چهار گوهر گزیده شعر شاعران حوزه ادبی عراق
144,000 تومان
کتاب چهار گوهر منتخبی از اشعار چهار گوهر شعر فارسی است که در عراق و خراسان می زیسته اند و از پایه گذاران شعر عراقی محسوب می شوند. انوری ابیوردی اگرچه به پیامبر ستایشگران معروف است اما در تغییر سبک شعر فارسی تأثیر بسزایی داشته است و در استفاده از زبان محاوره گاه سخن را به درجه ای از سادگی می رساند که گویی قسمت هایی از محاورات معمول و عادی را در شعر خود گنجانیده است. جمال الدین اصفهانی از دیگر قصیده سرایانی است که اشعارش سرشار از مضامین اخلاقی و حکمی و در عین حال روان و ساده و خالی از تکلف است. ظهیر الدین فاریابی نیز از قصیده سرایان و غزل گویان معروف قرن ششم است که شعر او مانند اشعار انوری، روان و پر از معانی دقیق و بدیع است. کمال الدین اصفهانی معروف به «خلاق المعانی»، در آوردن معانی دقیق استاد بود. او شاعری باریک اندیش و خلاق معانی است و در آوردن التزامات دشوار و به کار بردن ردیف های مشکل شهرت دارد. شاعران نام برده همچون بسیاری از شعرای فارسی با وجود اینکه توجه خاصی به مدح و مدیحه سرایی داشته اند، همگی به علوم زمان خود چون فلسفه، حکمت، طب، نجوم، لغت و کلام آگاه بوده اند. خوشبختانه در برنامه جدید درسی رشته زبان و ادبیات فارسی به این چهار گوهر ارزنده شعر فارسی توجه شده است و این منتخب برای سرفصل جدید با عنوان «گزیده اشعار شاعران حوزه عراق» جهت استفاده دانشجویان عزیز تدوین گردیده است.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
نویسنده | دکتر کاظم دزفولیان |
ویراستار:دکتر سعیده کمایی فرد | |
نوبت چاپ | 6 |
تعداد صفحات | 288 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | وزیری |
سال نشر | 1402 |
سال چاپ اول | ———— |
موضوع | مطالعات ادبی |
نوع کاغذ | ————– |
وزن | 385 گرم |
شابک | 9786000201012 |
وزن | 0.385 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.