



هارپر و ارکستر دیوانه 3/ جنگل شب
19,000 تومان
«سیرک رویاها» دومین جلد از مجموعهی «هارپر و ارکستر دیوانه» داستانی جذاب در ژانر فانتزی برای کودکان است.
هارپر و گربهی دوستداشتنیاش «نصفهشب» روی پشتبام بودند. هارپر مشغول نواختن موسیقی بود که صدای زوزهی بلندی به گوشش رسید. این صدا متعلق به گرگ دستآموز نیت ناتانیلسون، صمیمیترین دوست هارپر، است.
بعد کمکم دوستان دیگر هارپر نیز روی پشتبام ظاهر شدند… تا اینجای ماجرا همه چیز به اندازهی کافی عجیب است. اما ماجرا زمانی عجیبتر میشود که دختری بندباز هارپر و دوستانش را به «سیرک رویاها» میبرد؛ سیرکی که اصلاً شبیه سیرکهای دیگر نیست!
چون افراد عجیبوغریبی در این سیرک حضور دارند؛ از آقای شیرینیپز گرفته تا خانم آوازهخوان دریا، یک طالعبین مرموز و بچههایی که در سیرک بندبازی میکنند.
تازه در این میان، مهمترین راز زندگی هایپر نیز آشکار میشود. آیا دوست داری هارپر و دوستانش را در این سیرک همراهی کنی؟
با هارپر، دوستانش و رهبر ارکستر دیوانه به جایی که قصههای شاه پریان از آنجا شروع میشود، سفر کنید تا ببینید راز پرندهی یخی چیست.
در انبار موجود نمی باشد
هارپر و ارکستر دیوانه 3/ جنگل شب
نویسنده |
کری بورنل
|
مترجم |
بیتا ابراهیمی
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 148 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786008869856
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
ملاحظاتی دربارهی مارکس
معرفی کتاب ملاحظاتی درباره ی مارکس اثر میشل فوکو
سلوک
نگاهی به کتاب سلوک
قیس نماد مرد شرقى، زن را از آن خود میدانسته، گویى شى اى بوده که به او تعلق داشته که از براى او آفریده شده بوده و از آن رو که همچون همزاد و همنامش “مجنون”، خود را در معشوق و معشوق را در خود ذوب مى بیند، توان درک این جدایى را ندارد، گویى پاره اى از روحش را از او ستانده اند. و این جاست که تهیگاه عشق جایش را به نفرت مى دهد و قیس که روزى از جان، عاشقِ دختر بوده بر آن مى شود تا دست در خونش بشوید.“چون عشق جاى تهى کند، تهیگاه آن را مرگ مى تواند پر کند یا نفرت؛ و بعضا هر دو با هم. “اما از آنجا که راوى ذهنیاتِ مغشوشِ قیس است، نباید ترازو را به نفع بغض و کینه ى او سنگین کرد. همان قسمت هاى کوتاه که از شرایط زندگى مهتاب خبر مى دهد کافى است تا گریزى بزنیم به عشق از نگاه او. زنى که ده سال از عمرش را به پاى عشق مردى گذاشته، و حالا در شروع سى سالگى در مى یابد که زندگى فقط “دوستت دارم” گفتن و شنیدن نیست، که زن اگر به پاى مرد بسوزد به این شکل، آن یکبار فرصت زندگى اش را از دست داده، چه آنکه زن از زندگى بیش از یک قلب تپنده مى خواهد؛ سرپناهى از آنِ خود، سایه ى سرى و شاید فرزندى. و براى زن با آن بیولوژى محدودش مقدور نیست تا ابد صبر کردن براى مردى که هر چند دوستش میدارد اما فرصتى براى کمال دلدادگى فراهم نمى کند. و حالا قیسى که وجود خود را قلمه زده بود به وجود معشوق، دیگر دلیلى براى ادامه ى زندگى ندارد. سرگردانى و آشفتگى اى که دلیلش آن است که دلیلى براى زندگى ندارد و پى دلیلى هم اصلا نمى گردد.
“به زنى مى اندیشم که چون از درون من مى رفت،یک چاه بى کبوتر در من بجا گذاشت از خود، یک چاه سرد و تاریک، همانچه در اصطلاح آسان مى شود به لغت و گفته مى شود خلأ. ستون درون من تهىِ خود را بجا گذاشته است و چه سرد و مبهم و تاربک است آن. تابش خورشید در ستون بلورین کجا و پژواک درد در پیچ هاى پر مُخافت چاه؟”قیس و داستان عاشقیش مرا به یادِ داستان “شب هاى روشن” داستایفسکى انداخت، که نسخه ى ایرانى اش به کارگردانى فرزاد موتمن خیلى به ساخت و فضاى این کتاب نزدیک است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.