چهار گوهر گزیده شعر شاعران حوزه ادبی عراق

144,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

کتاب چهار گوهر منتخبی از اشعار چهار گوهر شعر فارسی است که در عراق و خراسان می زیسته اند و از پایه گذاران شعر عراقی محسوب می شوند. انوری ابیوردی اگرچه به پیامبر ستایشگران معروف است اما در تغییر سبک شعر فارسی تأثیر بسزایی داشته است و در استفاده از زبان محاوره گاه سخن را به درجه ای از سادگی می رساند که گویی قسمت هایی از محاورات معمول و عادی را در شعر خود گنجانیده است. جمال الدین اصفهانی از دیگر قصیده سرایانی است که اشعارش سرشار از مضامین اخلاقی و حکمی و در عین حال روان و ساده و خالی از تکلف است.  ظهیر الدین فاریابی نیز از قصیده سرایان و غزل گویان معروف قرن ششم  است که شعر او مانند اشعار انوری، روان و پر از معانی دقیق و بدیع است. کمال الدین اصفهانی معروف به «خلاق المعانی»، در آوردن معانی دقیق استاد بود. او شاعری باریک اندیش و خلاق معانی است و در آوردن التزامات دشوار و به کار بردن ردیف های مشکل شهرت دارد. شاعران نام برده همچون بسیاری از شعرای فارسی با وجود اینکه توجه خاصی به مدح و مدیحه سرایی داشته اند، همگی به علوم زمان خود چون فلسفه، حکمت، طب، نجوم، لغت و کلام آگاه بوده اند. خوشبختانه در برنامه جدید درسی رشته زبان و ادبیات فارسی به این چهار گوهر ارزنده شعر فارسی توجه شده است و این منتخب برای سرفصل جدید با عنوان «گزیده اشعار شاعران حوزه عراق» جهت استفاده دانشجویان عزیز تدوین گردیده است.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات
نویسنده دکتر کاظم دزفولیان
ویراستار:دکتر سعیده کمایی فرد
نوبت چاپ 6
تعداد صفحات 288
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1402
سال چاپ اول ————
موضوع مطالعات ادبی
نوع کاغذ ————–
وزن 385 گرم
شابک 9786000201012
توضیحات تکمیلی
وزن 0.385 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “چهار گوهر گزیده شعر شاعران حوزه ادبی عراق”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

گزیده اشعار حسین منزوی

275,000 تومان
معرفی کتاب گزیده اشعار حسین منزوی منزوى چندان در قيد و بند حفظ ظاهر نبود، وقتى محمدعلى بهمنى دوست شاعرش زبان به نصيحت دوستانه‌اى مى‌گشايد شايد او اندكى متنبه شده و به راه آيد، به وى پاسخى رندانه مى‌دهد: «در نيم قرن ديگر، حتى زودتر، هيچ‌كس نمى‌پرسد منزوى يا بهمنى چگونه زندگى مى‌كرد، سير بود يا گرسنه، تنها به شعر ما نگاه مى‌كنند.» شعر منزوى برآمده از نحوه سلوك او با زندگى بود، جوشيده از عواطف و احساسات رقيق، همان‌هايى كه رشته زندگى‌اش را از هم گسيخت. شعر كمتر شاعرى به حد حسين منزوى ناشى از دغدغه‌ها و فراز و فرودهاى زيستى شاعر است، زندگى‌اش سلسله‌اى از ناكامى‌ها و نامرادى‌ها است و همواره درگير روزمرگى‌هاى جارى زندگى بود، اما دغدغه اصلى‌اش يعنى خلق آثارى ماندگار هيچ‌گاه از ذهنش حتى در اوج درماندگى‌ها به در نرفت. تصويرى كه به ويژه در ساليان پايانى عمرش از او در ذهن‌ها مانده، مردى آشفته حال و پريشان و از هم گسيخته بود كه هيچ قرابتى با وجه هنرمندانه او نداشت، بهترين وصف حالش از زبان خودش مى‌باشد : مرا نديده بگيريد و بگذريد از من         كه جز ملال نصيبى نمى‌بريد از من زمين سوخته‌ام. نااميد و بى‌بركت         كه جز مراتع نفرت نمى‌چريد از من

جغرافیای خاک ها

21,000 تومان
جغرافیای خاک ها نویسنده دکتر غلامرضا براتی مترجم —————– نوبت چاپ 1 تعداد صفحات 419 نوع جلد شومیز قطع وزیری
سفارش:0
باقی مانده:1

