کاربرد روشهای تصمیم گیری چند شاخصه در جغرافیا

10,000 تومان

هرگاه دانشجوی رشته جغرافیا با فعالیت هایی چون شناسایی، طبقه بندی، انتخاب، ارزیابی، مکان یابی با اولویت بندی مواجه شود، در واقع با مسئله تصمیم گیری روبه روست.

در واقع تصمیم گیری عنصر اصلی تحلیل های مکانی و فضایی در مطالعات جغرافیایی و مهارت های مرتبط با آن و از ویژگی های اصلی موفقیت یک جغرافی دان در فرایند برنامه ریزی است.

هدف از نگارش کتاب حاضر، آشنایی دانشجویان با انجام تحلیل های مکانی و فضایی در فرایند برنامه ریزی است و مؤلف تلاش دارد با استفاده از روش های کمّی و کیفی در قالب انواع مثال ها در حوزه های مختلف جغرافیا بستر مناسبی برای شناسایی، انتخاب، طبقه بندی، مکان یابی، اولویت بندی و ارزیابی پدیده های جغرافیایی در قالب الگوریتم های تفصیلی و نیز تفسیر نتایج با تأکید بر مدل های تصمیم گیری های چندشاخصه ارائه نماید.

 

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

کاربرد روشهای تصمیم گیری چند شاخصه در جغرافیا

نویسنده
دکتر مهدی پور طاهری
مترجم
——-
نوبت چاپ 6
تعداد صفحات 232
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1396
سال چاپ اول  ————
موضوع
مطالعات محیطی
نوع کاغذ  —————
وزن 330 گرم
شابک
9789645305565
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.330 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کاربرد روشهای تصمیم گیری چند شاخصه در جغرافیا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

جویندگان مقبره 2/ حافظان طلسم‌آویز

33,000 تومان

 خلاصه ی مجموعه کتاب های جویندگان مقبره

کتاب مردگان مقدمه‌ای است برای تمامی کتاب‌های بعدی این مجموعه. قهرمان این داستان پسری به نام «الکس سنفر» است که تمامی پزشکان، از زنده ماندن او قطع امید کرده‌اند. اما چه کسی به زنده ماندن او امید دارد و حاضر است هرکاری برای زنده ماندن «الکس» انجام دهد؟ دقیقا، مادر او! مادر الکس برای نجات پسرش روشی تاریک و اسرار آمیز در ذهن دارد: استفاده از طلسم‌های «کتاب مردگان». در نهایت، مادر الکس موفق به نجات فرزند خود می‌شود، اما هرچیزی یک بهایی دارد. حال که الکس دقیقا از آستانۀ مرگ نجات یافته، باید با دنیایی مواجه شود که در آن، نیرویی شیطانی و باستانی رها شده است. مومیایی‌ها به راه افتاده‌اند، عنکبوت‌ها به نیویورک حمله کرده‌اند و مهمتر از همه، 5 فراریِ مرگ به دنیای انسان‌ها پا گذاشته اند. اما آیا اوضاع بدتر از این نیز می‌شود؟ بله! مادر الکس و کتاب مردگان درست در همین لحظه ناپدید می‌شوند. الان دقیقا وقتشه که الکس با یاری رفیق و تنها همراه خود، «رن»، با فراری‌های مرگی شاخ به شاخ شوند که 3 هزار سال گذشته را صرف نقشه کشیدن برای انتقام از انسان‌ها گذرانده‌اند!
یک فراری مرگ برخاسته ...
اتفاقات عجیبی در لندن می‌افتد. بارانی قرمز‌رنگ می‌بارد و خیابان‌ها سرخ‌پوش شده‌اند. آدم‌ها ناپدید می‌شوند و یک نفر مقبره‌های گورستان هایگیت را گشوده است ... فقط الکس و بهترین دوستش، رن حقیقت را می‌دانند: یک فراری مرگ، شیطانی قدرتمند از مصر باستان، پشت این جنجال‌هاست. الکس و رن برای پایان‌دادن به این اوضاع از نیویورک به لندن سفر می‌کنند و از جهان زندگان به اعماق مقبره‌های زیرزمینی کهن پا می‌گذارند. آیا می‌توانند جلوی فراری را قبل از آنکه بیش از اندازه قدرتمند شود بگیرند؟ یا اینکه مقبره‌ی او ‌گور خودشان می‌شود؟
سفارش:0
باقی مانده:1

