کتاب جنبه های رمان
110,000 تومان
معرفی کتاب جنبه های رمان
کتاب «جنبه های رمان» اثری نوشته ی «ادوارد مورگان فورستر» است که نخستین بار در سال 1927 به انتشار رسید. این کتاب مجموعهای از سخنرانیهای ای.
ام. فورستر در کالج ترینیتی، کمبریج گردآوری شده و در آن رمان های انگلیسی زبان را مورد بحث قرار داده است.
او با استفاده از نمونه هایی از متون کلاسیک، هفت جنبه جهانی رمان را برجسته می کند: داستان، شخصیت ها، طرح داستان، فانتزی، پیشگویی، الگو و ریتم. برخی از منتقدان با این واقعیت که فورستر، به عنوان یک رمان نویس مشهور، نظریه ای هنجاری در مورد چگونگی نثر نویسی تدوین کرده است، مخالفت کرده اند.
دبلیو سامرست موام اظهار داشت که با خواندن کتاب، “یاد گرفتم که تنها راه نوشتن رمان مانند آقای ای ام فورستر است. ” ویرجینیا وولف نیز برخی از جنبه های کتاب را تحسین کرده است.
». «فورستر»، خالق آثار ماندگاری همچون «گذری به هند» و «اتاقی با یک منظره»، با استفاده از زبانی جذاب و همچنین به کارگیری بخش هایی از آثار کلاسیک شناخته شده، به هفت عنصری می پردازد که در خلق رمان ها حیاتی هستند.
او نه تنها اصطلاحاتی همچون «کاراکتر ایستا» و «کاراکتر پویا» را تعریف می کند (و این که چرا هر دو گونه، در رمان ها ضروری هستند)، بلکه نمونه هایی از کاربرد این عناصر را در متون نوشته شده توسط بزرگانی همچون «چارلز دیکنز» و «جین آستین» در اختیار مخاطبین قرار می دهد.
.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
کتاب جنبه های رمان
نویسنده |
ادوارد مورگان فورستر
|
|
مترجم |
ابراهیم یونسی
|
|
نوبت چاپ | 12 | |
تعداد صفحات | 222 | |
نوع جلد | شومیز | |
قطع | رقعی | |
سال انتشار | 1403 | |
سال چاپ اول | —— | |
موضوع |
نویسندگی
|
|
نوع کاغذ | ——— | |
وزن | 260 گرم | |
شابک |
|
وزن | 0.26 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.