




نکته جزئی
90,000 تومان
نکتۀ جزئی شاید در ابتدا گونهای داستانِ جنایی بهنظر برسد، اما چیزی عجیبتر و تاریکتر است؛ روایتی است از درماندگی و تأملی بر تکرارِ تاریخ؛ تاریخ به مثابه جراحتی که دگر بار سر برآورده است.
شبلی در نکتۀ جزئی با طبعِ ظریف و نکتهسنج، نه بیشتر و نه کمتر، بلکه دقیقاً از آنچه باید میگوید: درد، ترس، خشم، مقاومت، انزجار، عوعوی سگ، بوی بنزین و حتی یک آدامسِ ساده که یادمان میآورد جهان چگونه میبخشد و بازپس میگیرد و ما انسانها چه سهمی در این بدهبستان داریم؛ تهی گشتن از خصایلِ انسانی را گوشزد میکند و این که چطور رویدادهای گذشته میتوانند ناخواسته در آینده تأثیر بگذارند. این اثرِ تکاندهنده بازتابِ تجاوز و قتلی است که سزبازانی اسرائیلی در سال ١٩٤٩ مرتکب شدهاند و قربانی یک زنِ جوانِ فلسطینی است.
این زن «بینام» است، همچون زنانِ بیشمارِ دیگری که گمناماند و تا ابد گمنام خواهند ماند و کسی صدایشان را نخواهد شنید»، و همچون همتای بینام که پس از سالها، در جستجوی حقیقتِ شقاوتی از یاد رفته است و ما، با با پیوستن به سفرِ او در بخشِ دم کتاب، درمییابیم بازپسگیریِ زندگی و تاریخ، با وجودِ پاکسازیِ مداوم و سیستماتیک، تا چه اندازه دشوار و پرمخاطره است. این روایت، که با ریتمِ فزایندهاش در پایان به اوجِ خود میرسد، المانهای اولیۀ زندگیِ بهیغما رفته را مینمایاند که مهمترین آنها تشویشِ مداوم و از خودبیگانگی است.
در انبار موجود نمی باشد
نکته جزئی
نویسنده |
عدنیه شبلی
|
مترجم |
سارا مصطفی پور
|
نوبت چاپ | ١ |
تعداد صفحات | ١١٢ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٤٠٣ |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
داستانهای عربی
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 113 گرم |
شابک |
9786220405207
|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Samaneh Fathi
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
من و اتاقهای زیرشیروانی
واترگیت
تیله آبی
مجموعه داستان «تیله آبی» در برگیرندۀ ٧ داستان از برجستهترین داستانهای محمدرضا صفدری است. تسلط او به تکنیکهای داستان پردازی، شناخت ژرفش از باورها و آداب بومی و پیشنهادات تازهاش در روایت او را در زمرۀ شاخصترین نویسندگان ایران قرار داده است.
«مرد میخواند و از سینۀ کوه بالا میرفت. خنکای بامدادی، بیشهزار و سایههای وهمناک که با برآمدن آفتاب پدیدار میشدند. همه چیز و هر جا سایه بود، سایههای سپید شیری رنگ. مرد نمیدانست از کی به خواندن بنا کرده بود. از خانه درآمده بود. از گندمزار گذشته بود و رسیده بود به نمکزار و شورآب و کوههایی که آب باران در سنگچالهایش گس بود و تلخ. دیروز هم یک بار دیدار آمد. سایۀ رمندۀ آهو نبود. موهای بلند سر اندر پای سایه را میپوشاند. دو چشم لابهلای شاخ و برگ نی پیدا و ناپیدا شد. خواندن از یادش رفت . ایستاد و دوید. بلند موی سبزهرو گریخت. مرد با خود گفت: «زن تو این کوه و کمر چه میکند؟»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.