کتاب تبریز مه آلود

650,000 تومان
معرفی کتاب تبریز مه آلود “تبریز مه آلود” اثری است به قلم “محمدسعید اردوبادی” که داستانی عاشقانه و شورانگیز را از درگاه وقایع تاریخی تبریز در عصر مشروطه بیان می کند. “محمدسعید اردوبادی”، کتاب “تبریز مه آلود” را در اصل به زبان ترکی آذربایجانی با نام “دومانلی تبریز” به رشته ی تحریر در آورد اما “رحیم رییس نیا” این اثر را به زبان فارسی بازگردانی نمود. ”تبریز مه آلود” در بحبوحه ی جنگ های تبریز در برابر قوای استبداد شروع می شود. قسمت ابتدایی اثر، بیشتر تلفیقی از مبارزات منطقه ای را با عشق و عاشقی شخصیت ها به تصویر می کشد. مرد جوانی به نام “ابوالحسن بیک” در سفری که از مرز جلفا به تبریز داشت، “نینا” را که یک دختر جوان روس است از چنگال اراذل و اوباش نجات می دهد. تا زمان رسیدن به تبریز، بین “ابوالحسن” و “نینا” عشق سوزانی در می گیرد اما دست سرنوشت “ابوالحسن” را درگیر رویدادهای انقلاب می کند و “نینا” هم از طرف کنسولگری روس، مامور جاسوسی و فراهم ساختن اطلاعات برای انقلابیون قفقاز می شود. در ادامه ی اثر “تبریز مه آلود”، نفوذ روس ها در آذربایجان بیشتر می شود و “ابوالحسن” ناچار به ترک تبریز می گردد. او باز هم مشغول فعالیت های انقلابی است که این بار با دختری به نام “هانا” آشنا می شود و این بار او را که از اتباع آمریکایی است، از دست قزاق ها می رهاند. دیری نمی پاید که “هانا” وارد کنسولگری آمریکا می شود و چون به “ابوالحسن” علاقه دارد، رازها و اخبار کنسولگری را به او اطلاع می دهد. این ماجراهای عشقی جذاب میان “ابوالحسن”، “نینا” و “هانا” در کنار یکی از رویدادهای تاریخی و انقلابی مهم آذربایجان، سبب شده تا “تبریز مه آلود” به یک کتاب خواندنی تبدیل شود و “محمدسعید اردوبادی” برای خلق این اثر ماندگار مورد تحسین قرار بگیرد. .

کتاب پوست

125,000 تومان
معرفی کتاب پوست کتاب پوست، رمانی نوشته ی کورتزیو مالاپارته است که اولین بار در سال 1949 انتشار یافت. سروان کورتزیو مالاپارته، راوی داستان، افسری ایتالیایی است که در ناپل خدمت می کند. سرهنگ جک همیلتون، مردی آمریکایی و عضو ارتش ایالات متحده است و بسیار مورد احترام مالاپارته است. جیمی رن، سروانی دیگر در ارتش است و شخصیتی گرم و صمیمی دارد. این سه مرد، روزهای خود را در ایتالیای اشغال شده در کنار هم می گذرانند. آن ها یک روز کوچه ای را پیدا می کنند که با محیط دلگیر و بی روح پیرامون، متفاوت است. در این کوچه، شیرینی های تازه و داغ سرو می شود و یکی از زنانی که آنجا زندگی می کند، ترانه می خواند. مالاپارته همچنین از بازماندگانی سخن می گوید که مجبور به انجام کارهایی می شوند که هیچ وقت تصور نمی کردند برای افزایش احتمال زنده ماندن خود، مرتکب شوند.

مزخرفات فارسی

45,000 تومان
دمار از روزگار یعنی کجا؟ کمتر کسی هست که روزی به کسی وعده نداده باشد دمار از روزگارش درآورد. کلاً دست به تهدیمان خوب است. البته بیشتر وقت‌ها هیچ غلطی هم نمی‌کنیم یا بهتر است بگویم نمی‌توانیم بکنیم، ولی همین که سر طرف داد می‌کشیم: «دمار از روزگارت درمی‌آورم»، دلمان خنک می‌شود. حالا این که بعضی‌ها کینه‌جوتر از بیشتر ما هستند یا دستشان به جایی بند است یا پشتشان به جایی گرم یا اصلاً خودشان منبع گرما و اصل دستگیره‌اند، داستانش فرق می‌کند. این‌جور جاهاست که خبرش را می‌شنویم و برای دیگران هم تعریف می‌کنیم که فلانی یا فلان جا دمار از روزگار فلان کس درآورد. خیلی ساده، یعنی بیچاره‌اش کرد. اما خودِ دمار یعنی چه؟