کتاب زن سی ساله

155,000 تومان

معرفی کتاب زن سی ساله
اونوره دو بالزاک نویسنده کتاب زن سی ساله ، که به همراه فلوبر ، عموما به عنوان بنیانگذار رئالیسم در داستان های اروپایی قلمداد می شود. اثربزرگ او به نام کمدی انسانی شامل 95 اثر (داستان ، رمان و مقاله) و 48 اثر ناتمام است.صبح یکشنبه آوریل 1813 بود ، صبحگاهی که نوید یکی از آن روزهای روشن را داد که پاریسی ها ، برای اولین بار در سال ، سنگ فرش های خشک در زیر و یک آسمان بی ابر را می بینند. هنوز ظهر نگذشته بود که یک کابریولت لوکس ، کشیده شده توسط دو اسب ظاهر شد و در پشت یک ردیف از واگنهای ایستاده در مقابل سد تازه باز شده در نیمه راه ایستاد.دختری که موهای نازکش اکنون خاکستری شده بود ، چهره ای از سن زودرس به او می بخشد. بانوی کوچک ، که روی واگن ایستاده بود .هیچ عاشقی نمی توانست اینقدر مراقب باشد. این غریبه تنها می تواند پدر دختر جوان باشد که بدون کلمه تشکر ، بازوی او را به طور آشنا در دست گرفت.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

کتاب زن سی ساله

نویسنده
اونوره دو بالزاک
مترجم
علی اصغر خبره زاده
نوبت چاپ 5
تعداد صفحات 286
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال انتشار 1401
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ———
وزن 350 گرم
شابک
9786003762978

 

توضیحات تکمیلی
وزن 0.35 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب زن سی ساله”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کتاب شب نشینی با شکوه

95,000 تومان
معرفی کتاب شب نشینی با شکوه “شب نشینی باشکوه” اثری است از “غلامحسین ساعدی” ملقب به “گوهرمراد” که مجموعه ای از داستان های کوتاه این نویسنده و نمایش نامه نویس پرآوازه ی ایرانی را در بردارد. آنچه در “شب نشینی باشکوه” با آن مواجه هستیم، یکی از نخستین تلاش های صورت گرفته در پی ریزی شیوه ای از داستان نویسی است که در آن جهان اشباح و مردگان همراه با فضایی وهم آلود ارائه شده است. آنچه “غلامحسین ساعدی” در به تصویر کشیدن آن در این مجموعه داستان، تاکید داشته، نمایی از پوچی، یکنواخت بودن، و ملال های زندگی کارمندی است که به خوبی هم از پس آن برآمده است. او در بستری از فضاسازی های وهم آلود، دغدغه ها و مشکلات اجتماعی مربوط به زندگی روزمره ی این قشر از جامعه را توصیف می کند و وحشت و اضطراب ناشی از این سبک زندگی را در خلال عملکرد و رفتار هر کدام از شخصیت ها به تصویر می کشد. این دوازده داستان خواندنی و تامل برانگیز که خط فکری مشابهی دارند عبارت اند از: «شب نشینی باشکوه»، «چتر»، «حادثه به خاطر فرزندان»، «ظهر که شد»، «مراسم معارفه»، «سرنوشت محتوم»، «استعفانامه»، «خواب های پدرم»، «مفتش»، «دایره ی درگذشتگان»، «مسخره نوانخانه» و «مجلس تودیع». زندگی کارمندی در صحنه های مختلفی در این مجموعه به توصیف کشیده شده است و یک صحنه مراسمی از تودیع کارمندان بازنشسته ی شهرداری است. صحنه ی دیگر داستان ویرانی کارمند اداره ی ثبت آمار و احوال بوده و بعدی به تعویض روسای این اداره به صورت پیاپی می پردازد. یکی از ترس کارمندی که نگران است به اختلاس متهم شود سخن می گوید و دیگری بحث و جدل های کارمندان بر سر به رخ کشیدن فرزندانشان می باشد. وجه مشترک تمام این داستان ها همانطور که مشاهده می شود، زندگی کارمندی بوده و این مساله در فضایی سرد و موقعیت هایی گریزناپذیر وصف می شود. .

دروازه خورشید

98,000 تومان

معرفی کتاب دروازه خورشید

سمیح مدام از رؤیای خود می‌گفت؛ نوشتن کتابی که نه اول داشته باشد و نه آخر. می‌گفت حماسه. می‌گفت: «حماسه‌ی مردم فلسطین» و از این می‌گفت که کتاب را با جزئیات اخراج بزرگِ ۱۹۴۸ شروع خواهد کرد. گفت: «ما تاریخمان را نمی‌شناسیم. باید داستان‌های هر روستا را جمع کنیم تا روستاها در حافظه‌مان زنده بمانند.»

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

نخستین کتاب بزرگ من جلد 7، الفبای انگلیسی

30,000 تومان
کتاب نخستین کتاب بزرگ من(2)میوه ها و سبزیجات،کتابیست برای آشنایی با میوه ها و سبزی ها به همراه تصاویر و آموزش فارسی و معادل انگلیسی آنهاست.این کتاب توسط انتشارات قدیانی منتشر و به بازار عرضه شده است و...

کتاب جدال زندگی

140,000 تومان
معرفی کتاب جدال زندگی در پی تحوّلات ناشی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که به سرکوب طیف وسیعی از نیروهای سیاسی مخالف منجر شد، سروان فریدون پیشواپور نیز مانند بسیاری از دیگر رفقای خود از شبکهٔ نظامی حزب توده، جز پناهندگی به اتحاد جماهیر شوروی راهی در پیش ندید. رویارویی با واقعیّت هولناک زندگی روزمره در شوروی باعث آن شد که سروان فریدون پیشواپور پس از دوره‌ای کوتاه از بهت و ناباوری در جستجوی راه بازگشت برآید. جدال زندگی، توصیف ساده و در عین‌حال تکان‌دهنده‌ای است از مراحل و حوادث مختلفی که این راه پرمخاطره به‌دنبال آورد.

کتاب دشمنان ( چخوف)

325,000 تومان
معرفی کتاب دشمنان ( چخوف) کتاب دشمنان، اثری نوشته ی آنتون چخوف است که اولین بار در سال 1887 منتشر شد. کریلوف، دکتری محلی است که در همین لحظه، پسر شش ساله اش را به خاطر ابتلا به دیفتری از دست داده است.او در حال مشاهده ی خداحافظی همسرش با جسم بی جان پسرشان است که ناگهان زنگ در به صدا درمی آید. غریبه ای ثروتمند پشت در است که ملتمسانه از دکتر می خواهد همسر ناخوش احوالش را درمان کند. کریلوف به او می گوید که به هیچ وجه نمی تواند همسر خود را در چنین شرایطی تنها بگذارد اما غریبه اصرار می ورزد و به دکتر می گوید که خانه اش در همین نزدیکی هاست. کریلوف در نهایت دلش به رحم می آید و آن ها به سوی خانه ی غریبه راه می افتند.اما وقتی به مقصد می رسند، می بینند که همسر مرد غریبه در خانه نیست؛ اتفاقی که باعث می شود دکتر حسابی از کوره در برود.