چشمهایش و ملکوت
110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است.
بخشی از متن کتاب
«بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دستهای داشت. حتا کافه هم نمیرفت. قهوهخانه میرفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافهها بردند و به جلسههای ادبی و شعرخوانی و داستانخوانی کشاندند. هرچند این تلاشها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستانهای پراکندهای را که در مجلّههای سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستانهایی که داشت چاپ میشد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت.
سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامهای به ابوالحسن نجفی مینویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه بردهام» و از احساسی حرف میزند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. میگوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس میکردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتیمتر از خاک قدم برمیدارم…» و تعریف میکند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشستهاند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش میگذرد، ناگهان احساس میکند که سرش داغ شده و خودش را میبیند که سبک شده و از روی قالی بلند میشود و به هوا میرود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیهدار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچهها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفتهام… بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.»
اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار میشد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را مینوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همهشان را شناختهام… ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م. ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانوادهام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی میکردم. جوی آب از کنار باغچه میگذشت و پونههای خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست میفرستادند، بچهها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی میکشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچهای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم میسوزد…. همه چیز زرد شد و پردهای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشندهای در سراسر بدنم لول خورد…»
دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق میکند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. میگوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی میخواند و گوشهٔ دیگری به مرگ…» و میگوید «درد من این است. نمیدانم آسمان را قبول کنم یا زمین را… هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند…» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردیها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لبلب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردیها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی میاندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی میزدند «اگزی» میگفتند.»
فهرست کتاب چشمهایش
زمین هوا
بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر
بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر
یادداشت
فقط 1 عدد در انبار موجود است
چشمهایش و ملکوت
نویسنده | جعفر مدرس صادقی |
مترجم | |
نوبت چاپ | اول |
تعداد صفحات | 210 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1401 |
شابک | 9789642135356 |
وزن | 0.207 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
۱۹۸۴ (۲۳) (نمایشنامه)
معرفی کتاب ۱۹۸۴ (۲۳) (نمایشنامه)
جهان نمایش مجموعهای است از متنهایی که برای صحنهی نمایش یا دربارهی آن نوشته شدهاند. انواع نمایشنامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایشنامههایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متنهای نظری در حوزهی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای میگیرند.○ دارم خاطره مینویسم، شرح حال. مدرکی که نشون بده وسط این همه جنون یه نفر بود که محکم چنگ زد به حقیقت. من میتونم ببینم آینده چه شکلیه. آیندهای بدون حزب. مردم آزادن حرف بزنن و فکر کنن. همهچی تغییر میکنه. باید تغییر کنه. ص ۵۲ ۱۹۸۴ (۲۳) (نمایشنامه) - انتشارات نی
روانشناسی شطرنج
هنوز که هنوز است روانشناسان جوابی قطعی به این سوالِ قدیمی ندادهاند: استعداد مهمتر است یا تمرین؟ جان واتسون، بنیانگذار مکتب رفتارگرایی، در یکی از کتابهای خود، در ردّ نظریۀ استعداد ذاتی نوشت: "یکدوجین نوزاد سالم، خوشنقش و دنیایی را که خودم تعیین کردهام به من بدهید تا بزرگشان کنم؛ من تضمین خواهم کرد که هر کدام را به طور تصادفی انتخاب کنم و به او آموزش بدهم تا صرفنظر از استعدادها، علایق، تمایلات و قابلیتهایش، و شغل و نژاد اجدادش، تبدیلش کنم به هر قِسم متخصصی که بخواهم اعم از پزشک، وکیل، هنرمند، تاجر عمده، و، بله، حتی دزد و گدا.
" روانشناسان به خیلی از سوالات دیگر هم هنوز جواب قطعی ندادهاند؛ مثلا اینکه چرا مردان در ریاضیات، علوم محض، و حتی شطرنج نسبت به زنان عملکرد بهتری دارند. و آیا اصلا عملکرد مردان بهتر است؟ از نظر بابی فیشر "همۀ زنها ضعیفاند، همهشان. آنها در قیاس با مردها احمقاند. راستش، نباید شطرنج بازی کنند." کاسپاروف هم در مصاحبهای گفته بود: "یک شطرنج واقعی داریم و یک شطرنج زنان. شطرنج مناسب زنان نیست. این جنگ است. یک جنگ بزرگ. به درد زنها نمیخورد."
وقتی روانشناسی دست میگذارد روی ورزشی شبیه شطرنج، یقین داشته باشید بحثهایی که در مطالبش مطرح میکند، جدا از اینکه خواندنیست، خواننده را ساعتها به فکر فرو میبرد. نویسنده در این کتاب از تبعیضهای جنسیتی سخن گفته تا روانشناسیِ چشمبسته بازی کردن. از سقف شیشهای گفته که مانع نامرئیِ پیشرویِ زنان است تا زیباییِ شطرنج به دلیل تعداد زیادِ احتمالاتِ پیش رو. کتاب روانشناسیِ شطرنج فقط به شطرنج ربط ندارد، کتابی جامع است دربارۀ جامعه، تمرین، استعداد و تبعیض.
کاوشی در خصوص فهم بشری
کتاب جوان خام
روایتهای خاندان رستم و تاریخنگاری ایران
درآمدی تاریخی به فلسفهء علم
محصولات مشابه
اتاق تاریک
معرفی کتاب اتاق تاریک اثر تنسی ویلیامز
سه دفتر: گناه دریا، ابر و کوچه، بهار را باور کن
معرفی کتاب ابر و کوچه اثر فریدون مشیری
ابدیت لحظه عشق
آینه در آینه
آه استانبول
معرفی کتاب آه استانبول
کتاب آه استانبول از درخشانترین مجموعه داستانهای تاریخ ادبیات فارسی به قلم رضا فرخ فال است. داستانهای این کتاب زندگی انسانهایی را روایت میکند که در دنیای امروز سرگردانند و هر کدام به سیاق خود بار زندگیشان را به دوش میکشند. دربارهی کتاب آه استانبول: فرهیختگان و منتقدان ادبی کتاب آه استانبول را یکی از مهمترین و بهترین آثار داستانی در دهه 60 شناختهاند. فرخ فال با قلمی هنرمندانه داستانهای این کتاب را به نحوی به تصویر کشیده است که شما خود را در دل قصهها تصور میکنید و به خوبی با اتفاقات و شخصیتهای داستانها همراه میشوید. کتاب آه استانبول مناسب چه کسانی است؟ علاقهمندان به داستانهای کوتاه فارسی را به خواندن این کتاب برجسته دعوت میکنیم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.