ماشین بازی جلد 19، با جرثقیل کار می کنم

30,000 تومان

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات
ماشین بازی جلد 19
نویسنده
امیلی بومون
مترجم
راضیه خوئینی
نوبت چاپ ——-
تعداد صفحات 16
نوع جلد شوميز ـ منگنه‌اي
قطع خشتی (20*20)
سال انتشار 1393
سال چاپ اول 1393
موضوع
علمی آموزشی
نوع کاغذ ——-
وزن گرم
شابک 9786002515384

 

توضیحات تکمیلی
ابعاد 16 × 16 × 0.2 سانتیمتر
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ماشین بازی جلد 19، با جرثقیل کار می کنم”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Atta.Afroozeh
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تاتی جلد 7، تاتی کوچولو باهوشه

15,000 تومان
كتاب‌ "تاتي كوچولو" اغلب به‌صورت مجموعه‌اي از تصاوير جذاب كودكان و همراه با جمله‌هايي كوتاه و آهنگين تهيه شده‌اند. سادگي و ضرباهنگ شعرگونه‌ي اين متن‌ها توجه هر كودكي را به خود جلب مي‌كندـ ورق‌زدن اين كتاب‌ها و خواندن متن‌هاي ساده‌ي آنها شايد نخستين گام در جهت جلب توجه كودك به شعر، كتاب و كودكان ديگر باشد. این کتاب آموزش شناخت پوشیدنی ها برای خردسالان می باشد

آموزش سواد مالی به کودکان (13) – وقت خرید با مامان

60,000 تومان
کتاب «آموزش سواد مالی به کودکان (13) - وقت خرید با مامان» یکی از کتاب‌های مجموعه‌ی «آموزش سواد مالی» برای کودکان است که در قالب داستان، دانش، مهارت و استانداردهای رفتارهای مالی را آموزش می‌دهد. این کتاب، داستان یک روز خرید با مامان است. دختر کوچولو و پسر کوچولو برای خرید با مامان به فروشگاه و بازار می‌روند. آنها هر چیزی را که می‌بینند می‌خواهند و هر بار مامان می‌گوید نه یا الان نه، امروز نه! هر کدام می‌توانند یک کتاب بخرند نه دو کتاب! آبنبات و عروسک و اسباب‌بازی هم نمی‌توانند بردارند اما مامان برای دختر یک لباس نو می‌خرد و وقتی خریدها تمام می‌شود حالا با باقی پول می‌توانند همگی بستنی قیفی بخورند. این داستان به کودکان یاد می‌دهد که خرید کردن نیاز به برنامه ریزی دارد و پول را باید حساب شده خرج کرد. نمی‌توانند هرچیزی که دل‌شان می‌خواهد را داشته باشند.
سفارش:0
باقی مانده:1

می بینم یاد می گیرم

75,000 تومان
مجموعه کتاب‌های "می بینم، یاد می‌گیرم" مجموعه‌ای آموزشی برای کودکان پیش دبستانی است که توسط لی چن ون جینگ نوشته شده و انتشارات قدیانی آن را به زبان فارسی منتشر کرده است.

ربه کا

395,000 تومان
ربه‌ کا دختر فقیری است که هیچ‌گاه نام حقیقی‌اش ذکر نمی‌شود و به عنوان پیش‌خدمت، در کنارِ زن نفرت‌انگیزی به نام «وان هوپر» زندگی می‌کند. این دختر جوان در سفر، فرصتی می‌یابد تا با «ماکسیم دووینتر» آشنا شود. «ماکسیم» ثروتمند و مشهور است؛ اما خانه‌ای که در آن زندگی می‌کند، یعنی قصر «ماندرلی» از خودش هم مشهورتر است. «ماکسیم» به طور غیرمنتظره‌ای از قهرمان رمان «ربه‌کا» خواستگاری می‌نماید و دخترک هم که تصور می‌کند شانس در خانه‌اش را زده است، این پیشنهاد را می‌پذیرد. از این‌جای داستان، او با نام خانم «دووینتر» شناخته می‌شود. زن جوان پس از ورود به عمارت «ماندرلی» متوجه می‌شود با این‌که ربه‌کا همسر اول ماکسیم، از دنیا رفته است؛ اما سایه‌ی سنگینش همچنان بر فضای عمارت حاکم است و ساکنان نیز تحت تأثیر او هستند. راوی اعتماد به‌نفس اندکی دارد و با شنیدن وصف جذابیت، زیبایی و مردم‌داری ربه‌کا، شیفته‌ی او می‌شود و تلاش می‌کند از همسرِ اولِ ماکسیم تقلید نماید. شخصیت اصلی داستان که سردرگم و پریشان است، خود را در شرایط سخت و دلهره‌آوری می‌یابد و سعی می‌کند پی به سرنوشت حقیقی ربه‌کا ببرد. سال‌ها از نگارش کتاب «ربه‌کا» توسط «دافنه دوموریه» می‌گذرد؛ اما این اثرِ ماندگار، همچنان در زمره‌ی بهترین رمان‌های عاشقانه و گوتیک قرار دارد.

رمان نوجوان جلد 215، دختری به نام شمعدونی آدامسی

16,000 تومان
کتاب دختری به نام شمعدونی آدامسی تالیف الیف شافاک و ترجمه الناز هودی، توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

داستان‌های قدیمی از کاستیا لا بیه‌خا

10,000 تومان
کتاب داستان‌های قدیمی از کاستیا لا بیه‌خا: ميگل دليبس (۱۹۲۰ - ۲۰۱۰) در داستان‌هاي قديمي از کاستيا لا بيه‌خا تصاويري شگرف از جهان روستاييِ اسپانياي اوايل قرن بيستم پيش مي‌نهد و با نثري ظريف، غني و ساده خواننده را با فضاي زيستِ مردمان کاستياي قديم آشنا مي‌کند. روايتِ ژرفِ اين داستان‌ها آميزه‌اي است از حسِ هم‌دلي با روستا و تجربه‌ي دل‌کندن از آن.
روزي که روستا را ترک گفتم، دو‌قلوها کنار هم روي تخت‌خواب آهني خوابيده بودند. وقتِ بوسه بر پيشاني آن‌ها، نگاه کلارا را ديدم که بر من خيره بود، با يک چشم بسته و خواب و يک چشم کبود و مات. فنرهاي تخت، با نواي جيرجير ناشي از اندک خزيدن کلارا، انگار که واژه‌ي خداحافظ را در ذهن من تکرار مي‌کردند. با پدر حرفي از رفتن نگفتم… نه خدانگه‌داري… نه نگاهي دست‌کم… فراموش‌ام نمي‌شد که گفته بود: «روزي که تصميم به رفتن گرفتي، فراموش کن پدري داري»، و من همين کار را کردم