کتاب پول و زندگی

250,000 تومان

معرفی کتاب پول و زندگی
کتاب پول و زندگی، رمانی نوشته ی امیل زولا است که نخستین بار در سال 1891 منتشر شد. آریستید ساکار زمانی در بازار معاملات بورس پاریس پادشاهی می کرد اما اکنون با ورشکستگی رو به رو شده و مستأصلانه در تلاش است تا جایگاه قبلی خود را به دست آورد.

وقتی برادر قدرتمندش، یوجین، از کمک به او سر باز می زند، ساکار با مهندسی به نام هملین دست همکاری می دهد و بانکی را افتتاح می کند که تمرکزش بر فعالیت های مالی در خاورمیانه است. اما زمانی که حرص، و اشتیاقش برای از دور خارج کردن رقیبان بر ساکار چیره می شود، این شخصیت با روی آوردن به شایعه پراکنی، دستکاری های مالی و حقه هایی دیگر، وجهه و اعتبار خود و بانکش را در معرض خطر قرار می دهد.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

کتاب پول و زندگی

نویسنده
امیل زولا
مترجم
علی اکبر معصوم بیگی
نوبت چاپ 4
تعداد صفحات 624
نوع جلد جلد سخت
قطع رقعی
سال انتشار 1401
سال چاپ اول ——
موضوع
درام
نوع کاغذ ———
وزن 720 گرم
شابک
9789646174481

 

توضیحات تکمیلی
وزن 0.72 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب پول و زندگی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

سالهاي ابري

1,600,000 تومان

معرفی کتاب سالهای ابری اثر علی اشرف درویشیان

رمان سالهای ابری اثری درخشان از علی اشرف درویشیان است که در دو جلد به چاپ رسیده است. قهرمان داستان شریف کودکی است که در خانوادهٔ فقیر، سنتی زندگی میکند و داستان تا حدود چهل سالگی اش را روایت میکند.شریف فرزند نخست است و رمان از لحظه تولد فرزند سوم توس او روایت میشود. شریف با مشاهده و تجربه رنج و درد در زندگب به فردی انقلابی تبدیل میشود که متاثر از شخصی به نام آقا مرتضی سعی میکند با حکومت محمدرضا شاه پهلوی به مبارزه بپردازد. درونمایه رمان سال های ابری سیاسی است با نگاه ریزبینامه نویسنده به اوضاع اجتماعی ایران.داستان کتاب بسیار به داستان تجربی زندگی نویسنده نزدیک است و همین دلیل به اصالت واقعگرایی رمان اضافه میکند. در رمان با گذار به دوره ای جدید از داستان و افزایش سن راوی،زبان راوی نیز تغییر میکند به علاوه کاربرد زیاد و دلنشین ضرب المثل ها در این داستان از خصیصه های مهم زبان این اثر است. فضای رمان سالهای ابری همچون دیگر آثار درویشیان فضای بسیار واقعی و ملموس است . یکی از فصل های کتاب به نام نمیگذرد فصلی است که قهرمان داستان درون زندان سیاسی زندانی شده است این فصل بسیار تاثیرگذار و غمگین است و به معنای واقعی "نمیگذرد" علی اشرف درویشیان داستان نویس و پژوهشگر عضو کانون نویسندگان ایران بود. درویشیان برخی از نوشته هایش را پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران با نام مستعار لطیف تلخستانی منتشر می کرد.
سفارش:0
باقی مانده:2

رهایی از نگرانی 10 راه حل ساده

115,000 تومان

همۀ ما گاه و بی‌گاه وقتی احتمال بروز واقعه‌ای ناگوار می‌رود، اسیر نگرانی می‌شویم. اما برخی افراد حتی در صورت ناچیز بودن این احتمال هم نمی‌توانند از گسترش نگرانی جلوگیری کنند و مبتلا به نگرانی مزمن می‌شوند. نگرانی مزمن، خود، زمینه‌ساز مشکلات اضطرابی شدیدتر است. در این کتاب با راه‌کارهای عملی رهایی قطعی و همیشگی از شر نگرانی، آشنا می‌شوید. در کتاب حاضر، تکنیک‌های روان‌درمانی قدرت‌مندی (براساس رویکرد رفتاردرمانی شناختی) برای کنترل نگرانی و کاهش استرس معرفی شده است.

ارزیابی خود، انگیزه‌سازی، تمرین آرام‌سازی، و بازسازی شناختی از‌آن‌جمله‌اند. با خواندن این کتاب می‌آموزید که چگونه افکار منفی را که منجر به نگرانی می‌شوند، شناسایی کرده و تغییر دهید. هم‌چنین یاد می‌گیرید که رفتارهای مولد نگرانی را با رفتارهای سازنده‌تر و مثبت‌تر جایگزین کنید.

سفارش:0
باقی مانده:1

جنگاوران 3 لژیونر

21,000 تومان

در سال ١٠٠ میلادی، یکی از نخستین سال‌های سلطنت امپراتور مارکوس اولپیوس نروا ترایانوس، امپراتوری روم حدو مرزی نمی‌شناسد. مرزهای کشور روم از یک سو به صحراهای ماورای پالمیرا می‌رسد و از سوی دیگر به صخره‌ها و هوای مه‌آلود بریتانیا. با این همه، در هر کجای روم مخاطراتی وجود دارد. بیایید به ارتش روم ملحق شوید.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

تاريخ خوارزمشاهيان

70,000 تومان
نویسنده دکتر اللهیار خلعتبری، دکتر محبوبه شرفی مترجم ———— نوبت چاپ 15 تعداد صفحات 142 نوع جلد شومیز قطع وزیری
سفارش:0
باقی مانده:1

داستان‌های پنج دقیقه‌ای

35,000 تومان
داستانهای این مجموعه همانطور که از نامش پیداست در پنج دقیقه خوانده می‌شوند و این همان نشاطی است که هنگام خواندن به کودک دست می‌دهد که زودتر به پایان قصه می‌رسد و نتیجه را می‌فهمد . کرم خاکستری کوچولو ، تخم عجیب ، موش دهاتی و موش شهری ، گنجه شیشه‌ای و . . . عناوین این مجموعه است که با روایتی جدید برای بچه‌ها نقل می‌شود . در « کرم خاکستری کوچولو » می‌خوانیم : « روزی روزگاری کرم خاکستری معمولی کوچولویی بود به اسم هتی . این کرم کوچولو در زندگی فقط یک آرزو داشت . دلش می‌خواست کرم شب‌تاب باشد . اما پدرش به او می‌گفت : عاقل باش بچه جان ، کرم‌های شب‌تاب با ما فرق دارند و مادرش هم می‌گفت حتی فکرش را هم نکن . اما هتی دست بردار نبود . مدام در فکر این بود که توی بدنش چراغی دارد که می‌تواند آن را روشن و خاموش کند تا اینکه . . . . »