وینی پو جلد 3، بازگشت به جنگل صد جریب

32,000 تومان

قاصدک‌ها تو راه‌اند! رفتن خبر بیارن! توی جنگل صد جریب و میان شُرشُر نهرها به‌جای باد این بار شایعه‌ای لابه‌لای درختان می‌پیچد و دهان به دهان کلاغ‌های خبرچین می‌چرخد. کریستوفر به جنگل برگشته؟ دست خالی یا با یک دوست تازه؟

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات
وینی پو جلد 3
نویسنده
دیوید بندیکتوس
مترجم
فرید کرمی
نوبت چاپ ——-
تعداد صفحات 208
نوع جلد شومیز ـ ته چسب
قطع رقعی کوتاه
سال انتشار 1399
سال چاپ اول 1399
موضوع
داستان
نوع کاغذ ——-
وزن گرم
شابک 9786000809454

 

توضیحات تکمیلی
ابعاد 19.5 × 14.5 × 1 سانتیمتر
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “وینی پو جلد 3، بازگشت به جنگل صد جریب”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Atta.Afroozeh
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

دوست خانواده داستایفسکی

135,000 تومان
فئودور داستایوفسکی در این رمان، اتفاقاتی را شرح می‌دهد که در دهکده‌ی «استپانچیکوو» برای خانواده عمویش رخ می‌دهد. رمان «دوست خانواده» در مقابل دیگر آثار داستایوفسکی مانند جنایت و مکافات و برادران کارامازوف و… کمتر شناخته می‌شود و از محبوبیت کمتری برخوردار است؛ اما خواندن این اثر برای دوستداران این نویسنده خالی از لطف نیست و شما را سیر تکامل فکری داستایوفسکی بیشتر آشنا می‌سازد.

نقطه‌ي ضعف (گالينگور)

235,000 تومان
کتاب نقطه‌ي ضعف (گالينگور): ساماراكيس از روشنفكران آزادانديش يونان است و در آثارش سخت بر اضطراب و پوچي حاكم بر دنياي امروز، انزوا و تنهايي انسان، خشونت و خودكامگي صاحبان قدرت مي‌تازد. نقطه‌ي ضعف پنجمين رمان ساماراكيس است و، به باور يكي از منتقدان، در رده‌ي بزرگ‌ترين آثار كافكا، اورول و كويستلر قرار دارد. اين رمان در عين اين كه يك رمان سياسي و پليسي است، يك رمان متافيزيكي، مانند اديپ شهريار و جنايت و مكافات هم هست: مردي بي‌هويت در كشوري بي‌هويت.... نقطه‌ي ضعف بي‌آن كه آشفته و درهم برهم باشد، سرشار از پيچيدگي است، و در آن از فرم و تكنيك جديدترين هنرهاي معاصر استفاده شده است: شكستگي و پراكندگي نقاشي كوبيستي، راز و رمز فيلم‌هاي آلن رنه، قطع زمان حال و برگشت به گذشته و تداخل نقش شخصيت‌هاي فيلم‌هاي برگمان، دلهره و وحشت فيلم‌هاي هيچكاك، تعهد در قبال آن‌چه اصالت دارد و برحق است در آثار سارتر، طغيان سيزيف‌وار كامو، مكالمه‌ي ساده و بي‌پيرايه‌ي رمان‌هاي همينگوي، و طنز جاوداني ولتر. اين كتاب در سال 1966 برنده‌ي جايزه‌ي دوازده‌تن يونان (مشهورترين جايزه‌ي ادبي يونان) شد و در سال 1970 از طرف هيئت داوران فرانسه، به عنوان بهترين كتاب خارجي انتخاب شد.

نان و پنیر و سبزی

17,000 تومان
می‌خواستم یخ‌ها آب نشود، اما ذره‌ذره آب می‌شد و دلهره به جانم رخنه می‌کرد. داشتم قالب یخ را از زیر گونی بیرون می‌آوردم که زنی گفت: «پسرم، دو کیلو یخ بده.» صدایش شبیه به مادرم بود. چادرش را هم مثل او گرفته بود. می‌خواستم یک بار دیگر صورت زن را ببینم، اما صدای اوستام رشته‌ی افکارم را پاره کرد. «پسر، گیجی یا عاشق؟ مشتری را راه بینداز!»

فسقلی ها جلد 28،هالی حال به هم زن

7,000 تومان
مجموعه فسقلی ها دربرگیرنده ی سی جلد کتاب است که شخصیت اصلی هر یک از آنها پسر یا دخترکوچولویی است که یک ویژگی یا عادت منفی دارد این داستان ها به گونه ای هستند که خواننده ی خردسال از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت داستان را حس می کند و متوجه زشتی کارش می شود.

خرده روايت‌هاي بي زن و شوهري

12,000 تومان
کتاب خرده روايت‌هاي بي زن و شوهري: ما خانه‌ها، کوچه‌ها، خيابان‌ها و آدم‌هاي زيادي را ترک گفتيم، اما اگر جرأت مرور خاطرات‌شان را داشته باشيم، لحظه‌ پرتپشِ لرزش و ريزش دل را حتماً تجربه کرده‌ايم. لحظه‌ سکوت پرهياهويي که با تباني ذهن سمج و دلِ ناماندگار پديد مي‌آيد و بس... بارها با خودمان گفتيم اگر دل هم مثل چشم در داشت مي‌بستيم يا اگر بلد بوديم، ذهن را از خاطره‌ها، و حافظه‌ بويايي را از تمام عطرهاي گذشته خلاص مي‌کرديم، اما بدون اين‌ها تنهايي‌مان را چگونه پر مي‌کرديم؟ آدم‌ها مي‌آيند که بروند، رفتن‌شان به اندازه‌ي آمدن نامنتظر و تکان‌دهنده است و ما با تواني که نمي‌دانيم از کجا آورده‌ايم سنگين‌ترين اتفاق‌ها را ناباورانه تاب آورديم، با صبري که به تلخي آموختيم، نظر‌کردن و گذرکردن پيشه کرديم با اين باور که در گوشه‌ها و زوايا و پس و پشت تمامي هدف‌هاي بزرگ و کوچک‌مان تحفه‌اي به اسم زندگي خانه دارد که بايد بتوانيم حظش را ببريم.

زني در حاشيه‌ي روزنامه

24,000 تومان
کتاب زني در حاشيه‌ي روزنامه اثر شبنم بزرگی: آهان، سپیدرود دیگر! ندیده بودی؟ شما دخترها کجا را دیده اید؟ مگر بیرون می آورند شما را از آن خانه؟ قشنگ است هان؟ رودخانه را نگاه می کنم، پسر عمه « نامدار » را نگاه می کنم، خنده ام می گیرد. سر خودش را می آورد بیخ گوش من، شاید می خواهد راننده نشنود، آرام می گوید: می خواهم اسم دختر خودمان را بگذاریم سپیدرود. نفسش می خورد پشت گردن من. خودم را عقب می کشم. جا می خورد. بعد امر می کند: برو سمت خودت بشین! روزنامه باز می کند، می رود پشت آن؛ لابد ریخت من را نبیند. حتمی دیگر هیچ وقت نمی گوید گوشه ی روزنامه چیزی برایش بنویسم و...