هنر خوشبختی

100,000 تومان

کتاب هنر خوشبختی نوشته آرتور شوپنهارور با ترجمه علی عبدالهی, توسط انتشارات مرکز با موضوع فلسفه، فلسفه غرب، ایدئالیسم آلمانی به چاپ رسیده است.
هنر خوشبختی دربردارنده‌ پنجاه قاعده‌ زندگی است. این قواعد، به عنوان قواعد و اصول زرین، به شیوه‌ فرانسوی‌ها تدوین و فرمول بندی شده اند: یعنی هر کدام شامل تأملات و اندیشه‌ها و قلم‌ اندازهایی است و در قالب دستورالعمل بوده و حاوی رهنمودها یا راهکارها و توصیه‌های تربیتی است، و هر یک به سهم خود دربردارنده‌ یک برهان فلسفی ـ اخلاقی می باشد.
برای نمونه: قاعده‌ ششم، آگاهانه دست به کاری بزنیم که در توان‌ مان باشد و آگاهانه بارِ رنجی را بر دوش بکشیم که ناگزیر به ما وارد می‌شود. «نباید آن‌ طور که می‌خواهیم، بلکه باید آن‌ طور که می‌توانیم زندگی کنیم.»
معرفی مباحث کتاب هنر خوشبختی شوپنهاور
شوپنهاور و فلسفه خوشبختی
هنر خوشبختی، یا حکمت زندگی
پنجاه قاعده زندگی توأم با خوشبختی
فلسفه خوشبختی
برخی آثار شوپنهاور که به فارسی ترجمه شده اند

فقط 2 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642133390 دسته: , , برچسب:
توضیحات

هنر خوشبختی

نویسنده آرتور شوپنهاور
مترجم علی عبدالهی
نوبت چاپ یازدهم
تعداد صفحات 90
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1403
شابک 9789642133390
توضیحات تکمیلی
وزن 0.093 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “هنر خوشبختی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کتاب نسبیت قدم اول

70,000 تومان
معرفی کتاب نسبیت قدم اول نظریه نسبیت اینشتین که به دو صورت خاص وعام به دنیای امروزی ما ارائه گردید جهان را دچار دگرگونیهای اساسی نمود. فرمول هم ارزی جرم و انرژی اینشتین به جهان آموخت همه چیز نسبی است . کتاب حاضر به درک بهتر موضوع نسبیت در جهان امروزی با استفاده از تصاویر قابل فهم برای تمامی گروه های سنی می پردازد.

فرانی و زویی

180,000 تومان
کتاب فرانی و زویی نوشته جروم دیوید سالینجر ترجمه میلاد زکریا توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است. کتاب‌شناسی آثار جی. دی. سالینجر بسیار کوتاه است اما او با همین مجموعه‌ی کم‌حجم آثار، یکی از پرتأثیرترین و پرخـواننده‌تـرین نویسنـدگان معـاصر آمریکا بوده است. نخستین اثر مشهور او ناتور دشت، که روایت رنج‌ها و دغدغه‌های نسلی از دانشجویان و نوجوانان آمریکای پس از جنگ دوم است با ستایش بسیار روبه‌رو شد و آن نسل را به طرفداران و خوانندگان شیفته‌ی او تبدیل کرد. فرانی و زویی، که از مهم‌ترین آثار دیگر او شمرده می‌شود، و فیلم ایرانی پری، ساخته‌ی داریوش مهرجویی، گونه‌ای انطباق بومی آن است، مملو از اندیشه‌های ژرف درباره‌ی مسائلی همچون عرفـان و تأمل: تلاش دانش‌پژوهـان در اندوختن گنجینه‌هـای آکادمیک به جـای پول، و شجاعت هیچ‌کس نبودن! حقایقی که به زودی خواهید خواند قاعدتا خودشان حرف هایشان را خواهند زد، ولی، فکر می کنم حتی اندکی مبتذل تر از آن چه معمولِ حقایق است. بنابراین، در مقام جبران، با همان نفرت جاودان و وسوسه گر شروع می کنیم: مقدمه رسمی نویسنده. مقدمه ای که من در ذهن دارم نه تنها بیشتر از آن که بتوانم خوابش را ببینم مفصل و جدی است، بلکه همچنین به شکل آزاردهنده ای شخصی است. اگر، از بخت خوش، درست از کار در بیاید، در عمل با یک گردش اجباری در موتورخانه کشتی قابل مقایسه خواهد بود، که خود من در نقش راهنما با یک لباس شنای یک تکه قدیمی یانتزن جلوتر از همه راه را به بقیه نشان می دهم. مستقیما برویم سراغ بدترین قسمت ماجرا. چیزی که قرار است بخوانید در واقع به هیچ وجه یک داستان کوتاه نیست، بلکه یک جور فیلم خانگی منثور است؛ و کسانی که آن را دیده اند و مصرانه مرا از پرداختن به هر برنامه جدی برای پخش آن برحذر داشته اند. این حق من و مایه شرمساری من است که فاش کنم گروه مخالفان تشکیل شده است از هر سه بازیگر آن، دو زن و یک مرد. ابتدا به سراغ بازیگر نقش اول زن می رویم، که گمان می کنم ترجیح می دهد مختصرا زنی آرام و پخته توصیه شود. به نظر او اگر من بلایی سر سکانس پانزده-بیست دقیقه ای که در آن او چندین بار دماغش را می گیرد می آوردم – یعنی تا آن جا که من فهمیدم، قیچی اش می کردم- شاید همه چیز به حد کافی خوب پیش رفته بود. او می گوید نفرت آور است آدم یک نفر را تماشا کند که مدام فین می کند. خانم دیگر گروه، بازیگر نقش دوم شوخ و شنگ و سرخ و سفید، به این اعتراض دارد که او را در لباس خانه کهنه اش به اصطلاح تصویر کرده ام. هیچ کدام از این لعبت ها (اسمی که هر دو اشاره کرده اند دوست دارند به آن خوانده شوند) اعتراض چندان جدی ای به پیشنهادهای -در مجموع- استثماری من نمی کنند. در واقع، دلیلش خیلی ساده است. هر چند که، برای من، تا حدودی مایه خجالت است. آن ها از روی تجربه می دانند که با اولین کلمه تند و ملامت آمیز اشک از چشم های من جاری  می شود. در هر حال، این نقش اول مرد است که بلیغ ترین درخواست را برای متوقف کردن تهیه فیلم از من کرده است. او حس می کند طرح به عرفان، یا رمز و راز مذهبی، وابسته است -در هر صورت به وضوح گفته است که حضور بیش از حد نمایان چنین عناصر ماورایی که او می گوید یک جورهایی ناراحتش می کنند، تنها می تواند روز و ساعت بی آبرویی حرفه ای مرا تسریع کند و جلو بیندازد.

