والتر بنیامین یا به سوی نقدی انقلابی

195,000 تومان

اين كتاب، كه از دو بخش تشكيل شده است، مجموعه‌اي از مفاهيم اصلي بنيامين نظير ” تمثيل“، ”هاله“، ”تاريخ“ ، و ”سنت“ و غيره را مطرح مي‌كند و مي‌كوشد برخورد مفهومي بنيامين با پديده‌هاي چون باروك را با ژست‌هاي مشابه كساني چون تي.اس. اليوت و اف.ار. ليوس و غيره محك بزند. ايگلتون، در بخش اول، از منظر لكان و دريدا وجوهي از كار بنيامين را كه پيش از اين تا حدودي مغفول و ومبهم مانده بودند برجسته مي‌كند و از اين منظر خاص، بر آن‌ها نور مي‌تاباند. اين كار تلاشي است براي اين‌كه بنيامين را كه كم و بيش به چهره مطلوب مطالعات فرهنگي بدل شده است از پيوستار تاريخ نقد ادبي بيرون بكشد. در بخش دوم، او مفاهيم بنيامين را به شكلي خلاقانه در پس‌زمينه نظريات و نزاع‌هاي موجود در حوزه نقد ادبي قرار مي‌دهد و مي‌كوشد از مجموع اين مباحث طرحي كلي از نقدي انقلابي به دست دهد. ايگلتون مي‌نويسد:(( اين كتاب را…. نوشته‌ام تا در عين حال دست ما پيش از معاندان به بنيامين برسد.))

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642134120 دسته: , ,
توضیحات

والتر بنیامین یا به سوی نقدی انقلابی

نویسنده تری ایگلتون
مترجم مهدی امیرخانلو – محسن ملکی
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 284
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1397
شابک 9789642134120
توضیحات تکمیلی
وزن 0.346 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “والتر بنیامین یا به سوی نقدی انقلابی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کوچ‌ نشینان و شبانان

12,375 تومان
نویسنده گزاویه دوپلانول مترجم دکتر محمد حسین پاپلی یزدی نوبت چاپ 1 تعداد صفحات 360 نوع جلد شومیز قطع وزیری

کتاب دوست مشترک ما

795,000 تومان
معرفی کتاب دوست مشترک ما آخرین رمان کامل چارلز دیکنز و هجویه ی باشکوهی که شامل تمام سطوح جامعه ی ویکتوریا استرمان دوست مشترک ما بر روی یک ارث تمرکز دارد – ارثیه ی کلان هارمون پیر – و جانشین او ، جان هارمون جوان ، که تصور می شود غرق شده است زمانی که جسدی از رودخانه تیمز بیرون کشیده می شود ، و آقای بافین، کسی که بخت ناگهان به او رو می کند. دیکنز با هجوهای درخشان ، لندنی تاریک و بزرگ را به تصویر می کشد که در آن شخصیت های گوناگونی زندگی می کنند. مانند گافر هگزام که رودخانه را برای پیدا کردن جسد می گردد. بلا ویلفر مزدور و افسونگر ؛ و سیلاس وگ تاجر بی وجدان خیابانی. این رمان از نظر دیدگاه به مرگ و تجدید حیات در شهری که تحت سلطه تهمز متبحر ، و قدرت فاسد کننده ی پول است ، به شدت نمادین است. دینکنز در آخرین رمان خود به مسئله ی پول می پردازد و سعی می کند بررسی کند پول چه نقشی در زندگی شخصی و اجتماعی افراد این رمان ایفا می کند. وقتی جان که وارث اصلی این ارثیه ی کلان است به اشتباه مرده فرض می شود ارث به آقا و خانم بافین دو خدمتکار وفادار هارمون پیر می رسد. حالا جان در هیئت فردی ناشناس برگشته است تا ببیند اثر مرگش بر زندگی دیگران چگونه است و آقا و خانم بافین با ارث باد آورده ی خود چه می کنند.

