کوفسکی، کارآگاه خصوصی 1/ دسیسه‌ی آدامسی

99,000 تومان

رمان «دسیسه ی آدامسی» اولین جلد از مجموعه‌ی «کوفسکی، کارآگاه خصوصی» داستانی در ژانر معمایی برای همه‌ی بچه‌های کنجکاو است. در اولین جلد، کوفسکی باید افعی را پیدا کند تا از راز دزدی آدامس‌های کارپنترز سر دربیاورد!

همه‌ی آدم‌ها کمی شمّ کارآگاهی دارند. اما کیویاتکوفسکی یک چیز دیگر است. او از وقتی‌ فکر کردن را یاد گرفته می‌توانسته است چیزهای گمشده را پیدا کند. و همین خودش به‌تنهایی نشان می‌دهد که او یک کارآگاه درست‌وحسابی در قدوقواره‌ی شرلوک هولمز است!

برای همین هم وقتی‌که بسته‌های آدامس‌‌ کارپنترز (آدامس محبوب او) خود‌به‌خود، از توی دکه‌ی اولگا غیب می‌شوند، بیکار نمی‌نشیند و خودش دنبال دزدها می‌افتد.

اما مشکل اینجاست که این پرونده اصلاً مورد ساده‌ای نیست. می‌پرسید چرا؟ خوب معلوم است چون پای افعی در میان است؛ کسی که او هم عاشق آدامس‌‌ کارپنترز است! به نظر شما، کوفسکی می‌تواند آدامس‌ها را پس بگیرد؟

کیویاتکوفسکی عاشق سردرآوردن از اسرار و معماهاست و ول‌کن ماجرا هم نیست. او خودش را کارآگاه خصوصی درجه‌یک می‌داند، هم‌ردیف شرلوک هولمز و مایکل بلومکوئیست و مجانی هم کار نمی‌کند.

اولین ماجرای کارآگاهی او برمی‌گردد به ناپدیدشدن بسته‌های آدامس محبوبش از پیشخوان دکه‌ی سر کوچه‌شان. کارآگاه کوفسکی به تکاپو می‌افتد. نکند همه‌ی این‌ها زیر سرِ «افعی» باشد؟

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

کوفسکی، کارآگاه خصوصی 1/ دسیسه‌ی آدامسی

نویسنده
 یورگن بانشروس
مترجم
فریبا فقیهی
نوبت چاپ
تعداد صفحات 96
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222040765
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کوفسکی، کارآگاه خصوصی 1/ دسیسه‌ی آدامسی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

احمق بانمک 3/ بالنی با دو بلیط اضافه

115,000 تومان

این‌جا هم خیلی می‌خندید و هم خیلی حرص می‌خورید. برادرهای آنژل او را احمق بانمک صدا می‌کنند و او هم هر بار با کمک دروهمسایه و دو دوست عزیزش، کلوئه و کوین، حسابشان را می‌رسد.

در ضمن آنژل عاشق لباس صورتی، آب‌نبات، ماست لیمویی و مَشویو، عروسک شیرش، است و از دوستی با کوین لذت می‌برد، البته اگر برادرهای وحشی‌اش بگذارند!

آنژل شامبر دشمنان قسم‌خورده‌ای دارد، دشمنانی که حتی وقتی می‌خواهد یک کادوی تولد خشک‌وخالی به دوستش بدهد هم ولش نمی‌کنند، حتی ممکن است از طرف او برای دوستش کوین نامه بفرستند و رفاقتشان را خراب کنند.

به‌جز برادرهای ترسناکش، آیا آنژل دشمن دیگری هم دارد؟

فعلاً معلوم نیست. اما به‌محض این‌که یواشکی خرگوشی را به اتاقش می‌برد، باز هم دارودسته‌ی خراب‌کارها برایش دردسر تازه‌ای درست می‌کنند.

البته داشتن یک مادربزرگ باحال همیشه به آنژل کمک می‌کند، حتی وقتی پای دو برادر خراب‌کار وسط باشد.

حالا باید دید تعطیلات کنار ساحل و بالن‌سواری با نقشه‌های هر دو طرف دعوا کارش به کجا می‌کشد.

سفارش:0
باقی مانده:1

زمستان بلاتکليف ما

5,500 تومان

«زمستان بلاتکلیف ما» به روایت محمدعلی سپانلو از راه رسید

«زمستان بلا تکلیف ما» عنوان آخرین مجموعه شعر محمدعلی سپانلوست که به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است. شاعر در این مجموعه نیز مانند «پاییز در بزرگراه» عنوانی را از لابه‌لای شعرهایش در شعری با عنوان «عبور از زمستان» انتخاب کرده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) محمدعلی سپانلو  پیش از این در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب درباره این اثر توضیح داده بود: «شعرهای این کتاب بازگوکننده حالات شخصی‌ام در زمان بیماری است، اما در عین حال مانند همه شعرهای دیگرم وجوه مشترکی هم برای مخاطبان و دیگران دارد. از سویی هر شعر تمثیلی است که می‌تواند حکایت شخص و انسان نیز باشد.» در شعرهای «زمستان بلا تکلیف ما» معشوق طلایی همان پاییز است و برف گرم و خاکستر بر بستر شاعر می‌ریزد. در واقع سپانلو با مهارتی سنجیده به توصیف روحیاتش در چند سال اخیر پرداخته و به قول خودش در صدد است تا بوسه سرخ را برگرداند. او در شعر «عبور از زمستان» می‌نویسد: «امشب اگر ببارد خاک روی میز و حافظه و قلم و بوسه سرخ را برگرداند از لبی که حضور ندارد دیگر بالکن نیست، و زن گم شده نمی‌دانم آن سوی چند سالی است!» سپانلو شاعری که رنگ‌بازی پاییز را به تصویر می‌کشد در این مجموعه صریح می‌گوید که معشوق طلایی او پاییز است: «گل کرده در اتاق کناری معشوقه طلایی، پاییز» و در بخش دوم همین شعر نیز می‌نویسد: «او عشق می‌دهد به خیال من در رختخواب‌های فرادست بی‌خواب مانده‌اند حریفان تا رمز ارتباط میان دو خوابگاه را بشناسند.» سپانلو پیشترها نیز در شعرهای دیگرش ثابت کرده که شیفته پاییز و رنگ‌هایش است: «پاییز در بزرگراه با رنگ‌های نقره عروسی کرد با پولک طلایی‌شان نارون‌ها داماد فصل می‌سازند از تو بالا بگیر سرت را هم سطح شعله‌ها تا هیچ کس نتواند به گیسوانت چنگ بزند.» و این شعری است که شاعر با شاملو تقدیم کرده است.

اديان آسيايي

13,000 تومان
کتاب حاضر از به‌ هم پيوستن سه گفتار مستقل دربارة اديان آسيايي در عهد باستان است که حاصل چندين سال پژوهش و کاوش ژرف زنده‌ياد استاد مهرداد بهار مي‌باشد. گفتارهاي اين دفتر در وهلة نخست براي بهره‌مندي دانشجويان تاريخ اديان فراهم گرديده است، اما بي‌گمان همة دوستاران فرهنگ ايران و جويندگان جواهر اديان آسيايي را تشنگي فرو خواهد نشاند زيرا هر چند جستار مزبور بيشتر جنبة مَدْرسي دارد، اما از ديدگاه‌هاي بسيار نو و بديع، به‌ويژه در گفتار نخست، بهره‌مند و تراويدة ذهن خلاّق و نوگراي استاد فقيد است.

شاخ

30,000 تومان

در بخشی از کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته می‌خوانیم

دورتادورمان پر شده بود از پوست‌تخمه. با پوتین کمی پخش‌شان کردم. پارچ آب را برداشتم و چند قلپی خوردم و نشستم روی کیسه‌شن‌ها. پکی به سیگار زدم و با چشم دنبال مرغه گشتم. پشت تانکر، با پا خاک را جابه‌جا می‌کرد و دنبال چیزی می‌گشت. خروسه از چاله‌ی جلو تانکر آب می‌خورد. سیراب که شد باز سینه جلو داد و قبراق راه افتاد. نگاهی به اطرافش کرد و دوید طرف مرغه. مرغه هفت‌هشت متری دور شد و رفت زیر تویوتای ستوان. خروسه باز خیز برداشت و رفت سمت ماشین. مرغه آمد پای تپه. خروسه قدم‌زنان رفت طرفش. مرغه فاصله گرفت و دور شد. ‌رفت نزدیک تانکر. خروسه دوید و نوکی به گردنش زد. مرغه پرید و بال‌بالی کرد و رفت زیر تانکر. خروسه ایستاده بود و نگاه می‌کرد. مرغه انگار که توی باغ نباشد شروع کرده بود با پا زیرش را تمیز می‌کرد. خروسه همان‌طور ایستاده بود. چند قدمی نزدیک شد و باز ایستاد. مرغه گرفتار تمیزکاری بود. چند قدم دیگر هم جلو رفت مرغه چرخیده بود و به چیزی نوک می‌زد. خروسه دوید و گردنش را گرفت. مرغه کمی جلو رفت. خروسه چرخید و سوارش شد. با‌هم جابه‌جا شدند. خروسه پس‌ِ گردنش را گرفته بود و ول نمی‌کرد. باز جابه‌جا شدند. خروسه سوار بود. تکان‌تکانی داد و پسِ ‌گردن را ول کرد. مرغه دوید و چند قدمی دور شد. خروسه همان‌جا ایستاده بود و نگاه می‌کرد؛ درست مثل بچه‌پرروها. پوست‌تخمه‌ای که مزه‌اش را گرفته بودم پف کردم بیرون و تخمه‌ی دیگری انداختم دهنم. کمی آب خوردم. ساعت نداشتم و نمی‌دانستم چه‌قدر از پستم مانده. خسته شده بودم و گرما داشت نم‌نم اذیت می‌کرد. سیا برای تحویل پست معمولاً کمی دیرتر می‌آمد. پتو تکانی خورد و ستوان از سنگر زد بیرون. سرش را عینهو گاو انداخت پایین و یک‌راست رفت و سوار ماشین شد. اَن‌آقا باز پر‌رو شده بود. اشتباه کردم، نباید تحویلش می‌گرفتم. منتظر شد تا سیا بیاید. سیا لیوان چایی به‌دست آمد بیرون.
سفارش:0
باقی مانده:1

جناب گورکن 1/ جناب گورکن و غافل‌گیری بزرگ

22,000 تومان

معرفی کتاب جناب گورکن 1 اثر لی هابز

جناب « گورکن » سال های سال است که در هتل بوبلی کار می کند. او مدیر مناسبت های خاص است؛ یعنی مهمانی ها و مراسم شادی را در هتل برگزار می کند.
کار بابایش هم همین بوده. کار بابا بزرگش هم همین بوده. جناب گورکن و دستیارش، خانم « پیمز »، دارند برای برگزار کردن جشن تولد « سیلویا » آماده می شوند.
آقای « سسیل » و خانم « سلیا » پدربزرگ و مادربزرگ سیلویا هستند و هتل بوبلی هم مال آن هاست.
جناب گورکن سخت مشغول کار است، اما نمی داند چه چیزی در انتظارش است.
فکر می کنی جشن تولد خوب برگزار می شود؟ با جناب گورکن همراه شو تا بفهمی و...

شاهنامه‌ی فردوسی 13: از پادشاهی اشکانیان تا پایان پادشاهی بهرام پسر شاهپور

88,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 13: از پادشاهی اشکانیان تا پادشاهی بهرام پسر شاهپور می‌خوانیم

وقتی بهرامِ بهرامیان بر تخت نشست، برای داد و دهش کمر همت بست. بر تاج او زبرجد افشاندند و او را به نام کرمانشاه خواندند. کرمانشاه گفت: «از خداوند یکتا و دادگر می‌خواهم که ما را از داد و رای بلند بهره‌مند کند. پدرم همیشه نیکی کرد و مانند چوپان بود و دیگر شاهان چون گله، پس اکنون از خداوند می‌خواهم تا نیکی را پیشه‌ام سازد و اندیشه‌ام را به خوبی و داد رهنمون شود. مبادا در کارهایم کجی و ناراستی پیشه گیرم تا این‌که در پیشگاه خداوند جهاندار با شرمندگی حاضر شوم. این دنیای فانی برای کسی نمی‌ماند و تنها نیکی‌هایم فریادرسم خواهند بود، پس بیایید پیمان بندیم که به‌سوی نیکی روی آورده، جسممان را گروگان داد و دهش کنیم و بخواهیم اگر از این راه برگشتیم زنده نمانیم، زیرا خوبی‌ها و زشتی‌ها از ما به ‌یادگار می‌ماند، پس نباید جز تخم نیکی کاشت.» هنگامی که پادشاهی کرمانشاه به چهار‌ماه رسید، تخت و تاج پادشاهی به‌زاری بر او گریست. وقتی بهرام فهمید مرگش فرارسیده، دنیا را به‌ فرزند سپرد و به او گفت: «امیدوارم پادشاهی‌ات همیشه ستودنی باشد. بپوش و بنوش و بر شوکتت بناز و همچنین بخشش کن و با بیداد موجب تیرگی تاج و تخت پادشاهی مشو.» زمانی که فرّه و بخت از بهرام برگشت، تاج و تخت شاهی را به نِرسی سپرد و آنگاه آهی از دل برآورد و مُرد و از دنیا تنها در دخمه‌ای آرام گرفت