پدر حضانتي

24,000 تومان
کتاب «پدر حضانتی» از آثار شاخص دیدیه ون‌کولارت، نویسنده‌ی بلژیکی‌تبار فرانسوی است. از آثار مهم او می‌توان به «ماهی عشق»، «تعطیلات یک روح»، «مسیر یک‌طرفه»، «شب قبل در قرن پانزدهم»، «شاهدان ازدواج» و... اشاره کرد. پدر حضانتی که جایزه‌ی مارسل پانیول را در سال ۲۰۰۷ نصیب دیدیه ون کولارت کرد، یک حسب‌حال است. او با نگارش این روایت پدر و پسری کوشیده به پدرش ادای احترام کند. پدری که وقتی او هفت سال داشت، تصادف می‌کند و تا دم مرگ می‌رود. این اثر اولین‌‏بار سال 2007 منتشر شد و شگفتی منتقدان فرانسوی را برانگیخت. ون‌کولارت نویسنده‌ای است که به خاطر شیوه‌ی روایی خاصش از موضوع‌های ساده و غافل‌گیری‌های موجود در رمان‌هایش مشهور شده است. در روایت این رمان، عشق، نفرت و راز حرف اول را می‌زند و ون کولارت چنان کلاژی از پدرش می‌سازد که همراه با وامی که نویسنده از تاریخ فرانسه‏‌ی میانه‏‌ی قرن بیستم گرفته است، تأثیر عمیق روایی و احساسی‌اش تا مدت‌ها باقی می‌ماند. در بخشی از کتاب می‌خوانم: «اولین‌بار که مردی هفت سال و نیمم بود. زودتر از وقت پیش‌بینی شده از یک جشن تولد به خانه برگشتم بودم که صدای تو را از اتاق‌تان شنیدم. دیگر بین عصاهایت هم قادر به ایستادن نبودی. در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، لبخند زدم.»

دفترچه خاطرات جغد 3/ عروسی در سرزمین درختی

105,000 تومان
زندگی هوهویی اِوا بال‌قلنبه واقعاً هوهویی است. او همه‌ی همه‌چیز را برای دفترچه‌خاطراتش تعریف می‌کند. اگر می‌خواهید همه‌ی بال‌بالی‌های زندگی هوهویی‌اش را بخوانید، دفترچه‌خاطراتش را کش بروید!
توی این داستان دوشیزه‌پشت‌پرپری قرار است با آقاجغد خوش‌تیپ ازدواج کند. ولی اتفاق بدی افتاده و او به کمک نیاز دارد. اوا بال‌قلنبه و دوستانش می‌خواهند به خانم معلمشان کمک کنند.
مراسم عروسی دوشیزه پشت پرپری در راه است اما او به تنهایی نمی‌تواند همه کارها را انجام دهد. بچه جغدها برای کمک به دوشیزه پشت پرپری یک انجمن مخفی برنامه‌ریزی عروسی تشکیل می‌دهند.
چه بدشانسی گنده‌ای! وقتی رفتیم مدرسه، دوشیزه پشت پرپری خیلی خیلی ناراحت بود. «بچه‌ها! من یک خبر بد دارم. گردنبند عزیزم، همان گردنبند قدیمی که برای روز عروسی در نظر گرفته بودم…گم شده!» انجمن مخفی برنامه ریزی عروسی، بعد از مدرسه، در لانه درختی ما یک جلسه‌ی فوری برگزار کرد. حالا ما کارآگاهان مخفی برنامه‌ریزی عروسی بودیم.
سفارش:0
باقی مانده:2

وبلاگ خون‌آشام 2/ باران جیغ بر جاده

190,000 تومان

قسمتی از کتاب وبلاگ خون آشام 2

کت و شلوار راه راهی گفت: “تنم می لرزه وقتی آدم ها می گن داشته ن درباره ی من حرف می زده ن.” کمی عذاب وجدان گرفتم. آمد جلوی پیشخان ایستاد. انگار خیلی هم ناراحت نشده بود. باز همان کت و شلوار راه راهش تنش بود. گفت: “خب، بگین ببینم چه بلایی قراره سرم بیاد؟” خانم روزنامه فروش با صدای بلند خندید: “وای گیلز! از دست تو!” چشم هایش برق می زد. معلوم بود حسابی این آقای گیلز را قبول دارد. گفت: “نگران نباش بابا! چیزی نیست. کسی کاری با تو نداره. این آقا پسر داره واسه پروژه مدرسه ش تحقیق می کنه. زندگی من رو شخم زد از بس سوال پیچم کرد.” بعد با غرور تمام گفت: “تو که رسیدی داشت درباره ی مشتری ها و تازه واردها ازم می پرسید.” گیلز سر تا پای من را نگاه کرد و گفت: “فکر می کنم ما دیروز یک گپ مختصری با هم زدیم؟ زیر بارون. درست نمی گم؟ من نه تنها از مشتری های تازه بلکه از مشتری های خیلی راضی هم هستم. این خانم فوق العاده ن. حتی لطف کرده ن مجله ای رو که می خواستم برام سفارش داده ن. ” خانم روزنامه فروش گفت: “آهان. خوب شد یادم انداختی!این امروز صبح رسیده.” و مجله ای رو برداشت و گرفت طرف گیلز. گیلز بدجوری توی نخ من بود. گفتم: “می تونم دو تا سوال ازتون بپرسم؟ اگه اشکال نداره.” سعی می کردم به چشم هایش نگاه نکنم. زل زده بودم به دفترچه ام.