دانته آلیگیری

19,800 تومان
دانته آليگيري در ماه مه 1265 م. در فلورانس به دنيا آمد. خانواده‌ي آليگيري را به خاطر عنوان‌ها و امتيازهايي كه اعضايش داشته‌اند مي‌توان از اشراف دانست. دانته چهره‌ي سرشناسي در فلورانس بود. سال‌هاي آخر زندگي او در راونا گذشت، به نطر مي‌رسد اين سال‌ها براي دانته سال‌هاي آسوده‌اي بوده است و تا روز مرگش (13 يا 14 سپتامبر) در آن‌جا ماند. شاهكار دانته البته كمدي الاهي است (كه عنوانش كمدي بود و الاهي بعد از دانته به آن افزوده شد). اين اثر تا اندازه‌اي حاصل عزم دانته به تحقق عهدي است كه در پايان زندگي نو مي‌كند: اگر مشيت آني شكوفايي همه‌چيز از اوست بر اين باشد كه زندگي‌ام چند سالي ديگر بپايد، اميد دارم درباره‌ي دلدارم چنان بنويسم كه تا كنون براي هيچ دلداري نوشته نشده است. اين بخش منظومه به سه بخش دوزخ، برزخ و بهشت تقسيم مي‌شود. همه‌ي آثار دانته بيانگر توجه خاص او به واژه‌ها و ساختار زبان است.

قایقی در بیشه

48,500 تومان
تو هیچ چیزی از من نمی دانستی، بابا! هیچ چیز! شاید چون فقط با دریا حرف می زدی و این باعث می شد از دنیا چیزی ندانی. کاش گاهی هم دریایت را به دنیای من پیوند می زدی. .

کتاب قصه های بهرنگ

350,000 تومان
معرفی کتاب قصه های بهرنگ صمد بهرنگی (2 تیر 1318 9 شهریور 1347)، معروف به بهرنگ، داستان نویس، محقق، مترجم، و شاعر ایرانی بود. معروف ترین اثر او داستان «ماهی سیاه کوچولو» است. بهرنگی در 1339 نخستین داستان منتشر شده اش را با عنوان «عادت» نوشت. که با «تلخون» در سال 1340، «بی نام» در 1342، و داستان های دیگر ادامه یافت. او ترجمه هایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمه شعرهایی از «مهدی اخوان ثالث»، «احمد شاملو»، «فروغ فرخزاد»، و «نیما یوشیج») انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع آوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از ایشان منتشر شده ، برخی از آثار «صمد بهرنگی» با نام مستعار چاپ شده است. از جمله نامهای مستعار ایشان می توان به: «ص. قارانقوش»، «چنگیز مرآتی»، «صاد»، «داریوش نواب مراغی»، «بهرنگ»، «بابک بهرامی»، «ص. آدام»، و «آدی باتمیش» اشاره کرد. صمد در سال 1318 در محله چرنداب شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش زهتاب بود. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در مهر 1334 به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت، که در خرداد 1336 از آنجا فارغ التحصیل شد. از مهر همان سال آموزگار بود، و تا پایان عمر در «آذرشهر»، «ممقان»، «قاضی جهان»، «گوگان»، و «آخی جهان» در استان آذربایجان شرقی، تدریس کرد. در مهر 1337 برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی، به دوره ی شبانه «دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز» رفت، و هم زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد 1341 و دریافت گواهی نامه پایان تحصیلات ادامه داد. وی در کتاب «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را، بخش بزرگی از اشتراک زبان های رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته است مثل قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم، هر جا نمی بود به خود کشیدم و شدم معلم روستاهای آذربایجان،پدرم می گوید اگر ایران را بین ایرانیان قسمت کنند، از این بیشتر سهم تو نمی شود. ” این سخن صمد است، معلم کودکان، قصه نویس بچه ها، انسانی که غمخوار کودکان برهنه پا بود و دغدغه اش آموختن به آنها و بالنده تر کردنشان، صمد دیر نپائید، جوان بود که ارس همان رودخانه ای که به آن عشق می ورزید، جانش را ستاند و دغدغه هایش ماند برای بازماندگان. اما دریغا که کسی همانند صمد بهرنگی نه آمد و نه شد…

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت