پدرو پارامو

15,000 تومان

خوان‌ رولفو در پدرو پارامو، که‌ آکنده‌ از نومیدی‌ و سنگدلی‌ است‌ و تسلسل‌ زمانی‌ در آن‌ به‌کلّی‌ گسسته‌ است‌، به‌ شیوه‌ای‌ شاعرانه‌ و رئالیستی‌ جهان‌ ناپدید شده‌ پیش‌ از انقلاب‌ و استثمارگری‌های‌ مالک‌ مستبد آن‌ را با زبانی‌ عاری‌ از خشونت‌ و حتی‌ تلخی‌ باز می‌گوید. دوران‌ محدود و درخشان‌ نویسندگی‌ خوان‌ رولفو یکی‌ از شگفتی‌های‌ ادب‌ امریکای‌ لاتین‌ است‌. او نویسنده‌ای‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ بی‌عدالتی‌ اعتراض‌ نمی‌کند اما، در سکوت‌، از وجود آن‌ همچون‌ بخشی‌ از یک‌ بیماری‌ مسری‌، که‌ زندگی‌ نام‌ دارد، رنج‌ می‌برد. خوان‌ رولفو در رمان‌ پدرو پارامو داستان‌ نمی‌پردازد، او عصاره‌ تجربه‌ای‌ را که‌ در جهان‌ پیرامون‌ خویش‌، جهان‌ سایه‌های‌ بدون‌ جسم‌، بر آن‌ دست‌ یافته‌ ارائه‌ می‌دهد.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

پدرو پارامو

نویسنده
خوان رولفو
مترجم
احمد گلشیری‌
نوبت چاپ ۸
تعداد صفحات ۲۱۶
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر ۱۳۹۶
سال چاپ اول ١٣٧٩
موضوع
داستان‌های مکزیکی
نوع کاغذ بالکی
وزن ١٢٧ گرم
شابک
9789649021720
توضیحات تکمیلی
وزن 0.127 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “پدرو پارامو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

مجموعه‌ی خصوصی لیلی گلستان

185,000 تومان

معرفی کتاب مجموعه ی خصوصی لیلی گلستان اثر لیلی گلستان

تا به حال در ایران هیچ مجموعه داری آثارش را در قالب کتاب نمایش نداده است. با خیلی ها صحبت کردم که بیایید همه این کار را بکنید، خیلی ها گفتند ما دوست نداریم مردم بدانند ما چه چیزهایی داریم.
این حرف برایم خیلی عجیب بود. به نظرم مردم باید بدانند که سهراب سپهری، زنده رودی و سایر هنرمندهای مهم، چه کارهای دیگری کرده اند که هنوز کسی ندیده است. این کارها در خانه من است و دیده نشده و فقط کسانی که به خانه ام آمدند این ها را دیده اند.
باید همه این آثار را ببینند. من فکر کردم حتما این کار را انجام بدهم. بالاخره با نشر چشمه وارد صحبت شدم و این اتفاق افتاد. خیلی با من همراهی کردند و واقعا درست و حرفه ای رفتار شد.
گلستان با اعلام اینکه در این کتاب 133 کار چاپ شده است، افزود: این کتاب دو مقدمه دارد؛ یکی مقدمه خودم و یکی مقدمه دکتر مجابی که خیلی جذاب نوشته اند و تاریخ مجموعه داری در ایران را روایت کرده اند.
مشخصه جالب این کتاب این است که من برای هر اثر یک یادداشت چند خطی نوشته ام.

ماهی سفید کوچولو 5/ قایم موشک

32,000 تومان
توضیحات
«ماهی سفید کوچولو» همراه با دوستانش مشغول «قایم‌موشک‌»بازی هستند. نوبت ماهی سفید کوچولو است که چشم بگذارد و تا ۱۰ بشمارد و او شروع می‌کند به شمردن: «۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹-۱۰…» وقتی‌ همه قایم شدند، حالا نوبت ماهی سفید کوچولوست که چشم‌هایش را باز کند و دنبال دوستانش بگردد. او به دور‌و‌برش نگاه می‌کند و یک‌دفعه ۱ حلزون زرد کوچولو می‌بیند. بعد بلند می‌گوید: «گیر افتادی. گیر افتادی.» کمی جلوتر، پشت صخره ۲ تا توتیای دریایی پیدا می‌کند و داد می‌زند: «گیر افتادی. گیر افتادی.» چقدر هیجان‌انگیز. او دارد تمام دوستانش را پیدا می‌کند. به نظر شما، ماهی سفید کوچولو قرار است چند دوست دیگر را پیدا کند؟ آن‌ها کجا قایم شده‌اند؟

ماهی سفید کوچولو و دوستهایش قایمموشک بازی میکنند.

ماهی سفید کوچولو اول یکی از دوستهایش را پیدا میکند.

بعد دو تا. بعد سه تا. بعد یکی دیگر که میشود چهار تا.

همه پیدا شدهاند.

حالا آنها چند تا هستند؟

کتابی خلاقانه دربارهی

مفاهیم پایهی ریاضی؛ آموزش اعداد

سفارش:0
باقی مانده:1

عشق‌های فراموش‌شده/ رابعه و بکتاش (جلد سخت)

56,000 تومان
قصه‌ای با پایانی تکان‌دهنده! شاید این روزها ماجرای عاشقانه‌ی رابعه و بکتاش افسانه‌ای بیش به نظر نرسد، اما حقیقت این است که این قصه حقیقت دارد! حکایت دلِ شوریده‌ی «رابعه کعب قزداری» است، نخستین زن شاعر پارسی که به رزم و ادبش مشهور بود و دل به غلام برادرش، «بکتاش» سپرد. بکتاش نامه‌ی عاشقانه رابعه را می‌خواند و تصویری را که از چهره‌ی خودش فرستاده، می‌بیند و بر او عاشق می‌شود. اما آشکار کردن این عشق دردسرآفرین خواهد بود! زیرا که بکتاش یک غلام بیش‌تر نیست و معشوقه‌اش دخترِ کعب است! خواهر والی بلخ! … عشقی ناپسند! … آیا برادر در برابر شور این عشق نرم می‌شود؟ «رودکی» در این میانه چه نقشی دارد؟ …   یک‌بار «عطار نیشابوری» ماجرای عشق رابعه و بکتاش را با افسانه درآمیخت و به نظم کشید و حالا امیر عباسیان آن را در قالب داستانی امروزی و روایتی دلنشین به نثر نوشت و بازآفرید.

سگ سفید

98,000 تومان

در بخشی از کتاب سگ سفید می‌خوانیم

به دفتر جک رفتم اما کسی آن‌جا نبود. جک در استودیو مشغول نظارت بر بازی بوزینه‌اش بود که برای خود ستاره‌ای بود و در فیلم بوزینه‌ایِ رومئو و ژولیت که برای تلویزیون تهیه می‌شد بازی می‌کرد. به خانه برگشتم. همسرم به جلسه‌ای رفته بود. جلسه‌ی Urben Leag بود و کارش آماده کردن سیاهان بی‌کار شده بود، تا بتوانند باز کاری پیدا کنند. میان بی‌کارماندگان سیاه بی‌کارِ واقعی نسبتاً کم است. علت بی‌کاری‌شان این است که به آن‌ها کار نمی‌دهند. همین! سندیکاهای تبهکاری همه‌ی درها را بر آن‌ها می‌بندند. لیبرال‌های متعهد که علیه تبعیض نژادی مبارزه می‌کنند بعدازظهر در منزل یک استاد هنرهای نمایشی جلسه‌ای داشتند و من البته از شرکت در آن خودداری کردم. به آن‌ها توضیح داده بودم که با زحمتِ زیاد توانسته‌ام خود را از شر ویتنام و بیافرا و کشتار سرخ‌پوستان در آمازون و سیل‌های برزیل و سرنوشت روشنفکران در شوروی خلاص کنم. آدم باید بتواند جلوِ خودش را بگیرد. در هر کار باید اندازه نگه داشت. الفانتیازیس پوست می‌دانید چیست؟ وقتی است که پوست‌تان روی بدن دیگران درد می‌گیرد. گفتم برای من دیگر کافی است. دیگر نمی‌خواهم به شیوه‌ی امریکایی هم رنج بکشم. این را هم باید اعتراف کنم که از این آقای استادی که جلسه‌ی هم‌بستگی با مبارزان سیاه در خانه‌اش تشکیل می‌شد بسیار بیزار بودم. او یک phoney نمونه‌ی کالیفرنیایی بود، یعنی یک متظاهرِ متقلب. یکی از «مترقی‌نمایانی» که جامعه‌ی مصرف ما را محکوم می‌کنند اما از شما پول قرض می‌گیرند تا در خریدوفروش زمین و مستغلات سودی به جیب بزنند. من از کسانی که اعتقادشان به آزادی نه حاصل تعمق در جامعه، بلکه نتیجه‌ی شکاف پنهان روانی‌شان است متنفرم. اگر جوان‌ها به بعضی پیروان فروید که می‌کوشند افراد را با جامعه‌ای بیمار سازگار کنند بحق خرده می‌گیرند، عمل عکس، یعنی کوشش در سازگار کردن جامعه با روان بیمارِ خود هم مشکلی را حل نمی‌کند.

بازارها و نهادهای مالی

210,000 تومان
مطالعه و آشنایی با بازارها و نهادهای مالی برای تحلیلگران، مدیران و کارشناسان مالی و اقتصادی از دو بعد حائز اهمیت است: از بعد کلان؛ بدان جهت که نتایج بسیاری از مطالعات اثبات کرده اند که رشد بخش واقعی اقتصاد بدون توسعه بازارها و نهادهای مالی ممکن نیست، بسیاری از اقتصاددانان از زوایای مختلف، با شدت تأکید متفاوت، به بررسی نقش بازارها و نهادهای مالی در توسعه بخش واقعی اقتصاد پرداخته اند. برخی از اقتصاددانان این نقش را قابل اغماض و برخی دیگر آن را مهم تصور کرده اند. فصول «1» الی «3» کتاب به بررسی این موضوعات اختصاص داده شده است. از بعد خرد؛ تهیه برنامه راهبردی صحیح بر مبنای متغیرهای محیطی از مهم ترین وظایف مدیریت بنگاه اقتصادی است. برای تدوین برنامه راهبردی مالی، شناخت نظام مالی لازم است. نظام مالی از پنج جزء ابزارهای مالی، نهادهای مالی، بازارهای مالی، قوانین مالی و نهادهای نظارتی مالی تشکیل می شود. فصول «4» الی «13» کتاب به معرفی «اجزاء پنجگانه نظام مالی» می پردازد. این کتاب چارچوب مفهومی برای پاسخ به این پرسشهاست: چرا بازارهای مالی به وجود آمده اند و چرا ما به آنها نیاز داریم؟
سفارش:0
باقی مانده:1

کارآگاه کرگدن در باغ‌وحش مرموز 4/ اسرار «غروب»

20,000 تومان

برشی از متن کتاب

نصف شب از خواب بیدار شدم. خواب چیزی را دیدم که من را بیدار کرد. خواب یکی از حرف های بیسنتیا خانم فیله بود. داشت می گفت: دختره تشویقم کرد این کار رو بکنم! دختره؟ منظورش کی بود؟ دختره کی بود؟ یک لحظه شک کردم نکند او باشد؟... نگاهش کردم. غروب کف قفس دراز کشیده بود. لبخند زیبایی روی لب داشت و خوابیده بود. شبیه فرشته ها بود. چطور امکان داشت او بیسنتیا خانم فیله را راضی کرده باشد تا روی بدن فیل دیگری نقاشی بکشد؟ به خودم گفتم: اصلاٍ امکان ندارد. بعد کمی جا به جا شدم تا جایم راحت تر باشد و باز بخوابم. فایده نداشت. یک لحظه با خودم گفتم نکند همه این ها کار غروب بوده. یک لحظه بعدش گفتم نه. اصلاً کار او نیست. امکان نداشت کار او باشد! هر چه باشد من دوستش بودم، مگر نه؟ بودم، نبودم... نتوانستم نتیجه ی مشخصی بگیرم. دیدم بهتر است بلند شوم و یک حمام گِل درست و حسابی کنم محشر بود! ماه کامل بود و می درخشید. باغ وحش ساکت ساکت بود و تمام حوض گل مال خودم بود. تنها بودن و تنهایی حمام کردن چیز دیـ... _ کرگدن جون؟ خوابت نمی بگه؟ تنهایی چی کاگ داگی می کنی؟ الان می آم پیشت. بله. می گفتم. چیز دیگری بود. ولی این چیز دیگر دوام نداشت. خیلی معمولی پرسیدم: غروب! وقتی بیسنتینا خانم فیله گفت: دختره تشویقم کرد. فکر می کنی منظورش کی بود؟ یک لحظه انگار دست و پایش را گم کرد. ولی فقط یک لحظه. گفت: مگه همچین چیزی گفت؟ ها؟ گفتم: آره. گفت دختره من رو تشویق کرد. گفت: شاید... مامانش نبوده؟ یا شاید استاد نقاشی اش بوده. بله، حرف غروب منطقی بود. گفت: کرگدن جون! تو که فکگ نمی کنی کاگ من باشه. مگه نه؟ امان از دست آن آه و ناله ها! چیزی نمانده بود گریه اش بگیرد! من از کی این قدر بی رحم شده بودم؟ حالم از دست خودم بد شد. پیشنهاد دادم با هم کاه بخوریم تا صبح زیر نور ماه با هم مشغول خوردن کاه بودیم. داستان زندگی خودمان را تعریف کردیم. خندیدیم. عالی بود. آن روز روز خوبی می شد. می شد! ولی نشد. چون مانوئلا گفت اره پرونده ی جدیدی برای ما آورد. آمد توی دفترم و سه تا نامه به من داد. نامه ی اول را باز کردم و خواندمش، نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. پرسیدم: خب این چشه؟ گفت: بقیه ش رو هم بخون کرگدن جون! دومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! گفتم: حالا خودت رو نگران نکن. باغ وحش جمعیتش زیاده. می دونی که... بعضی وقت ها بچه ها بازی شون می گیره... گفت: بقیه اش رو هم بخون کرگدن جون! سومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! به زودی می میری! از جا پریدم. این یک تهدید جدّی بود! نگاهی به آدرس فرستنده کردم. چیزی ننوشته بودند. فکرش را می کردم! نامه ها را ناشناس فرستاده بودند. گفت: کرگدن جون! می تونی مجرم رو پیدا کنی؟ حتماً متوجه ی که خانواده ام حسابی نگرانن. گفتم: حتماً مانوئلای عزیز! حتماً. همین الان می رم سر وقت تحقیـ... هنوز حرفم را تموم نکرده بودم که...