داستان‌های محبوب من (جلد 6): دهه‌ی 40

60,000 تومان
داستان کوتاه ایران در نخستین سال‌های دهة چهل، نزدیک به یک دورة ده‌سالة اختناق را پس از کودتای 28 مرداد 1332 از سر گذرانده است.
دهة چهل، دهة حاکمیت سانسور و عدم آزادی اندیشه و بیان است؛ دوره‌ای که در آن رسانه‌های همگانی زیر کنترل شدید قرار دارند، هنرمندان به زندان می‌افتند، و نویسندگان، ممنوع‌القلم می‌شوند.
ترس و بدبینی بر همه‌جا حاکم است و این وضعیت، درونمایة بسیاری از نوشته‌های دهة چهل است؛ دوره‌ای که نویسندگان بازتاب‌دهنده و تصویرگر و بازآفرینندة واقعیت‌های روزگار خویشند. واقعیت‌هایی چون شکست، آرمان باختگی، از پای درآمدن، وحشت و یاس، بدعهدی و ریاکاری و بی‌اعتمادی بر فضای کلی این داستان‌ها بال گسترده است.
ششمین مجلد از مجموعة «داستان‌های محبوب من» پس از نگاهی به وضعیت داستان کوتاه در دهة چهل، تعدادی از داستان‌های این دهه، از نویسندگان مختلف را به همراه نقدی بر داستان‌ها از علی اشرف درویشیان و رضا خندان (مهابادی) دربر می‌گیرد.
برخی از داستان‌ها عبارت‌اند از: «جشن فرخنده/ جلال آل احمد»، «زیر باران/ احمد محمود»، «پناهگاه/ ناصر تقوایی»، «مرثیه/ اکبر رادی»، «مهرة مار/ م. ا. به‌آذین» و «قصه چهارم/ غلامحسین ساعدی».

قطار به موقع رسيد

35,000 تومان

در بخشی از کتاب قطار به موقع رسید می‌خوانیم

آندره‌آس که در سکوى قطار شاهد شلوغى و بیا وبرو مردم است با خود مى‌گوید، مى‌توانستم اینجا پیاده شوم، بروم یک جائى، یک جائى آن دور دورها، تا من را مى‌گرفتند مى‌گذاشتند سینه‌کش دیوار؛ دیگر بین لمبرگ و چرنوویتس نمى‌مردم، در یک گُله جا در ساکسون تیربارانم مى‌کردند و یا در اردوگاه کار اجبارى دُم سیخ مى‌کردم. ولى حالا پشت این پنجره ایستاده‌ام، به سنگینى سرب. از جا نمى‌توانم بجنبم، سِرّ شده‌ام، خشکم زده، این قطار مال من است و من هم مال این قطارى که باید من را به طرف سرنوشتم ببرد و عجب این است که هیچ دلم نمى‌خواهد اینجا پیاده شوم و در کنار رودخانه البه زیر این درختهاى نازنین گردش کنم. دلم پیش لهستان است، آن قدر دلم با تمام وجود، با شور و شوق در گرو این افق لهستان است که عاشقى مى‌تواند سرگشته و دلباخته معشوقه‌اى باشد کاشکى قطار راه بیفتد، راهش را دنبال کند! چرا اینجا لنگ کنیم، چرا این قدر گذشته و از صداى پُرطنین خبرى نیست؟ صبر و حوصله‌ام تمام شده، ترس ندارم، عجیب اینکه دیگر نمى‌ترسم، فقط کنجکاوى و دلواپسى نامعلومى دارم. و با وجود این نمى‌خواهم بمیرم، مى‌خواهم زنده بمانم، از لحاظ نظرى زندگى قشنگ است، زندگى با شکوه است، امّا نمى‌خواهم پیاده شوم، عجیب است، کاش مى‌توانستم پیاده شوم. همین‌قدر کافى است از این راهرو بگذرم، این بارو بندیل مضحک را جا بگذارم و بزنم به چاک، بروم جائى، زیر درختهاى پائیزى گردش کنم، و حالا مثل اینکه از سرب ریخته‌باشندم، اینجا ایستاده‌ام، مى‌خواهم‌ در همین قطار بمانم، عاشق و مشتاق تاریکى لهستان، این فاصله ناشناس بین لمبرگ و چرنوویتس که باید در آن جا بمیرم هستم.