ما را از داد و رای بلند بهرهمند کند. پدرم همیشه نیکی کرد و مانند چوپان بود و دیگر شاهان چون گله، پس اکنون از خداوند میخواهم تا نیکی را پیشهام سازد و اندیشهام را به خوبی و داد رهنمون شود. مبادا در کارهایم کجی و ناراستی پیشه گیرم تا اینکه در پیشگاه خداوند جهاندار با شرمندگی حاضر شوم. این دنیای فانی برای کسی نمیماند و تنها نیکیهایم فریادرسم خواهند بود، پس بیایید پیمان بندیم که بهسوی نیکی روی آورده، جسممان را گروگان داد و دهش کنیم و بخواهیم اگر از این راه برگشتیم زنده نمانیم، زیرا خوبیها و زشتیها از ما به یادگار میماند، پس نباید جز تخم نیکی کاشت.» هنگامی که پادشاهی کرمانشاه به چهارماه رسید، تخت و تاج پادشاهی بهزاری بر او گریست. وقتی بهرام فهمید مرگش فرارسیده، دنیا را به فرزند سپرد و به او گفت: «امیدوارم پادشاهیات همیشه ستودنی باشد. بپوش و بنوش و بر شوکتت بناز و همچنین بخشش کن و با بیداد موجب تیرگی تاج و تخت پادشاهی مشو.» زمانی که فرّه و بخت از بهرام برگشت، تاج و تخت شاهی را به نِرسی سپرد و آنگاه آهی از دل برآورد و مُرد و از دنیا تنها در دخمهای آرام گرفتقلعه ي پرتغالي
فهرست
- ماهی
- دم
- دست توی عکس
- لارک
- قباد
- هر وقت
- قلعه پرتغالی
- خانه
- موشک
- مد
برشی از متن کتاب
با احتیاط و زحمت از راه پله ناقص بالا رفتم. روی پشت بام، باد شدیدتر بود. ملافه را باز کردم از دورم و بالای سرم گرفتم. بال میزدم. بال میزدم و یک لحظه بعد روی مناره نزدیکترین مسجد آن اطراف فرود میآمدم. با یک پرواز دیگر تا لب ساحل میرسیدم. پشت ساختمان نوساز اداره بندر یا روی سقف سوله گمرک یا چه میدانم سقف قدیمی برکه بی بی. هرجا که بلندتر و دورتر بود. جایی که میشد شب و دریا را خوب تماشا کرد. ((جای خوبی است این بالا. میشود گاهی شبها آمد و شام را هم آورد اینجا. با رادیو و فلاسک چای!)) باد تندتر شد و همه چیز را به هم پیچید. ملافه را از دستم کشید و لیوان خالی چای را به گوشهای پرت کرد. آهسته تا لب بام رفتم و باز سرک کشیدم. آن پایین، دورتر از آخرین دیواری که آن دورها پیدا بود، صدای سگها و روباهها پخش بود. موشها جایی دیگر جمع بودند. گاهی از گوشه دیواری پیدا میشدند که به سویی میدویدند. شاید بو میکشیدند. میرفتند و بر میگشتند و باز میرفتند. تودهای جوجه تیغی سیاه و چندتایی موش خرمایی بزرگ، از همانها که قیافه ترسان و مهربانی دارند، در وسط خیابان میپلکیدند. با پوزههای صورتی و مرطوبشان سر به هر سوراخی فرو میکردند و مرتب دور خودشان میچرخیدند ((آه از شبهای تابستان، آه از شبهای این تابستان!)) آه از این ماه و خیابان خاکی پر مهتاب. آه از من... من که داشتم میدیدم جز ماه که از آن بالا نور میپاشید و اصلا هم دست بر نمیداشت از نور پاشیدن به روی ماسه و خاک و بلوک و سنگ و پاکتهای خیس سیمان و دیوار ناتمام سرپله و کف ناهموار جلو حمام و انباری، هر چیزی دیگری که پیدا بود به یک سو میرفت. همه میرفتند. نگاه نمیکردند به آسمان و ستاره راهنما و با این حال مسیرشان را میدانستند. میرفتند به سمتی که اسکله بود و هر شب این وقت، حتما خاموش و خلوت بود و باد که میآمد خلوتتر هم میشد. ((میتوانم بپرم. میتوانم این ملافه سفید را بالای سرم نگه دارم و رو به باد بایستم و هر زمان خواستم بپرم. بپرم روی کپه ماسههای آن پایین و بلند شوم و زود بلند شوم و همین که خودم را میتکانم، راه بیفتم به سمت جایی که چند ساعت دیگر، وقتی هوا روشن و باز تاریک میشد، بمانم و انتظار آمدن لنجی که هر شب آن موقع از بندر میآمد و بار و مسافر میآورد.مغازه ي خود کشي
خلاصه کتاب مغازه خودکشی