شاید بهتره با یکی حرف بزنی

450,000 تومان
لوری گاتلیب نویسنده کتابشاید بهتره با یکی حرف بزنی یک روان‌درمانگر است. او در ابتدای کتاب از ما می‌پرسد: «ما چطور تغییر می‌کنیم؟» و پاسخ می‌دهد «با ارتباط با دیگران». گاتلیب معتقد است رابطۀ میان درمانگر و بیمار، اعتمادی مقدس می‌طلبد تا وقوع هرگونه تغییری امکان‌پذیر شود. کتاب شاید بهتره با یکی حرف بزنی ماجرای جلسات روان‌درمانی لوری گاتلیب و نحوۀ مواجهۀ او با بیمارانش و سپس مواجهۀ خود او با روان‌درمانگرش وندل برانسون است. آنچه گاتلیب، با قلم صریح و طنز صمیمانه‌اش، پیش رویمان می‌گذارد؛ زندگی خودش، بیمارانش و ما به عنوان مخاطبان کتاب است. با همان درماندگی‌ها و آشفتگی‌ها و بیم و امیدها که خوب که نگاه کنیم کم و بیش میان همه‌مان مشترک است. او نخست برای تسلی یافتن و سپس برای شناختن خود و دسترسی به دنیای پیچیده درونی‌اش به روان‌درمانی روی می‌آورد. حرفه‌ای که سال‌ها عمرش را صرف آن کرده و خود نیز از همان برای یاری رساندن به دیگران بهره می‌گیرد و، با قصه‌هایی که از بیمارانش برایمان تعریف می‌کند، پیداست که در این کار موفق هم می‌شود.

ریکور

170,000 تومان
پلاور در این کتاب در پی آن است تا با ترسیم سیری تاریخی از اندیشۀ ریکور راهنمای دقیقی از مفاهیم محوری فلسفۀ او در اختیار خواننده بگذارد و یکایک جنبه‌های عمدۀ تفکر وی را پوشش دهد. آما آنچه این کتاب را از شرحی مقدماتی فراتر می‌برد کوشش نویسنده برای برجسته کردن سرنخ‌ها و رشته‌های ثابت فلسفۀ ریکور است تا بتواند خواننده را از جریان پرتلاطم اندیشۀ او، فراز و فرود مفاهیم و عناوین متنوع، چالش‌ها و نقدهای درونی و رویارویی‌اش با متون دیگر فیلسوفان و متفکران عبور دهد و طرحی منسجم از دغدغۀ ریکور در مقام فیلسوف فراهم کند.

گور به گور

350,000 تومان

بخشی از کتاب گور به گور

«دارل رفته جکسن. گذاشتنش تو قطار، می‌خندید، تو اون واگنِ دراز هی می‌خندید، رد که می‌شد کله‌هاشون رو برمی‌گردوندند، عین کلّه جُغد. گفتم «به چی می‌خندی؟» «آره آره آره آره.» دو نفر گذاشتنش تو قطار. کت ناجوری تنشون بود، جیب پشتی طرف راستشون بالا اومده بود. پشت گردنشون رو خط انداخته بودند، انگار همین تازگی دو نفر سلمونی با هم با گچ خط کشیده بودند مثل مال کش. گفتم «به این هفت‌تیرها می‌خندی؟» گفتم «چرا می‌خندی؟ برای این که از صدای خنده بدت می‌آد؟» دو تا صندلی به هم چسبوندند که دارل بشینه کنار پنجره بخنده. یکی‌شون پهلوش نشست، یکی‌شون رو صندلی رو به روش نشست، که عقب عقب می‌رفت. یکی‌شون باید عقب عقب می‌رفت، چون که پول دولت پشت هر دونه‌ش یک صورت داره، هر صورتیش هم یک پشت داره، این‌ها هم سوار پول دولت شده‌اند، که گناه داره. سکه پنج سنتی یک روش زنه یک روش گاومیش؛ دو تا صورت داره ولی پشت نداره. من نمی‌دونم این چیه. دارل یک دوربین کوچک داشت که زمان جنگ تو فرانسه خریده بود. توش یک زن بود و یک خوک که دو تا پشت داشتند ولی صورت نداشتند. من می‌دونم این چیه. «برای همین داری می‌خندی، دارل؟» «آره آره آره آره آره آره.»»
سفارش:0
باقی مانده:3

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت