گزارش یک مرگ
79,500 تومان
کتاب گزارش یک مرگ نوشته گابریل گارسیا مارکز ترجمه لیلی گلستان توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
ظهر روزی از ماه اوت، درحالیکه با دوستانش گلدوزی میکرد، حضور کسی را در نزدیکی خانهاش حس کرد. لازم نبود سرش را بلند کند تا بداند که آمده. به من گفت: «چاق شده بود، موهایش بفهمینفهمی ریخته بود، برای نزدیک دیدن محتاج عینک بود. اما خودش بود. به خداوندی خدا، خودش بود!» دیوانه شده بود. حتماً مرد هم فکر کرده بود که او هم پیر شده. اما مرد، برخلاف دختر، فاقد ذخیرهی عشقی بود که باعث تحمل میشد. پیراهنش از عرق خیس بود، مثل همان بار اول روز جشن خیریه، همان کمربند و همان کیفهای چرمی درزشکافتهی سگکنقرهای را داشت. بایاردو سان رومان بیاینکه به باقی کسانی که گلدوزی میکردند و مبهوت مانده بودند اهمیتی بدهد، یک قدم جلو آمد. کیفهایش را روی چرخ خیاطی انداخت و گفت:
ــ خب، من آمدم.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
گزارش یک مرگ
نویسنده | گابریل گارسیا مارکز |
مترجم | لیلی گلستان |
نوبت چاپ | دوازدهم |
تعداد صفحات | 98 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1403 |
شابک | 9789642132997 |
وزن | 0.127 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
معنا شناسی کارکردهای معنا شناسی درفهم قرآن کریم
مقدمه اي بر جامعه شناسي نابرابريها
گور به گور
بخشی از کتاب گور به گور
«دارل رفته جکسن. گذاشتنش تو قطار، میخندید، تو اون واگنِ دراز هی میخندید، رد که میشد کلههاشون رو برمیگردوندند، عین کلّه جُغد. گفتم «به چی میخندی؟» «آره آره آره آره.» دو نفر گذاشتنش تو قطار. کت ناجوری تنشون بود، جیب پشتی طرف راستشون بالا اومده بود. پشت گردنشون رو خط انداخته بودند، انگار همین تازگی دو نفر سلمونی با هم با گچ خط کشیده بودند مثل مال کش. گفتم «به این هفتتیرها میخندی؟» گفتم «چرا میخندی؟ برای این که از صدای خنده بدت میآد؟» دو تا صندلی به هم چسبوندند که دارل بشینه کنار پنجره بخنده. یکیشون پهلوش نشست، یکیشون رو صندلی رو به روش نشست، که عقب عقب میرفت. یکیشون باید عقب عقب میرفت، چون که پول دولت پشت هر دونهش یک صورت داره، هر صورتیش هم یک پشت داره، اینها هم سوار پول دولت شدهاند، که گناه داره. سکه پنج سنتی یک روش زنه یک روش گاومیش؛ دو تا صورت داره ولی پشت نداره. من نمیدونم این چیه. دارل یک دوربین کوچک داشت که زمان جنگ تو فرانسه خریده بود. توش یک زن بود و یک خوک که دو تا پشت داشتند ولی صورت نداشتند. من میدونم این چیه. «برای همین داری میخندی، دارل؟» «آره آره آره آره آره آره.»»کتاب قورباغه ربایی (آرمنته ی جن زده 3)
معرفی کتاب قورباغه ربایی اثر انجی سیج
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.