این رمان درباره خانواده تواچ و کسبوکار منحصربهفرد آنهاست. خانواده تواچ مغازهای با این شعار دارند: «آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.» مغازه آنها که مغازه خودکشی نام دارد، به افرادی که قصد خودکشی دارند خدمات ارائه میدهد. خانواده تواچ حتی به مشتریان خود مشاوره خودکشی هم میدهند و انواع و اقسام روشهای مختلف برای پایان دادن به زندگی فلاکتبارشان را به آنها پیشنهاد میکنند. رمان در زمان و مکان نامشخصی اتفاق میافتد. اما چیزی که مشخص است، این است که ناامیدی فراگیر شده و بیشتر مردم دلیلی برای زنده بودن ندارند. شاد بودن و خندیدن از عجیبترین چیزها به شمار میرود و آمار خودکشی بسیار بالا است. در این میان، مغازه خودکشی به خود افتخار میکند که به آدمها کمک میکند تا از شر زندگی راحت شوند.وقتی به اتاقخوابش برگشت، زنش به بالشت تکیه داده بود و مجله میخواند. زن پرسید «کی بود؟» «نمیدونم. یه بیچارهای که تفنگش گلوله نداشت. چیزی رو که دنبالش بود از توی جعبهی مهمات پیدا کردم و بهش دادم. دیگه میتونه مغزش رو بترکونه. داری چی میخونی؟» «آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر میشه. باورنکردنیه.» «آره همینطوره. چهقدر آدم هست که میخوان راحت بشن و موفق نمیشن… خوشبختانه ما واسهی این کار اینجاییم. چراغ رو خاموش کن عزیزم.» (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۱۵)همهچیز در مغازه خودکشی و در خانواده تواچ خوب پیش میرود. پسر خانواده وسایل جدیدی برای خودکشی اختراع میکند و میل به خودکشی روز به روز بیشتر میشود. اعضای خانواده کار خود را به خوبی انجام میدهند تا اینکه آلن به دنیا میآید. آلن برعکس همه آدمهایی است که ما تا به حال در رمان دیدهایم. او شاد است! لبخند میزند و عاشق کمک به دیگران است. قوانین مغازه را رعایت نمیکند و به شکل غیر قابل باوری مثبتاندیش و خوشبین است. رفتارهای آلن کمکم باعث ایجاد تغییرات اساسی میشود و…
وحشت در دبستان شومیان 3/ زنگ تفریح در جنگل!پ
معرفی کتاب مدرسه ی وحشت (3) اثر جک شابرت
چرتوپيا
معرفی کتاب چرتوپیا؛ تاریخ زوال یک اتوپیا به روایت سباستون میکلانکوس
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-تاریخ هستی شناسی هنر
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ماکس شلر
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند.
ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
نقدی بر این کتابدانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-روشنگری
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-فلسفۀ تکنولوژی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بدنآگاهی
دانشنامه فلسفه استنفورد 2: فلسفه و مسائل زندگی
موضوع | فلسفه |
نویسنده | جان ماریال، تادئوس مِتس، دن هِیبرون، تاد کالدر، بِنِت هِلم، رونالد دِ سوسا، کرولین مک لاود، الیزابت برِیک، جوزف میلم، رابین س.دیلون، استیون لوپر |
مترجم | امیرحسین خداپرست، مریم خدادادی، غلامرضا اصفهانی، ابوالفضل توکلی شاندیز، حسین عظیمی، ایمان شفیعبیک، ندا مسلمی، مهدی غفوریان، راضیه سلیمزاده |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٤٠٠ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ٨٧٢ |
شابک | ١ -٠٣٨٢-٠٤-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دانشنامه فلسفه استنفورد 5: زیباییشناسی
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠١ |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ١٣٥٤ |
شابک | ٧ -٤٦٣-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.